گنجور

بخش ۹ - الحکایه و التمثیل

بدان خر بنده گفت آن پیر دانا
که کارت چیست ای مرد توانا
چنین گفتا که من خربنده کارم
بجز خر بندگی کاری ندارم
جوابی دادش آن هشیار موزون
که یارب خر بمیرادت هم اکنون
که چون خر مرد تو دل زنده گردی
تو خر بنده خدا را بنده گردی
ازین کافر که ما را در نهادست
مسلمان در جهان کمتر فتادست
مسلمان هست بسیاری بگفتار
مسلمانی همی باید بکردار
مرا بار غمی کان پیش آید
ز دست نفس کافر کیش آید
به صد افسوس در لعب و نظاره
جهان خورد این سگ افسوس خواره
ببین تا استخوان این سگ به افسون
چه سان کرد از دهان شیر بیرون
به کین من چنان دل کرد سنگین
که مرگ تلخ بر من کرد شیرین
سگست این نفس کافر در نهادم
که من هم خانه این سگ بزادم
ریاضت می‌کشم جان می‌کنم من
سگی را بوک روحانی کنم من
مرا ای نفس عاصی چند از تو
دلم تا کی بود در بند از تو
تو شوم از بس که کردی سخره گیری
فرو ناید دو اشکم گر بمیری
عزیزا گر بمیرد نفس فانی
دل باقیت یابد زندگانی
برو گر مرد این راهی زمانی
بجوی از درج دُر در دل نشانی
دلت در تنگنای تنبلی ماند
تنت در چار میخ کاهلی ماند
تنت در تنبلی انداختن تو
ز خود عباس و بسی ساختن تو
تو می‌اندیش و آنهایی که مردند
رسیدند و چو مردان کار کردند
سبک روحان به منزلگه رسیده
تو خود را در گران جانی کشیده
دلت در خون، تنت در تاب مانده
شده همره تو خوش در خواب مانده
ز راه کاروان یکسو فتاده
ز حیرت سر به زانو بر نهاده
برو بشتاب تا آخر ز جایی
بگوشت آید آواز در آیی
گرفتی کاهلی در ره به پیشه
بگفت و گوی بنشینی همیشه
هر آن چیزی که بی مغزان شنیدند
جوانمردان بعین آن رسیدند
ز تو این قوت بازو نیاید
که از دام مگس نیرو نیاید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان خر بنده گفت آن پیر دانا
که کارت چیست ای مرد توانا
هوش مصنوعی: به آن خر، مردی دانا گفت که کار تو چیست، ای مرد قدرتمند؟
چنین گفتا که من خربنده کارم
بجز خر بندگی کاری ندارم
هوش مصنوعی: من فقط در خدمت و بندگی هستم و هیچ کار دیگری برای انجام دادن ندارم.
جوابی دادش آن هشیار موزون
که یارب خر بمیرادت هم اکنون
هوش مصنوعی: آن فرد باهوش و تیزهوش به او پاسخ داد که ای خدا، پس چرا الان خر از میادت نمیرد؟
که چون خر مرد تو دل زنده گردی
تو خر بنده خدا را بنده گردی
هوش مصنوعی: وقتی که خر بمیرد، دل تو زنده می‌شود، زیرا تو هم مانند آن خر بنده خدا هستی.
ازین کافر که ما را در نهادست
مسلمان در جهان کمتر فتادست
هوش مصنوعی: این شخص کافر که وجود ما را درک کرده، در واقع ما را بیشتر از همه مسلمانان در این دنیا به خود مشغول کرده است.
مسلمان هست بسیاری بگفتار
مسلمانی همی باید بکردار
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد به زبان، خود را مسلمان می‌دانند، اما باید عمل و رفتارشان نیز نشان‌دهنده‌ی ایمانشان باشد.
مرا بار غمی کان پیش آید
ز دست نفس کافر کیش آید
هوش مصنوعی: بار غمی که بر دوش من است، ناشی از وسوسه‌های نفس سرکش و کافر مانند است که به من حمله‌ور می‌شود.
به صد افسوس در لعب و نظاره
جهان خورد این سگ افسوس خواره
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی حسرت و افسوس را بیان می‌کند. به نظر می‌رسد که فرد به تماشای دنیا و سرگرمی‌های آن پرداخته، اما در این بین به خود و زندگی‌اش به خوبی توجه نکرده است. به عبارتی دیگر، او از لحظات زندگی خود بی‌خبر مانده و به جای بهره‌مندی واقعی، صرفاً نظاره‌گر بوده است.
ببین تا استخوان این سگ به افسون
چه سان کرد از دهان شیر بیرون
هوش مصنوعی: ببین چگونه این سگ با جادوی خاصی، استخوان را از دهان شیر بیرون آورده است.
به کین من چنان دل کرد سنگین
که مرگ تلخ بر من کرد شیرین
هوش مصنوعی: به خاطر کینه‌ای که در دل دارد، آن‌قدر سنگین و سخت شده که حتی مرگ، برای من ناگوار به نظر نمی‌رسد و به نوعی احساس شیرینی به وجود می‌آورد.
سگست این نفس کافر در نهادم
که من هم خانه این سگ بزادم
هوش مصنوعی: این نفس ناپاک و بی‌اعتبار در وجودم جا دارد، به گونه‌ای که من هم در این دنیای پست و بی‌ارزش زندگی می‌کنم.
ریاضت می‌کشم جان می‌کنم من
سگی را بوک روحانی کنم من
هوش مصنوعی: من خود را تحت فشار و سختی قرار می‌دهم و جانم را به خطر می‌اندازم، شاید بتوانم این حیوان را روحانی و متعالی کنم.
مرا ای نفس عاصی چند از تو
دلم تا کی بود در بند از تو
هوش مصنوعی: ای نفس سرکش، تا کی دل من باید در چنگال تو باشد؟
تو شوم از بس که کردی سخره گیری
فرو ناید دو اشکم گر بمیری
هوش مصنوعی: من از بس که به قهری و به تمسخر می‌پردازی، دیگر اشکی نخواهدم ریخت، حتی اگر تو بمیری.
عزیزا گر بمیرد نفس فانی
دل باقیت یابد زندگانی
هوش مصنوعی: ای عزیز، اگر نفس فانی بمیرد، دل باقی تو زندگی را در می‌یابد.
برو گر مرد این راهی زمانی
بجوی از درج دُر در دل نشانی
هوش مصنوعی: اگر واقعا در این مسیر مرد هستی، زمانی را صرف کن تا نشانه‌ای از جواهر در عمق دل پیدا کنی.
دلت در تنگنای تنبلی ماند
تنت در چار میخ کاهلی ماند
هوش مصنوعی: دل تو در دام تنبلی گرفتار مانده و جسم تو هم در چنگال کسالت و بی‌حوصلگی اسیر شده است.
تنت در تنبلی انداختن تو
ز خود عباس و بسی ساختن تو
هوش مصنوعی: بدن تو به خاطر تنبلی بی‌تحرک شده و تو را از خود دور ساخته است، و این وضع تو را به شدت تحت تأثیر قرار داده است.
تو می‌اندیش و آنهایی که مردند
رسیدند و چو مردان کار کردند
هوش مصنوعی: تو در فکر و تأمل باش و به یاد آن کسانی که رفتند و مانند مردان عمل کردند.
سبک روحان به منزلگه رسیده
تو خود را در گران جانی کشیده
هوش مصنوعی: برخی از افراد با روحی سبک و آزاد به مقصدی می‌رسند، در حالی که تو خود را در بار سنگین و مشکلات غرق کرده‌ای.
دلت در خون، تنت در تاب مانده
شده همره تو خوش در خواب مانده
هوش مصنوعی: دل تو غمگین و خونین است، اما بدنت در بی‌حرکتی و ناتوانی به سر می‌برد. در حالی که تو در خواب خوشی به سر می‌بری.
ز راه کاروان یکسو فتاده
ز حیرت سر به زانو بر نهاده
هوش مصنوعی: از راه کاروان خارج شده و به خاطر حیرت و گیجی، سرش را بر زانوهایش گذاشته است.
برو بشتاب تا آخر ز جایی
بگوشت آید آواز در آیی
هوش مصنوعی: برو و سریعاً حرکت کن تا به پایان راه برسی، صدایی به گوشت می‌رسد که تو را به درون می‌خواند.
گرفتی کاهلی در ره به پیشه
بگفت و گوی بنشینی همیشه
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی و کار، تنبلی کنی و اقدام نداشته باشی، همیشه در همان نقطه باقی خواهی ماند و هیچ پیشرفتی نخواهی کرد.
هر آن چیزی که بی مغزان شنیدند
جوانمردان بعین آن رسیدند
هوش مصنوعی: هر چیزی که نادان‌ها گفتند، جوانمردان به وضوح و درستی آن را درک کردند و به آن دست یافتند.
ز تو این قوت بازو نیاید
که از دام مگس نیرو نیاید
هوش مصنوعی: از تو نمی‌توان انتظار داشت که با این قدرت، از دام مگس دوری کنی و از آن فرار کنی.

حاشیه ها

1389/12/17 00:03
دکتر وکیلی

بیت 7: مرا بار غمی کان پیش آید