گنجور

بخش ۱۹ - در تحقیق صحبت فرماید

بپای عشق باید رفتن این راه
بنور علم شاید رفتن این راه
بمقصد چون رسی هر دو رمیدند
ترا بی هر دو اندر خود کشیدند
چو علم کسبیت کردند غارت
ترا بخشند علمی از اشارت
عبارت زان لدنی کرد دانا
اگر مکشوف گردد جمله اشیاء
حیات جملهٔ اهل معانی
از آن علمست می‌باید که دانی
شوی زنده بدو از خویش مرده
نگیرد بر تو زان سر هیچ خورده
نباشد مرد را نزدیک تو بار
همیشه زنده مانی اندران کار
ترا رخصت بود اندر خرابی
بسا گنج معانی را که یابی
تو عالی همتی شو بشنو ای یار
بود عالی همم پیوسته ز ابرار
چوداری همتی ره بیشتر رو
قدم از خود کن و بی‌خویش درشو
که تا ملک خرابی را به بینی
جگرهای کبابی را به بینی
چو گردی کافر ای یار موافق
شوی آنگاه در اسلام صادق
خراباتی شوی میخوارگردی
ز علم و عقل خود بیزار گردی
چه دانی تا خرابی خود چه جایست
که علم و عقل بر آنجا بپایست
اگر ملک خرابی باز یابی
مقام فخر و عز و ناز یابی
نشان جمله معلوم ای برادر
چو صاحب دل شوی دانی تو یکسر
ببخشد عالمی گر زانکه خواهی
ولی خواهش کند اینجا تباهی
شناسای معانی بس نهان است
که آن معنی ورای جان جانست
اگر رمزش ازین معنی بدانی
ترا بهتر ز گنج شایگانی
بخواهم گفت رمزی زین خرابی
که تا ذوقی ازین معنی بیابی
مرادم زین خرابی بیخودی دان
نه عصیان کردن و کار بدی دان
همان کافر شدن در بینش خویش
اگرمردی درین معنی بیندیش
شراب نیستی رانوش کردن
وجود خود زخود بیهوش کردن
کند اعمال و ناکرده شمارد
نظر بر گفت و کرد خود ندارد
شراب نیستی را چون کند نوش
شود از شوق حق حیران و مدهوش
وجود اودل و دنیا ندارد
سر همت به عقبی در نیارد
ز بیخوشی نداند پیش و پس را
بجز موئی ندارد هیچ کس را
چو بیخود شد دگر کس را نه بیند
مقام نیستی را بر گزیند
بساط هستی خود در نوردد
که تا زنده بود گردش نگردد
بدنیا در ندارد کار و باری
نه از اعمال دارد اختیاری
مجرد گردد از جمله علایق
نیامیزد زمانی با خلایق
گر او را خود دو صد فرزند باشد
بدل زان جمله بی پیوند باشد
بود ثابت قدم در شرع دائم
بامر و نهی در پیوسته قائم
خرابات اهل دین این کار گویند
که ترک نفس و کار و بار گویند
بهر جائی خرابی را که گویم
بگرد این معانی دان که پویم
اگر زینسان خراب و بینوائی
نظر با تو کند در تنگنائی
همان آن یک نظر از روی بینش
ترا بهتر ز جمله آفرینش
همیشه آن نظر را باش طالب
که تا گردد محبت بر تو غالب
بحالت گر یکی ز ایشان نظر کرد
تمامت هستی از ذاتت بدر کرد
رساند تا بعلیین کلاهت
جهان را آرد اندر زیر جاهت
مشو تو منکر احوال ایشان
که تا یابی نصیب از حال ایشان
اگر منکر شوی حالت تباهست
از آن روی دلت یکسر سیاه است
بود انکار ایشان عین خذلان
مبادا هیچکس در شین خذلان
نباشد یاد ایشان هرگز از خود
نخواهد هیچکس را ذرهٔ بد
مرید و منکر و احرار و اغیار
همه از روی شفقت جمله را یار
بجز حضرت کس ایشان را نداند
خرد از وصف ایشان خیره ماند
تو این نکته بعقل اندر نیابی
که عقل تو کند آنجا خرابی
تو مشنو نکتهٔ پیران یونان
نه قول این خدا دوران دو نان
که بنهد ماورای عقل طوری
کند بر حال خو زین گفته جوری
ولایت برتر از طور عقول است
ازین معنی که عقلت بوالفضول است
ولایت عالم عشق است میدان
که عقل آنجا بود مدهوش و حیران
چه نسبت عقل را با عشق جانا
نداند این سخن جز مرد دانا
بود پوشیده راز عشق بر عقل
نیاید راست ساز عشق بر عقل
بدرویشی فرو آید سر عقل
که ذل و مسکنت شد درخور عقل
مذلت جوید و بیچارگی فقر
ز خان و مال خود آوارگی فقر
نه در اصل سخن باشد خطائی
نیاید رفتن ازجائی بجائی
اگر بحثی رود اندر معانی
حقیقت شرع باشد تا که دانی
اگر در شیوهٔ فقر و فقیری
سخن گویم بسی بر من نگیری
هر آن چیزی که باشد خارج از شرع
بکاری باز ناید اصل تافرع
بلی باید که معنی بین بود مرد
درون او بود مستغرق درد
کسی کو اهل این اسرار باشد
درونش را بمعنی کار باشد
چو چشم معنیش کج بین شد ای یار
معانی جمله کج پندارد اغیار
چو من تازی سخن باشم تو رازی
میان ما نباشد کارسازی
ازین معنی نهم بر هم دهن را
ز نوعی دیگر آغازم سخن را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بپای عشق باید رفتن این راه
بنور علم شاید رفتن این راه
هوش مصنوعی: برای رسیدن به عشق، باید مسیر را با نور دانش طی کرد.
بمقصد چون رسی هر دو رمیدند
ترا بی هر دو اندر خود کشیدند
هوش مصنوعی: زمانی که به هدفی که در نظر داشتی رسیدی، هر دو هدف از تو دور شدند و هر دو به نوعی در درون خودت جذب شدند.
چو علم کسبیت کردند غارت
ترا بخشند علمی از اشارت
هوش مصنوعی: وقتی که علم و دانش را به دست آوردی، به تو اجازه می‌دهند که از غنایم و دستاوردهای دیگران بهره‌مند شوی، به شرطی که آن علم را در مسیر درست و با اشاره درست به کار ببری.
عبارت زان لدنی کرد دانا
اگر مکشوف گردد جمله اشیاء
هوش مصنوعی: اگر حکمت و علم الهی بر دانشمندی آشکار شود، تمامی موجودات و حقایق عالم برای او نمایان خواهد شد.
حیات جملهٔ اهل معانی
از آن علمست می‌باید که دانی
هوش مصنوعی: زندگی تمام کسانی که به معنای عمیق اشیاء توجه دارند، وابسته به دانشی است که باید آن را بشناسی.
شوی زنده بدو از خویش مرده
نگیرد بر تو زان سر هیچ خورده
هوش مصنوعی: اگر زنده‌ای، خود را به مرده نزدن بزنید. از او هیچ‌ چیز خوبی نخواهید گرفت.
نباشد مرد را نزدیک تو بار
همیشه زنده مانی اندران کار
هوش مصنوعی: اگر مردی در نزد تو نباشد، پس همواره بار را بر دوش خواهی کشید و در این کار زندگی‌ات ادامه خواهد داشت.
ترا رخصت بود اندر خرابی
بسا گنج معانی را که یابی
هوش مصنوعی: تو اجازه داری در افسردگی و خرابی، چرا که در این حالت، بسیاری از معانی گرانبها را کشف خواهی کرد.
تو عالی همتی شو بشنو ای یار
بود عالی همم پیوسته ز ابرار
هوش مصنوعی: ای دوست، تو همت بلندی داشته باش و به این نکته توجه کن که همت بلند تو همیشه از نیکان و انسان‌های خوب سرچشمه می‌گیرد.
چوداری همتی ره بیشتر رو
قدم از خود کن و بی‌خویش درشو
هوش مصنوعی: هرگاه اراده و تلاشی وجود دارد، باید با اعتماد به نفس بیشتری به جلو حرکت کرد و به خود وابسته نباشیم.
که تا ملک خرابی را به بینی
جگرهای کبابی را به بینی
هوش مصنوعی: تا زمانی که خرابی‌های سرزمین را ببینی، جگرهایی که بر روی آتش کباب می‌شوند را هم به یاد خواهی آورد.
چو گردی کافر ای یار موافق
شوی آنگاه در اسلام صادق
هوش مصنوعی: اگر به دور و بر خود بنگری و با کسانی که به تو نزدیک هستند ارتباط برقرار کنی، در این صورت می‌توانی در مسیر درست و صادقانه قرار بگیری.
خراباتی شوی میخوارگردی
ز علم و عقل خود بیزار گردی
هوش مصنوعی: اگر به زندگی بی‌خیال و شاداب و خوش‌گذران رو بیاوری، از دانش و عقل خود فاصله می‌گیری.
چه دانی تا خرابی خود چه جایست
که علم و عقل بر آنجا بپایست
هوش مصنوعی: نمی‌دانی که جایگاه خرابی و نابودی‌ات کجاست، چرا که دانش و عقل هم نمی‌توانند در آنجا بایستند و درک کنند.
اگر ملک خرابی باز یابی
مقام فخر و عز و ناز یابی
هوش مصنوعی: اگر دنیای خراب و ویران را دوباره بسازی، به مقام افتخار و بزرگی خواهی رسید.
نشان جمله معلوم ای برادر
چو صاحب دل شوی دانی تو یکسر
هوش مصنوعی: برادر، زمانی که به حقیقت و عمق احساسات دست پیدا کنی، تمام نشانه‌ها را به وضوح خواهی شناخت.
ببخشد عالمی گر زانکه خواهی
ولی خواهش کند اینجا تباهی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، عالمی می‌تواند ببخشد، اما خواهش کردن در اینجا به تباهی می‌انجامد.
شناسای معانی بس نهان است
که آن معنی ورای جان جانست
هوش مصنوعی: معانی عمیق و پنهان زیادی وجود دارد که آن مفهوم فراتر از وجود و حیات انسان است.
اگر رمزش ازین معنی بدانی
ترا بهتر ز گنج شایگانی
هوش مصنوعی: اگر راز این موضوع را بفهمی، از داشتن گنج و ثروت نیز برای تو ارزشمندتر خواهد بود.
بخواهم گفت رمزی زین خرابی
که تا ذوقی ازین معنی بیابی
هوش مصنوعی: می‌خواهم رازی درباره این ویرانی بگویم که اگر به آن توجه کنی، می‌توانی از این مفهوم لذت ببری.
مرادم زین خرابی بیخودی دان
نه عصیان کردن و کار بدی دان
هوش مصنوعی: منظور من از این ویرانی و آشفتگی، نادانی و بی‌خودی است، نه اینکه بخواهم نافرمانی کنم یا کار ناپسندی انجام دهم.
همان کافر شدن در بینش خویش
اگرمردی درین معنی بیندیش
هوش مصنوعی: اگر شخصی در تفکر خود به موضوع کفر بیندیشد، همانطور که درک می‌کند، به نوعی به نفس کفر دچار می‌شود.
شراب نیستی رانوش کردن
وجود خود زخود بیهوش کردن
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب عدم به معنای فراموش کردن خود و به حالت بیهوشی رفتن است.
کند اعمال و ناکرده شمارد
نظر بر گفت و کرد خود ندارد
هوش مصنوعی: انسانی که کارهای نیک را انجام نمی‌دهد، اما به خود مغرور است و تنها به حرف‌هایش توجه می‌کند، در واقع از اعمال خود غافل است و به آنها اهمیت نمی‌دهد.
شراب نیستی را چون کند نوش
شود از شوق حق حیران و مدهوش
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب نیستی انسان را به وجد و شگفتی می‌آورد و از شوق عشق الهی، او را بی‌خود و سرگشته می‌کند.
وجود اودل و دنیا ندارد
سر همت به عقبی در نیارد
هوش مصنوعی: وجود او و دنیای او سرانجامی ندارد و کسی که همت بلند دارد به عقبی نمی‌رسد.
ز بیخوشی نداند پیش و پس را
بجز موئی ندارد هیچ کس را
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که در حالت بی‌خبر و بی‌حالی، هیچ‌کس نمی‌تواند درک درستی از آینده و گذشته داشته باشد؛ مانند مویی که بی‌استحکام است و هیچ چیز مستحکمی ندارد.
چو بیخود شد دگر کس را نه بیند
مقام نیستی را بر گزیند
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به حالت بی‌خود می‌رسد و دیگران را نمی‌بیند، به مقام و حالتی از عدم و نیستی می‌رسد که نمی‌تواند آن را انتخاب کند.
بساط هستی خود در نوردد
که تا زنده بود گردش نگردد
هوش مصنوعی: زندگی‌ات را به جلو ببر و هر چه در توان داری انجام بده، زیرا تا زمانی که زنده‌ای، حرکت و تغییر لازم است و باید از زندگی‌ات بهره‌وری کنی.
بدنیا در ندارد کار و باری
نه از اعمال دارد اختیاری
هوش مصنوعی: دنیا برای هیچ‌کس کاری ندارد و انسان نمی‌تواند به خواست خود در آن عملی انجام دهد.
مجرد گردد از جمله علایق
نیامیزد زمانی با خلایق
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که کسی که به مقام مجردی و رهایی رسیده است، از تمام وابستگی‌ها و علایق دنیوی دور می‌شود و دیگر با مردم درگیر نمی‌شود. او در یک حالت خاص و منحصربه‌فرد قرار دارد که زمان و مردم برای او معنایی ندارد.
گر او را خود دو صد فرزند باشد
بدل زان جمله بی پیوند باشد
هوش مصنوعی: اگر او دو صد فرزند داشته باشد، اما هیچ کدام از آن‌ها به او وابسته نباشند و ارتباطی با او نداشته باشند، هیچ فايده‌ای از آن‌ها نخواهد داشت.
بود ثابت قدم در شرع دائم
بامر و نهی در پیوسته قائم
هوش مصنوعی: در پیروی از دستورات دین، باید همواره استوار و ثابت قدم بود و به وظایف خود به طور مداوم عمل کرد.
خرابات اهل دین این کار گویند
که ترک نفس و کار و بار گویند
هوش مصنوعی: خرابات اهل دین به عملی اشاره دارند که در آن ترک دنیا و مشغله‌های material به عنوان یک فضیلت شناخته می‌شود. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسد که آنها می‌گویند برای رسیدن به هدف‌های معنوی باید از نفس خود و امور دنیوی جدا شد.
بهر جائی خرابی را که گویم
بگرد این معانی دان که پویم
هوش مصنوعی: هر جا که به ویرانی برخورد کردم، بدان که اینجا به دنبال معنایی هستم که آن را جستجو می‌کنم.
اگر زینسان خراب و بینوائی
نظر با تو کند در تنگنائی
هوش مصنوعی: اگر اوضاع خراب و ناامید کننده باشد و در شرایطی سخت با تو مواجه شوم،
همان آن یک نظر از روی بینش
ترا بهتر ز جمله آفرینش
هوش مصنوعی: یک نگاه عمیق و آگاهانه تو از همه زیبایی‌های جهان ارزشمندتر است.
همیشه آن نظر را باش طالب
که تا گردد محبت بر تو غالب
هوش مصنوعی: همیشه به دنبال آن نگاه و توجه باش که باعث شود محبت و عشق نسبت به تو قوی‌تر شود.
بحالت گر یکی ز ایشان نظر کرد
تمامت هستی از ذاتت بدر کرد
هوش مصنوعی: اگر یکی از آن‌ها به تو نگاهی کند، تمام وجود تو از ذاتت بیرون می‌آید.
رساند تا بعلیین کلاهت
جهان را آرد اندر زیر جاهت
هوش مصنوعی: اگر به مقام بلند و مرتبه عالی خود دست یابی، جهان را زیر سایه‌ی قدرت و عظمت خود خواهی آورد.
مشو تو منکر احوال ایشان
که تا یابی نصیب از حال ایشان
هوش مصنوعی: به دیگران بی‌احترامی نکن و شرایط آن‌ها را نادیده نگیر، چراکه ممکن است از حال و وضع آن‌ها بهره‌مند شوی.
اگر منکر شوی حالت تباهست
از آن روی دلت یکسر سیاه است
هوش مصنوعی: اگر انکار کنی، حال تو خراب است و دل تو به کلی تاریک و بی‌نور خواهد شد.
بود انکار ایشان عین خذلان
مبادا هیچکس در شین خذلان
هوش مصنوعی: انکار کردن آن‌ها به معنای واقعی شکست و ناتوانی است، تا جایی که هیچ‌کس در این زمینه دچار نقصان نشود.
نباشد یاد ایشان هرگز از خود
نخواهد هیچکس را ذرهٔ بد
هوش مصنوعی: فراموشی یاد آنها هیچ‌کس را از خود ذره‌ای بدی نخواهد کرد.
مرید و منکر و احرار و اغیار
همه از روی شفقت جمله را یار
هوش مصنوعی: هری که در دنیا وجود دارد، چه مریدان و چه کسانی که منکر هستند، چه آزادگان و چه دیگران، همه به خاطر محبت و شفقت یکدیگر را یاری می‌کنند.
بجز حضرت کس ایشان را نداند
خرد از وصف ایشان خیره ماند
هوش مصنوعی: هیچ کس جز اوست که آگاهی به حقیقت ایشان داشته باشد، و عقل از توصیف ایشان ناتوان مانده است.
تو این نکته بعقل اندر نیابی
که عقل تو کند آنجا خرابی
هوش مصنوعی: تو نمی‌توانی درک کنی که عقل تو ممکن است تو را به بیراهه ببرد.
تو مشنو نکتهٔ پیران یونان
نه قول این خدا دوران دو نان
هوش مصنوعی: به سخنان بزرگ‌ترها و قدما در یونان گوش نکن، چرا که این دنیا به وعده‌های پروردگار و تامین معیشت دو نان وابسته است.
که بنهد ماورای عقل طوری
کند بر حال خو زین گفته جوری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی با حالتی فراتر از عقل و درک عادی، به خواب و خیال می‌رود و وضعیت خود را به گونه‌ای خاص تجربه می‌کند. این شخص تحت تأثیر سخنان و احساساتی است که بر او تاثیر می‌گذارد و موجب تغییر حالش می‌شود.
ولایت برتر از طور عقول است
ازین معنی که عقلت بوالفضول است
هوش مصنوعی: ولایت بالاتر از حدود عقل‌هاست، زیرا عقل تو در مسائل بی‌مورد سرگردان است.
ولایت عالم عشق است میدان
که عقل آنجا بود مدهوش و حیران
هوش مصنوعی: ولایت به معنای تسلط و سرپرستی عشق است؛ جایی که عقل در آنجا گیج و حیران است.
چه نسبت عقل را با عشق جانا
نداند این سخن جز مرد دانا
هوش مصنوعی: تنها افراد با درک عمیق می‌توانند فهمند که عقل و عشق چه ارتباطی با یکدیگر دارند.
بود پوشیده راز عشق بر عقل
نیاید راست ساز عشق بر عقل
هوش مصنوعی: راز عشق به‌قدری عمیق و پنهان است که عقل نمی‌تواند آن را به درستی درک کند. عشق به گونه‌ای است که نمی‌شود با منطق و عقل آن را توضیح داد و درک کرد.
بدرویشی فرو آید سر عقل
که ذل و مسکنت شد درخور عقل
هوش مصنوعی: ناگهان عقل و درک انسان بالا می‌آید وقتی که به فقر و ناداری دچار می‌شود، زیرا در چنین شرایطی، ذلت و نیازمندی به عقل و اندیشه مربوط می‌شود.
مذلت جوید و بیچارگی فقر
ز خان و مال خود آوارگی فقر
هوش مصنوعی: شخصی که به دنبال ذلت و بیچارگی است، از خانه و دارایی خود رانده می‌شود و نتیجه فقر، آوارگی و بی‌خانمانی خواهد بود.
نه در اصل سخن باشد خطائی
نیاید رفتن ازجائی بجائی
هوش مصنوعی: در اصل موضوع هیچ ایرادی وجود ندارد و ناپسند نیست که از جایی به جای دیگر برویم.
اگر بحثی رود اندر معانی
حقیقت شرع باشد تا که دانی
هوش مصنوعی: اگر در مورد مفاهیم واقعی و معانی دین گفت‌و‌گویی شکل بگیرد، به آن دقت کن تا بهتر درک کنی.
اگر در شیوهٔ فقر و فقیری
سخن گویم بسی بر من نگیری
هوش مصنوعی: اگر دربارهٔ روش زندگی فقیران صحبت کنم، کسی از من خشمگین نخواهد شد.
هر آن چیزی که باشد خارج از شرع
بکاری باز ناید اصل تافرع
هوش مصنوعی: هر چیزی که در خلاف قوانین شرع و دین انجام شود، در نهایت به اصل و پایه آن نتیجه نخواهد داد و فایده‌ای نخواهد داشت.
بلی باید که معنی بین بود مرد
درون او بود مستغرق درد
هوش مصنوعی: بله، باید شخصی که واقعاً مفهوم را درک کرده است، درون خود را غرق در درد و رنج احساس کند.
کسی کو اهل این اسرار باشد
درونش را بمعنی کار باشد
هوش مصنوعی: کسی که با این رازها آشنا باشد، در دلش شعف و عشق به کار وجود دارد.
چو چشم معنیش کج بین شد ای یار
معانی جمله کج پندارد اغیار
هوش مصنوعی: وقتی که برداشت و نگاه تو به معنای چیزها نادرست باشد، دیگران نیز همه چیز را به همان شکل اشتباه درک خواهند کرد.
چو من تازی سخن باشم تو رازی
میان ما نباشد کارسازی
هوش مصنوعی: اگر من در گفتار متخصص و طناز باشم، هیچ رازی میان ما وجود نخواهد داشت که امکان حل و فصل آن باشد.
ازین معنی نهم بر هم دهن را
ز نوعی دیگر آغازم سخن را
هوش مصنوعی: از این مفهوم می‌خواهم به گونه‌ای دیگر به بیان آن بپردازم و صحبت را از نوعی جدید آغاز کنم.

حاشیه ها

1402/08/12 10:11
میلاد طاهرپور

تو مشنو نکتهٔ پیران یونان

نه قول این خدا دوران دو نان

 در مصراع دوم *دو نان* اشتباهه و *دونان* درسته یعنی پست و فرومایه