بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
به مسجد در بخفت آن عالم راه
ستاد اندر نماز آن جاهل آنگاه
یکی ابلیس را دید ایستاده
بدو گفتا چه کارست اوفتاده؟
لعین گفتا: همیخواهم هم اکنون
که جاهل را برم از راه بیرون
ولیکن زان ندارم طاقت و تاب
که میترسم از آن دانایِ در خواب
گر آن دانا نبودی پای بستم
چو مومی بود آن نادان به دستم
فغان زین صوفی در حلم مانده
ولی در حلم خود بی علم مانده
درین دریای مغرق غوطه باید
نه دام و زرق و دلق و فوطه باید
چو خس بر روی دریا در طوافی
چو غواصی ندانی چند لافی؟
سخن تا چند رانی در نهایت؟
که ماندی بر سر راه بدایت
چرا چندین به گرد کام گردی؟
که اهل درد را بد نام گردی
اگر در راه دین گردیت بودی
ز نامردی خود دردیت بودی
هر آنکس را که درد کار بگرفت
همه جان و دلش دلدار بگرفت
اگر هرگز بگیرد درد دینت
شود علم الیقین عین الیقینت
به درد آید درین ره هر که مردست
که کاوین عروس خلد دردست
سخن کان از سر دردی درآید
کسی کان بشنود مردی برآید
سخن کز علم گویی راست آنست
مرا از اهل دل درخواست آنست
وگر علم لدنی داری ای دوست
بود علم تو مغز و علم ما پوست
چو علمت هست در علمت عمل کن
پس از علم و عمل اسرار حل کن
شترمرغی که وقت کار کردن
چو مرغی و چو اشتر وقت خوردن
ترا با علم دین کاری بباید
به قدر علم کرداری بباید
ترا در علم دین یک ذره کردار
بسی زان به که علم دین به خروار
برو کاری بکن کاین کار خامست
که علم دین ترا حرفی تمامست
کسی کاو داند و کارش نبندد
بر او بگری که او بر خویش خندد
بخش ۳ - الحکایه و التمثیل: به گورستان یکی دیوانه بگریستبخش ۵ - الحکایه و التمثیل: مگر مردی ز مردان طلبکار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به مسجد در بخفت آن عالم راه
ستاد اندر نماز آن جاهل آنگاه
هوش مصنوعی: عالَم در مسجد خوابش برد و آن جاهل در حال نماز ایستاده بود.
یکی ابلیس را دید ایستاده
بدو گفتا چه کارست اوفتاده؟
هوش مصنوعی: یک نفر ابلیس را دید که ایستاده بود، از او پرسید که چرا اینجا هستی و چه کار میکنی؟
لعین گفتا: همیخواهم هم اکنون
که جاهل را برم از راه بیرون
هوش مصنوعی: لعین گفت: اکنون میخواهم جاهل را از راه بیرون برم.
ولیکن زان ندارم طاقت و تاب
که میترسم از آن دانایِ در خواب
هوش مصنوعی: اما من از تحمل و صبر آن چیزی ندارم، چون از آن دانای خوابیده میترسم.
گر آن دانا نبودی پای بستم
چو مومی بود آن نادان به دستم
هوش مصنوعی: اگر آن فرد آگاه نبود، من هم خودم را محکم به او نمیبستم، چون آن نادان مانند موم در دست من بود.
فغان زین صوفی در حلم مانده
ولی در حلم خود بی علم مانده
هوش مصنوعی: این بیت به حالتی اشاره دارد که یک صوفی به ظواهر خود مشغول است و در عین حال، در درک واقعیات و معانی عمیقتر زندگی ناتوان مانده است. او با صبر و حلم خود در عمیقترین مسائل زندگی در جا مانده، و به نوعی جهل خود را در این حالت نشانهگذاری میکند.
درین دریای مغرق غوطه باید
نه دام و زرق و دلق و فوطه باید
هوش مصنوعی: در این دریای عمیق و پرخطر، باید غرق شد و به دنبال هنر و حقیقت بود، نه به دنبال تظاهر و ظواهر فریبنده.
چو خس بر روی دریا در طوافی
چو غواصی ندانی چند لافی؟
هوش مصنوعی: مثل خس و خاشاکی که بر روی دریا شناور است، تو هم مانند یک غواص نمیدانی که در عمق زندگی چه چیزهایی وجود دارد و چه قدر میتوانی در این دنیا به چیزهای بزرگ دست پیدا کنی.
سخن تا چند رانی در نهایت؟
که ماندی بر سر راه بدایت
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی در مورد این موضوع صحبت کنی؟ در نهایت، تو هنوز در ابتدای راهی و به جایی نرسیدهای.
چرا چندین به گرد کام گردی؟
که اهل درد را بد نام گردی
هوش مصنوعی: چرا خود را دور زندگی خوش بگردانی، در حالی که نام نیکو را از رنجدیدگان دور میکنی؟
اگر در راه دین گردیت بودی
ز نامردی خود دردیت بودی
هوش مصنوعی: اگر در مسیر دین قرار داشتی، به خاطر خودخواهی و ناپختگیات، درد و رنجی را متحمل میشدی.
هر آنکس را که درد کار بگرفت
همه جان و دلش دلدار بگرفت
هوش مصنوعی: هر کسی که به زحمت و سختی دچار شود، تمام وجود و احساسش به محبوبش وابسته میشود.
اگر هرگز بگیرد درد دینت
شود علم الیقین عین الیقینت
هوش مصنوعی: اگر تو هرگز دردی از دین خود تجربه نکنی، هرگز به یقین واقعی درباره آن نخواهی رسید.
به درد آید درین ره هر که مردست
که کاوین عروس خلد دردست
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مسیر با دل و اراده است، به درد میخورد، زیرا او عروس بهشت را در دستان خود دارد.
سخن کان از سر دردی درآید
کسی کان بشنود مردی برآید
هوش مصنوعی: اگر کسی سخنی را با دل پر از درد بگوید، کسی که آن را بشنود، به او شایستگی و بزرگی خواهد رسید.
سخن کز علم گویی راست آنست
مرا از اهل دل درخواست آنست
هوش مصنوعی: صحبتی که بر اساس علم و دانش باشد، برای من ارزشمند است و از کسانی که دلهای روشنی دارند، خواستهام که به این نوع گفتار توجه کنند.
وگر علم لدنی داری ای دوست
بود علم تو مغز و علم ما پوست
هوش مصنوعی: اگر علم برتر و خاصی داری، دوست عزیز، علم تو مانند مغز است که عمق و حقیقت را در خود دارد، در حالی که علم ما فقط سطحی و ظاهری مانند پوست است.
چو علمت هست در علمت عمل کن
پس از علم و عمل اسرار حل کن
هوش مصنوعی: وقتی که دانش و آگاهی در تو وجود دارد، باید آن را به عمل درآوری. پس از به دست آوردن علم و عمل، میتوانی به کشف اسرار بپردازی.
شترمرغی که وقت کار کردن
چو مرغی و چو اشتر وقت خوردن
هوش مصنوعی: شترمرغی که هنگام کار مثل مرغ زحمت میکشد و وقتی به وقت غذا میرسد مانند شتر رفتار میکند.
ترا با علم دین کاری بباید
به قدر علم کرداری بباید
هوش مصنوعی: باید برای تو که دانش دین داری، عملی در خور آن دانش انجام دهی.
ترا در علم دین یک ذره کردار
بسی زان به که علم دین به خروار
هوش مصنوعی: اگر در دین کمی عمل و رفتار خوب داشته باشی، این خیلی ارزشمندتر از آن است که فقط حجم زیادی از علم دینی داشته باشی بدون عمل.
برو کاری بکن کاین کار خامست
که علم دین ترا حرفی تمامست
هوش مصنوعی: برو انجام کاری کن که این کار ناپخته است، زیرا دانش دین تو کلامی کامل و اثرگذار دارد.
کسی کاو داند و کارش نبندد
بر او بگری که او بر خویش خندد
هوش مصنوعی: اگر کسی بداند و عمل نادرستی انجام ندهد، به او بگرید، زیرا او بر خود میخندد.
حاشیه ها
1394/10/16 13:01
ایرج شمس
کسی کو داند و کارش نبندد. برو بگری که او بر خویش خندد
از نظر وزن درست میباشد
1395/07/13 13:10
غلامحسین آتشی
بکر می کنم در بیت دوم چه کارت افتاده درست باشد