بخش ۸ - الحکایه و التمثیل
عزیزی بد که تا شد شصت ساله
هوای گوشت بودش یک نواله
اگرچه دست میدادش ولیکن
نبود از نفس نامعلوم ایمن
مگر روزی شنود از دور بویی
روان شد نفس را از دیده جویی
که چون شد شصت سال از بهر الله
ازین بریان مرا یک لقمهٔ خواه
دلش بر نفس خود میسوخت برخاست
که تا بوکش تواند لقمهٔ خواست
روان شد بر پی آن بوی بسیار
ز زندان بوی میآمد پدیدار
بزد در تا در زندان گشادند
یکی را داغ بر ران مینهادند
ز داغش بوی بریان می برآمد
وزان غم نفس را جان می برآمد
چو پیر آن دید بی خود گشت در حال
چو مرغی میزد اندر ره پر و بال
زبان بگشاد کای نفس زبون گیر
اگر بریانت میباید کنون گیر
ز دوری بوی بریانی شنیدی
چو بریانی بدیدی در رمیدی
عزیزان را چنین بریان دهد دست
تو پنداری که این آسان دهد دست
ترا چون نیست روزی چند سوزی
که نتوان شد برون از پیش روزی
برو دل گرم کن در سوز عقبی
که تا در سایه مانی روز عقبی
ترا دل هست لیکن هست معزول
ولی در آرزوی نفس مشغول
مثال رهبران این جزیره
مثال آن بز است و آن حظیره
که تا آن بز قدم بیرون نهادست
بسی سر در طغار خون نهادست
پی خود گیر خیز ای خیره سرکش
گلیم خود ز آب تیره برکش
بزن گردن کزین نبود دریغی
نهاد کافر خود را به تیغی
ازین کافر مسلمانی نیاید
که از رهزن نگه بانی نیاید
نه هرگز از فضولی سیر گردد
نه هرگز هیچ کارش دیر گردد
وگر دیرش دهد یک آرزو دست
سگی گردد ز خشم اما سگی مست
گر از یک کام او گیری کناره
زند در یک زمانت صد هواره
خریست این نفس خر را بنده بودن
کجا باشد نشان زنده بودن
بخش ۷ - الحکایه و التمثیل: یکی کناس بیرون جست از کاربخش ۹ - الحکایه و التمثیل: بدان خر بنده گفت آن پیر دانا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عزیزی بد که تا شد شصت ساله
هوای گوشت بودش یک نواله
هوش مصنوعی: دوست عزیز پس از گذشت شصت سال از زندگیاش، همچنان اشتیاق به خوردن یک تکه گوشت را دارد.
اگرچه دست میدادش ولیکن
نبود از نفس نامعلوم ایمن
هوش مصنوعی: با اینکه به او دست میدادند و نزدیکی داشت، اما از نفس و وجود نامشخصش ایمن نبود.
مگر روزی شنود از دور بویی
روان شد نفس را از دیده جویی
هوش مصنوعی: شاید روزی از دور بویی به مشام برسد که حال انسان را تحت تأثیر قرار دهد و او را به یاد کسی بیندازد.
که چون شد شصت سال از بهر الله
ازین بریان مرا یک لقمهٔ خواه
هوش مصنوعی: وقتی شصت سال برای خدا زحمت کشیدهام، اکنون فقط یک لقمه میخواهم تا از این آزمایشها خلاص شوم.
دلش بر نفس خود میسوخت برخاست
که تا بوکش تواند لقمهٔ خواست
هوش مصنوعی: او از درد و رنج زندگی خود ناراحت بود و تصمیم گرفت که به تلاش و کوشش ادامه دهد تا بتواند به آرزوهایش برسد.
روان شد بر پی آن بوی بسیار
ز زندان بوی میآمد پدیدار
هوش مصنوعی: روح او به سمت آن عطر روان شد که از زندان، بوی خوشی چون بوی شراب به مشام میرسید.
بزد در تا در زندان گشادند
یکی را داغ بر ران مینهادند
هوش مصنوعی: وقتی کسی به زندان میافتد، داغ و نشانی بر ران او میگذارند تا هویت او مشخص شود.
ز داغش بوی بریان می برآمد
وزان غم نفس را جان می برآمد
هوش مصنوعی: از شدت دردش، بوی کباب به مشام میرسید و از آن اندوه، نفس از سینهاش بیرون میرفت.
چو پیر آن دید بی خود گشت در حال
چو مرغی میزد اندر ره پر و بال
هوش مصنوعی: وقتی آن پیر را دید، ناگهان بیخود شد و مانند پرندهای در حال پرواز، در مسیر خود به شدت به این سو و آن سو میرفت.
زبان بگشاد کای نفس زبون گیر
اگر بریانت میباید کنون گیر
هوش مصنوعی: ای نفس، زبانت را باز کن و بگو، چراکه اگر به درستی خود را آزاد نکنید، اکنون زمان آن رسیده که این کار را انجام دهید.
ز دوری بوی بریانی شنیدی
چو بریانی بدیدی در رمیدی
هوش مصنوعی: وقتی از فاصله بوی بریان را شنیدی، وقتی که آن را دیدی، دیگر از آن دوری میکنی.
عزیزان را چنین بریان دهد دست
تو پنداری که این آسان دهد دست
هوش مصنوعی: دست تو عزیزان را به راحتی میسوزاند، گویی که این کار سادهای است.
ترا چون نیست روزی چند سوزی
که نتوان شد برون از پیش روزی
هوش مصنوعی: اگر امروز چند روز به دلسوزی بگذرد، دیگر نمیتوانی از قبول آن خارج شوی.
برو دل گرم کن در سوز عقبی
که تا در سایه مانی روز عقبی
هوش مصنوعی: برو و دل خود را در سختیهای گذشته تسکین بده، تا بتوانی در سایه آرامش آینده بمانی.
ترا دل هست لیکن هست معزول
ولی در آرزوی نفس مشغول
هوش مصنوعی: دل تو وجود دارد، اما از آن بهرهمند نیستی. با این حال، هنوز در آرزوی خواستهها و نفس خود مشغول هستی.
مثال رهبران این جزیره
مثال آن بز است و آن حظیره
هوش مصنوعی: رهبران این جزیره مانند آن بز هستند و جایگاه آنها نیز مانند آن محلی است که بز در آن نگهداری میشود.
که تا آن بز قدم بیرون نهادست
بسی سر در طغار خون نهادست
هوش مصنوعی: از زمانی که آن بز پا قدم بیرون گذاشت، بسیاری جانها در اندوه و خون غوطهور شدند.
پی خود گیر خیز ای خیره سرکش
گلیم خود ز آب تیره برکش
هوش مصنوعی: از خودت مراقبت کن و ای دیوانهی سرکش، چادرت را از آب کدر بیرون بکش.
بزن گردن کزین نبود دریغی
نهاد کافر خود را به تیغی
هوش مصنوعی: بزن گردن کسی را که از بیپردهگویی و عمل کردن بر اساس تعصبات رنج میبرد و از ترسِ عواقب، خود را به خطر میاندازد.
ازین کافر مسلمانی نیاید
که از رهزن نگه بانی نیاید
هوش مصنوعی: از این شخص کافر، انتظار نمیرود که مسلمان واقعی باشد، چرا که از دزد و راهزن هم نمیتوان انتظار داشت که نگهبان خوبی شود.
نه هرگز از فضولی سیر گردد
نه هرگز هیچ کارش دیر گردد
هوش مصنوعی: انسان بیتوجه به کارهای دیگران، همیشه کنجکاو و فعال خواهد بود و هرگز در انجام کارهایش تاخیر نخواهد داشت.
وگر دیرش دهد یک آرزو دست
سگی گردد ز خشم اما سگی مست
هوش مصنوعی: اگر یک آرزو به تأخیر بیفتد، ممکن است تبدیل به دلیلی برای خشم شود، اما همین آرزو در حالتی شبیه به مستی خواهد بود.
گر از یک کام او گیری کناره
زند در یک زمانت صد هواره
هوش مصنوعی: اگر از یک خواسته او فاصله بگیری، در یک زمان ممکن است صد مشکل و دردسر برایت پیش بیاید.
خریست این نفس خر را بنده بودن
کجا باشد نشان زنده بودن
هوش مصنوعی: این نفس مانند الاغ است و بندهی آن بودن، نشانهای از زندگی واقعی نیست.
حاشیه ها
1389/12/17 00:03
دکتر وکیلی
بیت 20: که از رهزن نگهبانی نیاید
1399/03/05 14:06
پرویز پایکار
در تذکرة الأولیا آمده است که :
و گفت [شیخ ابراهیم شبانی] : شصت سال بود تا نفسم لقمه گوشت بریان آرزو میکرد و نمیدادمش یک روز ضعفی عظیم غالب شد و کاردش باستخوان رسید و بوی گوشت پدید آمد نفسم فریاد گرفت و بسی زاری کرد که برخیز از این گوشت از برای خدای اگر وقت آمده است لقمهٔ بخواه برخاستم بر اثر بوی گوشت برفتم و آن بوی از زندان همی آمد چون در رفتم یکی رادیدم که داغش میکردند و او فریاد میکرد و بوی گوشت بریان برخاسته نفسم راگفتم هلا بستان گوشت بریان نفسم بترسید و تن زد و به سلامت ماندن قانع شد.