بخش ۹ - الحکایه و التمثیل
شنودم من که موشی تیز دیده
ز چنگ گربگان خون ریز دیده
برون آمد ز سوراخی چنان تنگ
که با تنگی او بودی جهان تنگ
به کنج خانهای کاو را گمان بود
قضا را خایهٔ مرغی نهان بود
بسوی بیضه آمد پای برداشت
ولی دستش نداد از جای برداشت
نه بر وی چنگل او را ظفر بود
نه دندانش به بردن کارگر بود
چو بسیاری به گِرد بیضه درگشت
عجایب حیلهای بر ساخت برگشت
بیامد بانگ زد موشی دگر را
به پیش او فرو گفت این خبر را
درآمد موش زیر بیضه درشد
دو دست و پای او گردش کمر شد
گرفتش موش دیگر زود دنبال
کشیدش تا به پیش خانه در حال
ز بیرون گربه در پس کمین داشت
مگر آن شیردل بر موش کین داشت
بجست از پس بسوی موش گستاخ
مگر بس تنگ بود آن موشسوراخ
در آن تنگی ز بیم گربه ناگاه
گرفت آن موش با آن بیضه در راه
به چنگل گربه برکند از همش زود
خلاصی داد از حرص و غمش زود
ببین تا چند جان کند آن ستمکار
که تا شد هم به بند خود گرفتار
موافق گفت با هم مرد رهبر
مثال موش با موش سیه سر
الا ای روز و شب در حرص پویان
به حیلت هم چو مور و موش جویان
حریصی بر سرت کرده فساری
ترا حرص است و اشتر را مهاری
شبانروزی چو اختر روز کوری
اسیر حرص روز و شب چو موری
مدان خون خوردن خود را تنعم
فغان از حرص موش و مور مردم
فغان زین عنکبوتان مگسخوار
همه چون کرکسان در بند مردار
فغان از حرص موش استخوان رند
همه سگسیرتانِ زشتپیوند
اگر نه معدهٔ خون خواره بودی
کجا مردم چنین بیچاره بودی؟
شبانروزی فتاده در تک و تاز
که تا کار شکم را چون دهد ساز
بمانده در غم آبی و نانی
که تا پر گردد این دوزخ زمانی
ز هر رنجی که مردم را ز خویش است
تقاضای شکم از جمله بیش است
شکم از تو برآورد آتش و دود
ازین دوزخ بدان دوزخ رسی زود
اگر صوفی ببیند زلهٔ تو
نشیند بی شکی در پلهٔ تو
همی پر کن که گر در تو دلی هست
ز تو پهلو تهی کردهست پیوست
تو گاو نفس در پروار بستی
به سجده کردنش زنار بستی
به مکر آن گاو کز زر سامری کرد
سجود آن گاو را خلق از خری کرد
ترا تا گاو نفست سیر نبود
اگر صد کار داری دیر نبود
شکم چون پر شد و در ناز افتاد
قوی باری ز پشتت باز افتاد
ترا در چاه تن افتاد جانی
بدست او ز جایی ریسمانی
به حیلت گرگ نفست را زبون کن
برآی از چاه او را سرنگون کن
اگر در چاه مانی همچو روباه
بدرّد گرگ نفست در بن چاه
بخش ۸ - الحکایه و التمثیل: بگوش خود شنودستم ز هر کسبخش ۱۰ - الحکایه و التمثیل: به راهی بود چاهی بس خجسته
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنودم من که موشی تیز دیده
ز چنگ گربگان خون ریز دیده
هوش مصنوعی: من شنیدم که یک موش با چشمانی تیز از چنگال گربههای خونی و درنده فرار کرده است.
برون آمد ز سوراخی چنان تنگ
که با تنگی او بودی جهان تنگ
هوش مصنوعی: از سوراخی بسیار تنگ خارج شد، به گونهای که به خاطر تنگی آن، دنیا هم تنگ به نظر میرسید.
به کنج خانهای کاو را گمان بود
قضا را خایهٔ مرغی نهان بود
هوش مصنوعی: در گوشهای از خانهای، شخصی وجود داشت که فکر میکرد روزگار بر وفق مرادش خواهد بود، در حالی که در آنجا یک تخم مرغ پنهان شده بود.
بسوی بیضه آمد پای برداشت
ولی دستش نداد از جای برداشت
هوش مصنوعی: به سوی هدفی رفت، اما وقتی خواست به آن برسد، دستش را دراز نکرد و از جای خود حرکت نکرد.
نه بر وی چنگل او را ظفر بود
نه دندانش به بردن کارگر بود
هوش مصنوعی: او نه چنگ و دندان دارد که بتواند بر دیگران تسلط پیدا کند و نه تواناییای که او را به پیروزی برساند.
چو بسیاری به گِرد بیضه درگشت
عجایب حیلهای بر ساخت برگشت
هوش مصنوعی: وقتی که زیادی به دور یک دایره جمع شدند، دشمنی با تدبیر و نیرنگی شکل گرفت و به سمت آنها برگشت.
بیامد بانگ زد موشی دگر را
به پیش او فرو گفت این خبر را
هوش مصنوعی: موش دیگری به پیش موش اول آمد و با صدای بلند خبر تازهای را به او گفت.
درآمد موش زیر بیضه درشد
دو دست و پای او گردش کمر شد
هوش مصنوعی: موش به نقطهای میرسد و در نتیجه، بدنش به شدت تحت فشار قرار میگیرد و دچار تغییراتی میشود. بدین ترتیب، او نمیتواند به راحتی حرکت کند و وضعیتش دشوار میشود.
گرفتش موش دیگر زود دنبال
کشیدش تا به پیش خانه در حال
هوش مصنوعی: موش دیگری او را به سرعت دنبال کرد تا به در خانه رسید.
ز بیرون گربه در پس کمین داشت
مگر آن شیردل بر موش کین داشت
هوش مصنوعی: گربه از بیرون در کمین نشسته بود، اما شیر دل به موش رحم کرده و دنبال آسیب زدن به او نیست.
بجست از پس بسوی موش گستاخ
مگر بس تنگ بود آن موشسوراخ
هوش مصنوعی: به دنبال یک موش پرجسارت رفت، مگر اینکه آنجا کاملاً تنگ و باریک بود.
در آن تنگی ز بیم گربه ناگاه
گرفت آن موش با آن بیضه در راه
هوش مصنوعی: وقتی که موش در ترس و تنگی به سر میبرد، ناگهان گرفتار گربهای میشود که در کمین او نشسته بود.
به چنگل گربه برکند از همش زود
خلاصی داد از حرص و غمش زود
هوش مصنوعی: گربه به سرعت از چنگال خود رها شد و به زودی از حرص و غم خود آزاد گردید.
ببین تا چند جان کند آن ستمکار
که تا شد هم به بند خود گرفتار
هوش مصنوعی: ببین چگونه آن ستمگر بهخاطر ظلم خود به شدت رنج میکشد و در نهایت خود نیز به گرفتار بند خود تبدیل میشود.
موافق گفت با هم مرد رهبر
مثال موش با موش سیه سر
هوش مصنوعی: مردی که به رهبری پرداخته، با دیگران همنظر و همصدا شده است، همانطور که موشهای سیاه با یکدیگر هماهنگ هستند و از وجود مشابهشان حمایت میکنند.
الا ای روز و شب در حرص پویان
به حیلت هم چو مور و موش جویان
هوش مصنوعی: ای روز و شب! کسانی که در جستجوی مال و مقام هستند، به شیوهای مانند مور و موش به دقت و زیرکی رفتار میکنند.
حریصی بر سرت کرده فساری
ترا حرص است و اشتر را مهاری
هوش مصنوعی: تو طمع زیادی داری و مثل شتری هستی که افساری بر گردنش نیست.
شبانروزی چو اختر روز کوری
اسیر حرص روز و شب چو موری
هوش مصنوعی: زندگی انسان مانند ستارهای است که در تاریکی شب به سر میبرد و تحت تأثیر حریص بودنش، روز و شب را مانند یک مورچه به سختی و زحمت میگذرانند.
مدان خون خوردن خود را تنعم
فغان از حرص موش و مور مردم
هوش مصنوعی: خودت را در شرایط سخت قرار نده و از زندگی شاداب لذت ببر، چرا که مانند موش و مور که همیشه در تلاش و حرص هستند، نباید گرفتار دغدغههای بیپایان شد.
فغان زین عنکبوتان مگسخوار
همه چون کرکسان در بند مردار
هوش مصنوعی: چقدر از عنکبوتهای مگسخور غمزدهام! همه مانند کرکسها به دور مردارها افتادهاند.
فغان از حرص موش استخوان رند
همه سگسیرتانِ زشتپیوند
هوش مصنوعی: آه! از طمع و زیادهخواهی، که موش هم از استخوانش ناراحت است؛ در حالی که شما سگهای سیر و بدذات تنها به دنبال پرخوری و برآوردن خواستههای خود هستید.
اگر نه معدهٔ خون خواره بودی
کجا مردم چنین بیچاره بودی؟
هوش مصنوعی: اگر معدهای که همیشه خون میخوردی وجود نداشت، پس چرا مردم اینقدر در رنج و عذاب بودند؟
شبانروزی فتاده در تک و تاز
که تا کار شکم را چون دهد ساز
هوش مصنوعی: شبانروز در تلاش و کوشش است که بتواند نیازهای زندگی خود را تأمین کند.
بمانده در غم آبی و نانی
که تا پر گردد این دوزخ زمانی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از دغدغههای روحی و نیازهای زندگی صحبت میکند. او به غم و ناراحتی خود اشاره دارد و به این موضوع فکر میکند که با گذشت زمان، این احساسات و مشکلات میتواند برطرف شود. در واقع، او در جستجوی آرامش و آسایش است و امیدوار است که روزی به شرایط بهتری دست یابد.
ز هر رنجی که مردم را ز خویش است
تقاضای شکم از جمله بیش است
هوش مصنوعی: از هر دردی که مردم تجربه میکنند، درخواست غذا و تأمین نیازهای اولیه بیشتر از همه اهمیت دارد.
شکم از تو برآورد آتش و دود
ازین دوزخ بدان دوزخ رسی زود
هوش مصنوعی: شکم تو باعث شده که آتش و دود از درونش بیرون بیاید و این نشانهٔ آن است که به زودی به عذاب و دردسر خواهی رسید.
اگر صوفی ببیند زلهٔ تو
نشیند بی شکی در پلهٔ تو
هوش مصنوعی: اگر صوفی ببیند که تو در حال لغزش هستی، بدون هیچ شکی بر روی پلهای که تو نشستهای، خواهد نشست.
همی پر کن که گر در تو دلی هست
ز تو پهلو تهی کردهست پیوست
هوش مصنوعی: اگر دل کسی در تو نشسته، برایش پر کن، زیرا او همیشه از تو فاصله گرفته است.
تو گاو نفس در پروار بستی
به سجده کردنش زنار بستی
هوش مصنوعی: تو نفس خود را همچون گاوی پرورش دادهای و بر آن تسلیم شدهای، مانند این که زنجیری به گردنش انداختهای تا به سجده بیفتد.
به مکر آن گاو کز زر سامری کرد
سجود آن گاو را خلق از خری کرد
هوش مصنوعی: به دلیل فریب و مکر آن طلسم آزین، گاوی که از طلا ساخته شده بود به پرستش پرداخت و مردم نیز به دلیل نادانی، از آن گاو پرستش کردند و مانند احمقها به آن توجه کردند.
ترا تا گاو نفست سیر نبود
اگر صد کار داری دیر نبود
هوش مصنوعی: تا زمانی که درونت آرامش و رضایت ندارد، هرچقدر هم که مشغولیت داشته باشی، هیچگاه کافی نخواهد بود.
شکم چون پر شد و در ناز افتاد
قوی باری ز پشتت باز افتاد
هوش مصنوعی: وقتی شکم پر شد و انسان در حالت راحتی و تنبلی قرار گرفت، توانایی و نیروی او کاهش مییابد و از دوش او بار مسئولیتها و کارها سنگینی میکند.
ترا در چاه تن افتاد جانی
بدست او ز جایی ریسمانی
هوش مصنوعی: تو در چاه گرفتار شدهای و جانت در دست کسی است که از جایی ریسمانی برای نجات تو فرستاده.
به حیلت گرگ نفست را زبون کن
برآی از چاه او را سرنگون کن
هوش مصنوعی: با تدبیر و فریب، بر نفس خود غلبه کن و آن را به حالتی پایین بیاور، سپس از جایگاه پایینتر آن را سرنگون کن.
اگر در چاه مانی همچو روباه
بدرّد گرگ نفست در بن چاه
هوش مصنوعی: اگر در چاه مانی مانند روباه غمگین هستی، پس نمیتوانی انتظار داشته باشی که دیگران برای تو کاری انجام دهند یا به تو یاری رسانند. باید خودت به فکر نجات خود باشی و از وضعیت سخت بیرون بیایی.