بخش ۲ - در نعت حضرت سید المرسلین(ص)
درود از حضرتش بر جان آن کس
که نامد در جهان مانند او کس
ملایک تا بشر جمله طفیلش
نبوده با کسی پیوند و میلش
مهین و برترین آفرینش
سر و چشم خرد را تاج و بینش
خرد دانا بنور روی او شد
معطر از نسیم کوی او شد
زمین و آسمان و عرش و کرسی
بهشت ودوزخ و جنی انسی
ز بهر اوست بشنو از دل پاک
بدین روشن دلیلی هست لولاک
مرفه انبیا در زیر جاهش
مشرف اولیا از خاک راهش
بجودش انبیا گشتند محتاج
ز گفتش اولیا بر سر نهند تاج
فتوح انبیا و اولیا زوست
چگویم گر بدانی جمله خود اوست
درین عالم هر آنکو برتری یافت
ز خاک درگه او سروری یافت
ازان از آفرینش برتر آمد
که بر جمع دل او سرور آمد
شنیدی در شب اسری کجا شد
همه تابع بدند او مقتدا شد
گهی کرد او بیک انگشت چون سیم
بشمشیر اشارت مه بدو نیم
دلیل معجزش گه سوسماری
گهی بد عنکبوتش پرده داری
بمعنی بد مقدم بر همه کس
اگرچه صورت او آمد از پس
هنوز آدم میان آب و گل بود
در آن حضرت بجان حاضر بدل بود
بصورت آدم او را گر پدر بود
بمعنی او پدر آدم پسر بود
عملها را بحضرت رابطه اوست
اگر مقبول گردد واسطه اوست
برای حمد حق او در خور آمد
تمامت رهروان را بر سر آمد
محمد نام او دان در شریعت
که تا نامش بدانی در حقیقت
خدا را در الوهیت احد خوان
نبی را در عبودیت یکی دان
چو حق اندر خدائی فرد وداناست
نبی در بندگی بیمثل و همتاست
تو تقریر معانی کن درین کار
بجان و دل معانی گوش میدار
معانی را مهم وقت خود دان
که معنی از تو میجویند مردان
ازان حالت بخود چون بازگشتم
بمعنی با خرد همراز گشتم
بجان گفتم شدم منقاد رایش
سرم بادا فدای خاک پایش
منم ذره وجود او چو خورشید
دل و جانم از آن حضرت پر امید
وجود ذرهام گر شد هویدا
هم ازخورشید ذاتش گشت پیدا
چو یکسر عالم معنی گرفتم
بدورانی برو ناید شگفتم
وگرنه هیچکس را درپذیرد
وجود ذرهٔ عالم بگیرد
سخن زانجاست ای مرد یگانه
بهانه دان مرا اندر میانه
بجان و دل شنو از من تو مطلق
نگوید کس سخن زین بهتر الحق
سخن بی طرز او ناساز آید
اگر گوئی بکاری باز ناید
اگر بر طرز او گوئی سخن را
دو صد طعنه زند درّ عدن را
اجازه چونکه شد از حضرت پاک
همی گویم سخن گستاخ و چالاک
چو زانحضرت اجازت شد چه باکم
نکو آید سخن از طبع پاکم
چو از غیبست پس بی عیب باشد
کسی داند که مرد غیب باشد
چنان گویم که هر عارف که خواند
نثار جان و دل بر وی فشاند
چو عالی قیمت آمد مرد معنی
نچیند هرگز الا درد معنی
سخن گوراست اندر معنی خویش
که جویای معانی گشت درویش
سخن را چون معانی راست باشد
ز گوینده چرا واخواست باشد
بلی اهل سخن باید که خواند
که تا مقصود گوینده بداند
کسی کاهل سخن نبود بخندد
ز تو هر کس سخن را کی پسندد
چو او نااهل باشد وقت او خوش
ز انکارش نباید شد مشوش
اگر با هندوئی گوئی بتازی
بخندد بر تو و گیرد ببازی
نباید شد بانکار وی از جای
که او سرباز مینشناسد از پای
کسی کو زین سخن بیگانه باشد
بر او سر بسر افسانه باشد
مرنج از وی که هست او مرد عادت
نیاید مستعد این سعادت
سعادت در ازل مقسوم کردند
مگر او را ازو محروم کردند
شقاوت بر شقی شیرین چنانست
که گوید صد رهش خوشتر زبانست
عبارت جوی خواند خندد این شعر
یقین دانم که او نپسندد این شعر
بود اهل تکلف را عبارت
که باشد دائماً اندر عمارت
خراب آباد شد طبع وی از پیش
عبارت ناید از وی هیچ مندیش
ز درویشان عبارت کس نجوید
خرابی را عمارت کس نجوید
عبارت در سخن وانگاه درویش
مگر آنکس که باشد رهزن خویش
مقفی گر نباشد بیتکی چند
چو عذرش گفته شد آنرا تو مپسند
نباشم جاهل وزن و قوافی
درین شیوه مرا طبعی است کافی
ولی چون اختیارم یار نبود
مرا با لفظ و صورت کار نبود
معانی بین که چون درّ ثمین است
محقق را همه مقصود اینست
من از انکار اغیاران سرمست
بخواهم رفتن ای جان و دل از دست
اگر منکر و گر باشد مریدم
ز قول و فعل هر دو مستفیدم
ز ظن حاسد و از طعن جاهل
نشد ایمن یقین دان هیچ عاقل
وصیت کردم ای یار یگانه
که از نااهل پوشی این ترانه
تو جوهر رابنزد جوهری بر
که باشد او بجان جویای جوهر
اگر اهلت بدست افتد همی خوان
که باشد نزد او شیرین تر از جان
وگر نااهل باشد پوش از او راز
مده گنجشک راتو طعمهٔ باز
بدان از جان و دل ای طالب راه
که تا گردی ز سرّ کار آگاه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درود از حضرتش بر جان آن کس
که نامد در جهان مانند او کس
هوش مصنوعی: سلام و درود از سوی او بر روح کسی که در جهان مانند او وجود ندارد.
ملایک تا بشر جمله طفیلش
نبوده با کسی پیوند و میلش
هوش مصنوعی: مَلَائِکَت (فرشتگان) همه وابسته به انسان هستند و هیچکس با کسی دیگر ارتباط و دوستی ندارد.
مهین و برترین آفرینش
سر و چشم خرد را تاج و بینش
هوش مصنوعی: آفرینش انسان به عنوان بهترین و برترین موجودات، نماد خرد و بینش است و این ویژگیها همچون تاجی بر سر او قرار دارند.
خرد دانا بنور روی او شد
معطر از نسیم کوی او شد
هوش مصنوعی: عقل و فهم عمیق به زیبایی صورت او مزین میشود و از لطافت و نسیم کوی او خوشبو میگردد.
زمین و آسمان و عرش و کرسی
بهشت ودوزخ و جنی انسی
هوش مصنوعی: همه موجودات و عالم هستی، از زمین و آسمان گرفته تا جایگاههای بالاتر مانند عرش و کرسی، همراه با بهشت و جهنم، و همچنین موجودات جنی و انسی، در یک نظام بزرگ و متصل قرار دارند.
ز بهر اوست بشنو از دل پاک
بدین روشن دلیلی هست لولاک
هوش مصنوعی: به خاطر اوست که از دل پاک بشنو، چون دلی روشن و معصوم دلیلی دارد.
مرفه انبیا در زیر جاهش
مشرف اولیا از خاک راهش
هوش مصنوعی: پیام این بیت به بیان این نکته میپردازد که مقام و جایگاه انبیا و اولیا به قدری بالا و ارزشمند است که حتی در زیر زمین نیز نشانههای بزرگی از آنان وجود دارد. در واقع، مرفه بودن انبیا نشاندهندهی مقام والای آنهاست و ارتباط معنوی و روحی که با اولیا دارند، همچنان در خاک و در زیر سطح زمین نیز حس میشود.
بجودش انبیا گشتند محتاج
ز گفتش اولیا بر سر نهند تاج
هوش مصنوعی: وجود او به قدری با ارزش و عظیم است که انبیا از او نیازمند میشوند و اولیا برای او در مقام احترام تاج بر سر میگذارند.
فتوح انبیا و اولیا زوست
چگویم گر بدانی جمله خود اوست
هوش مصنوعی: پیروزی و موفقیت پیامبران و اولیای الهی از او ناشی میشود. چه بگویم اگر خودت بدانی که همه چیز به خود او بستگی دارد.
درین عالم هر آنکو برتری یافت
ز خاک درگه او سروری یافت
هوش مصنوعی: در این دنیا هر کس که به مقام و منزلت بالایی دست یابد، از خاک و ریشهاش فاصله میگیرد و به جایگاهی والا و سروری میرسد.
ازان از آفرینش برتر آمد
که بر جمع دل او سرور آمد
هوش مصنوعی: او که از تمامی مخلوقات برتر است، به خاطر خوشحالی و سروری که در دلش جای گرفته، از آفرینش فراتر رفته است.
شنیدی در شب اسری کجا شد
همه تابع بدند او مقتدا شد
هوش مصنوعی: در شب معراج، همه به دنبال او بودند و او پیشوای آنها شد.
گهی کرد او بیک انگشت چون سیم
بشمشیر اشارت مه بدو نیم
هوش مصنوعی: گاه او با یک اشاره مانند سیم، به شمشیرش فرمان میدهد و ماه را به نیم تقسیم میکند.
دلیل معجزش گه سوسماری
گهی بد عنکبوتش پرده داری
هوش مصنوعی: روش معجزهاش گاهی چون سوسمار و گاهی چون عنکبوت، در پس پرده قرار دارد.
بمعنی بد مقدم بر همه کس
اگرچه صورت او آمد از پس
هوش مصنوعی: معنی این بیت این است که ویژگیهای ناپسند و بدیهای یک شخص، مهمتر از ظاهر او است، حتی اگر آن شخص به ظاهر زیبا و خوشچهره باشد. در واقع، باطن و رفتار یک فرد بر ظاهر او ارزشی بیشتری دارد.
هنوز آدم میان آب و گل بود
در آن حضرت بجان حاضر بدل بود
هوش مصنوعی: هنوز آدم در حالت خامی و ناپختگی قرار داشت، اما در آن زمان وجود نازنینش به جان و روح تبدیل شده بود.
بصورت آدم او را گر پدر بود
بمعنی او پدر آدم پسر بود
هوش مصنوعی: اگر کسی به ظاهر آدم شبیه باشد، در واقع پدر او، پدر آدمِ پسر است.
عملها را بحضرت رابطه اوست
اگر مقبول گردد واسطه اوست
هوش مصنوعی: اعمال انسانها به واسطه ارتباطشان با خداوند ارزش و پذیرش پیدا میکند. اگر عملی مورد قبول قرار گیرد، این قبولیت به واسطه اوست.
برای حمد حق او در خور آمد
تمامت رهروان را بر سر آمد
هوش مصنوعی: برای ستایش خداوند، تمامی رهروان به یک جا جمع شدند و گرد هم آمدند.
محمد نام او دان در شریعت
که تا نامش بدانی در حقیقت
هوش مصنوعی: نام او محمد است و در دین اسلام او را بشناس، زیرا شناخت نامش به فهم حقیقت او کمک میکند.
خدا را در الوهیت احد خوان
نبی را در عبودیت یکی دان
هوش مصنوعی: خدا را به عنوان یکتای بینظیر بخوان و پیامبر را به عنوان بندهای که در عبادت او به تمام معنا تسلیم است، بشناس.
چو حق اندر خدائی فرد وداناست
نبی در بندگی بیمثل و همتاست
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند یگانه و دانا است، پیامبر از نظر بندگی بینظیر و بدون همتاست.
تو تقریر معانی کن درین کار
بجان و دل معانی گوش میدار
هوش مصنوعی: بهتر است با تمام وجود و احساس، به ابراز مفاهیم بپردازی و از شنیدن معانی با دل و جان لذت ببری.
معانی را مهم وقت خود دان
که معنی از تو میجویند مردان
هوش مصنوعی: معانی و مفاهیم را در زمان خود مهم بشمار، زیرا افراد با دانش و دانایی به دنبال فهم و درک این معانی از تو هستند.
ازان حالت بخود چون بازگشتم
بمعنی با خرد همراز گشتم
هوش مصنوعی: زمانی که به آن وضعیت برگشتم، متوجه شدم که با عقل و خرد خود همراستا و همصدا شدم.
بجان گفتم شدم منقاد رایش
سرم بادا فدای خاک پایش
هوش مصنوعی: من به جان گفتم که کاملاً تسلیم نظرات او شدهام و سرم بینهایت دوست دارد که فدای خاک پای او شود.
منم ذره وجود او چو خورشید
دل و جانم از آن حضرت پر امید
هوش مصنوعی: من مانند ذرهای از وجود او هستم و دل و جانم مانند خورشید از آن حضرت پر از امید و روشنایی است.
وجود ذرهام گر شد هویدا
هم ازخورشید ذاتش گشت پیدا
هوش مصنوعی: اگر وجود ناچیز من نمایان شود، از نور خورشید وجودش روشنایی خواهد گرفت.
چو یکسر عالم معنی گرفتم
بدورانی برو ناید شگفتم
هوش مصنوعی: وقتی که تمام عالم معنا را درک کردم، تفکری در ذهنم شکل گرفت که دور از انتظار است.
وگرنه هیچکس را درپذیرد
وجود ذرهٔ عالم بگیرد
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، هیچکس نخواهد توانست وجود کوچکترین ذرهای از جهان را در آغوش بگیرد.
سخن زانجاست ای مرد یگانه
بهانه دان مرا اندر میانه
هوش مصنوعی: ای مرد بی نظیر، حرف از جایی بیرون میآید که من به عنوان دلیل و دلیل خودم را در این میان قرار میدهم.
بجان و دل شنو از من تو مطلق
نگوید کس سخن زین بهتر الحق
هوش مصنوعی: به جان و دل گوش کن، هیچکس بهتر از من درباره این موضوع صحبت نکرده است.
سخن بی طرز او ناساز آید
اگر گوئی بکاری باز ناید
هوش مصنوعی: اگر حرف او را با بیتوجهی و ناپسند بگویی، درکی از آن نخواهی داشت و فایدهای نخواهد داشت.
اگر بر طرز او گوئی سخن را
دو صد طعنه زند درّ عدن را
هوش مصنوعی: اگر دربارهی شیوهی او صحبت کنی، به نوعی میتوانی دو صد حرف و پندی درست کنی که در زیبایی و ارزش، به مرواریدهای بهشتی شباهت دارند.
اجازه چونکه شد از حضرت پاک
همی گویم سخن گستاخ و چالاک
هوش مصنوعی: با اجازه و لطف از وجود مقدس، حالا میتوانم با جرأت و شجاعت سخن بگوییم.
چو زانحضرت اجازت شد چه باکم
نکو آید سخن از طبع پاکم
هوش مصنوعی: وقتی از آن بزرگوار اجازه دریافت کردم، از این نمیترسم که کلامم بر اساس فطرت پاکم، زیبا و خوشایند خواهد بود.
چو از غیبست پس بی عیب باشد
کسی داند که مرد غیب باشد
هوش مصنوعی: چون کسی از وجودی آگاه است که از دنیای دیگر میآید، پس او هیچ نقصی ندارد و تنها کسی که در این دنیا به چنین معرفتی دست پیدا کند، میتواند او را درک کند.
چنان گویم که هر عارف که خواند
نثار جان و دل بر وی فشاند
هوش مصنوعی: من به گونهای سخن میگویم که هر عارفی که بشنود، جان و دل خود را به او تقدیم کند.
چو عالی قیمت آمد مرد معنی
نچیند هرگز الا درد معنی
هوش مصنوعی: وقتی انسانی با ارزش و جایگاه بالا به دنیا میآید، هرگز درک عمیق از معنا و مفهوم واقعی زندگی را نخواهد داشت، مگر اینکه در سختیها و دردها تجربه کسب کند.
سخن گوراست اندر معنی خویش
که جویای معانی گشت درویش
هوش مصنوعی: سخن در حقیقت خود معانی عمیقی دارد و کسی که به دنبال فهم آن معانی است، مانند یک درویش میشود که در جستجوی درک و شناخت حقیقت است.
سخن را چون معانی راست باشد
ز گوینده چرا واخواست باشد
هوش مصنوعی: اگر سخن با معانی درست و صحیح باشد، چرا باید از گوینده انتقاد و شکایت کرد؟
بلی اهل سخن باید که خواند
که تا مقصود گوینده بداند
هوش مصنوعی: بله، کسانی که به سخن و گفتار اهمیت میدهند، باید به دقت گوش دهند تا منظور و هدف گوینده را بفهمند.
کسی کاهل سخن نبود بخندد
ز تو هر کس سخن را کی پسندد
هوش مصنوعی: کسی که تنبل باشد، به سخن تو نمیخندد. هر کسی چطور میتواند سخن را بپسندد؟
چو او نااهل باشد وقت او خوش
ز انکارش نباید شد مشوش
هوش مصنوعی: اگر او شایستگی ندارد، وقتش را با انکار کردن او خراب نکن.
اگر با هندوئی گوئی بتازی
بخندد بر تو و گیرد ببازی
هوش مصنوعی: اگر با کسی که به بتپرستی اعتقاد دارد گفتگو کنی و به او کنایه بزنی، او به تو خواهد خندید و تو را به چالش خواهد کشید.
نباید شد بانکار وی از جای
که او سرباز مینشناسد از پای
هوش مصنوعی: نباید به کسی که ارزشها و زحمتهای دیگران را نمیشناسد، بیتوجهی کرد یا از نادیده گرفتن او ناامید شد.
کسی کو زین سخن بیگانه باشد
بر او سر بسر افسانه باشد
هوش مصنوعی: کسی که از این حرفها بیخبر باشد، تمام وجودش تبدیل به داستانی خواهد شد.
مرنج از وی که هست او مرد عادت
نیاید مستعد این سعادت
هوش مصنوعی: نگران او نباش که او فردی عادتزده است و به این خوشبختی نمیتواند برسد.
سعادت در ازل مقسوم کردند
مگر او را ازو محروم کردند
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی از همان ابتدا برای برخی افراد مقدر شده است، اما برخی دیگر از آن محروم ماندهاند.
شقاوت بر شقی شیرین چنانست
که گوید صد رهش خوشتر زبانست
هوش مصنوعی: شقاوت برای فرد بدبخت به گونهای است که او میگوید هزار بار گفتن خوشتر از این است که در این شرایط زندگی کند.
عبارت جوی خواند خندد این شعر
یقین دانم که او نپسندد این شعر
هوش مصنوعی: این شعر را میخوانم و میخندم، اما میدانم که او این شعر را نمیپسندد.
بود اهل تکلف را عبارت
که باشد دائماً اندر عمارت
هوش مصنوعی: افرادی که به ظواهر و دشواریها اهمیت میدهند، همیشه درگیر ساخت و ساز و تجملات خواهند بود.
خراب آباد شد طبع وی از پیش
عبارت ناید از وی هیچ مندیش
هوش مصنوعی: طبع و ذوق او به قدری نابود و خراب شده است که دیگر هیچ چیز از او نمیتواند بروز کند. بنابراین، نگران نباشید که او چه چیزی خواهد گفت یا چه احساسی دارد.
ز درویشان عبارت کس نجوید
خرابی را عمارت کس نجوید
هوش مصنوعی: هیچکس از درویشان چیزی نمیخواهد و هیچکس هم به دنبال خراب کردن خانهای نیست.
عبارت در سخن وانگاه درویش
مگر آنکس که باشد رهزن خویش
هوش مصنوعی: کلام و سخن درویش تنها در صورتی مفهوم دارد که انسان خود را گم نکرده باشد و در دام خودفریبی نیفتاده باشد.
مقفی گر نباشد بیتکی چند
چو عذرش گفته شد آنرا تو مپسند
هوش مصنوعی: اگر شعری قافیه نداشته باشد و چند بار از آن عذرخواهی شود، آن شعر را نپسند.
نباشم جاهل وزن و قوافی
درین شیوه مرا طبعی است کافی
هوش مصنوعی: اگر من در زمینه وزن و قافیه نادان نباشم، به خاطر این شیوه، استعداد و ذوق کافی در من وجود دارد.
ولی چون اختیارم یار نبود
مرا با لفظ و صورت کار نبود
هوش مصنوعی: اما چون گزینهای برای انتخاب نداشتم، نتوانستم با کلمات و ظواهر کار کنم.
معانی بین که چون درّ ثمین است
محقق را همه مقصود اینست
هوش مصنوعی: معانی را درک کن، زیرا مانند مروارید گرانبها هستند و هدف اصلی محقق همین است.
من از انکار اغیاران سرمست
بخواهم رفتن ای جان و دل از دست
هوش مصنوعی: من از اینکه دیگران مرا نادیده میگیرند و به بیاعتنایی آنها عادت کردهام، میخواهم که ای عزیز! جان و دلم را رها کنم و بروم.
اگر منکر و گر باشد مریدم
ز قول و فعل هر دو مستفیدم
هوش مصنوعی: اگر کسی منکر باشد یا نه، من از قول و عمل او بهرهمند میشوم.
ز ظن حاسد و از طعن جاهل
نشد ایمن یقین دان هیچ عاقل
هوش مصنوعی: هیچ عاقل و دانایی نمیتواند به خاطر بدخواهی حسودان و انتقادهای نادانها احساس امنیت کند.
وصیت کردم ای یار یگانه
که از نااهل پوشی این ترانه
هوش مصنوعی: به دوست عزیزم سفارش کردم که این شعر را از افراد نالایق مخفی نگهداری.
تو جوهر رابنزد جوهری بر
که باشد او بجان جویای جوهر
هوش مصنوعی: تو چون جواهری با ارزش هستی و باید بدانی که در کنار جواهرات دیگر قرار نمیگیری. زیرا کسی که به دنبال ارزش و معنای واقعی است، باید خود را از دیگران متمایز کند و به سرچشمههای واقعی جوهر وجودیاش بپردازد.
اگر اهلت بدست افتد همی خوان
که باشد نزد او شیرین تر از جان
هوش مصنوعی: اگر محبوبت به دستت بیفتد، میخوانی که هیچ چیزی برای او شیرینتر از جانش نیست.
وگر نااهل باشد پوش از او راز
مده گنجشک راتو طعمهٔ باز
هوش مصنوعی: اگر کسی شایسته نیست، نباید از او راز خود را فاش کنی. مانند گنجشکی که باید از طعمه شدن در چنگ باز در امان بماند.
بدان از جان و دل ای طالب راه
که تا گردی ز سرّ کار آگاه
هوش مصنوعی: ای فردی که طالب حقیقت هستی، به خوبی و با تمام وجودت بدان که تا زمانی که از راز این کار باخبر نشوی، نمیتوانی به هدف خود برسی.