بخش ۱۰ - در بیان ایمان و اسلام
از ایمانست اصل جمله ای یار
تو را همچو جان در دل نگهدار
بسان بیخ باشد اصل ایمان
بود اسلام شاخش میوه احسان
چو بیخ اندر دلت ایمان قوی کرد
توانی در دو عالم رهروی کرد
از آن بیخ قوی شاخی کشد سر
که اسلامش بود نام ای برادر
ز جوی شرع آبش ده تو زنهار
که تا میروید و میآورد بار
فرو گیرد تمامت سینهات را
دهد شادی غم دیرینهات را
درخت بارور گردد با یام
که از بارش ترا شیرین شود کام
مزین کن باقرارش زبان را
مسجل کن بدان اقرار جان را
چو خواهی میوهات بی بر نگردد
جدا باید ز یکدیگر نگردد
اگر اسلامت از ایمان شود دور
نماند هیچ ایمان ترا نور
چو ایمان تو بی اسلام باشد
حقیقت دان که کارت خام باشد
در اسلامت چو ایمان نیست یاور
سیه رو باشی اندر پیش داور
نه هرگز شاخ بی برگی کشد سر
نه هرگز بیخ بی شاخی دهد بر
مقارن باشدت اسلام و ایمان
که تا پیدا شود از هر دو انسان
چو حاصل گشت احسان دو گانه
توان گفتن ترا مرد یگانه
بخش ۹ - نباید بود ازو غافل زمانی: بدان ای دل اگر هستی تو عاقلبخش ۱۱ - در بیان و شرف علم فرماید: شرف از علم حاصل کن تو جانا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.