گنجور

بخش ۱۰ - الحکایه و التمثیل

به راهی بود چاهی بس خجسته
رسن را در دو سر در دلو بسته
چو از بالا تهی دلوی درآمد
ز شیب او یکی پر بر سرآمد
مگر می‌شد یکی سرگشته روباه
در آن چاه اوفتاد از راه ناگاه
چو دید آن دلو شد در دلو تن زد
به دستان دست محکم در رسن زد
یکی گرگ کهن شد با سر چاه
درون چاه دید افتاده روباه
به روبه گفت اگر مشتاق مایی
فرو آیم بگو یا تو برآیی
اگر از چه برون آیی ترا به
درین صحرا چو من گرگ آشنا به
جوابش داد آن روباهِ دل‌تنگ
که من لنگم تو به کآیی برِ لنگ
نشست آن گرگ در دلو روان زود
روان شد دلو چون تیر از کمان زود
همی چندان که می‌شد دلو در چاه
به بالا می برآمد نیز روباه
میان راه چون درهم رسیدند
به ره هم روی یک دیگر بدیدند
زبان بگشاد آن گرگ ستم‌کار
که ای روبه مرا تنها بمگذار
جوابش داد آن روباه قلاش
که تو می‌رو من اینک آمدم باش
امان کی یافت آن گرگ دغل‌باز
که با روبه کند گرگ آشتی ساز
چنان آن دلو او را زود می‌برد
که گفتی باد صرصر دود می‌برد
همی تا گرگ را در چه خبر بود
نگه می‌کرد روبه بر زبر بود
چه درمان بود آن گرگ کهن را؟
که درمان نیست درد این سخن را
چو در چاه اوفتاد آن گرگ بدخوی
رهایی یافت روباه سخن‌گوی
تنت چاهیست جان در وی فتاده
ز گرگ نفس از سر پی فتاده
بگو تا جان به حبل‌الله زند دست
تواند بوک زین چاه بلا رست
سگی‌ست این نفس در گلخن بمانده
ز بهر استخوان در تن بمانده
اگر با استخوان کیبویی تو
مباش ایمن سگی در پهلویی تو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به راهی بود چاهی بس خجسته
رسن را در دو سر در دلو بسته
هوش مصنوعی: در مسیر، چاهی وجود داشت که بسیار خوش‌یمن بود و در دو طرف آن، ریسمانی به سطل وصل شده بود.
چو از بالا تهی دلوی درآمد
ز شیب او یکی پر بر سرآمد
هوش مصنوعی: وقتی از بلندی دل کسی خالی شد و پایین آمد، یکی دیگر به او نزدیک شد و بر سرش سایه‌ای انداخت.
مگر می‌شد یکی سرگشته روباه
در آن چاه اوفتاد از راه ناگاه
هوش مصنوعی: آیا ممکن بود که یک روباه سرگردان ناگهان در آن چاه بیفتد؟
چو دید آن دلو شد در دلو تن زد
به دستان دست محکم در رسن زد
هوش مصنوعی: زمانی که او (دلو) را دید، در دلو قرار گرفت و با دستانش به محکم گرفتن طناب پرداخته و مشغول شد.
یکی گرگ کهن شد با سر چاه
درون چاه دید افتاده روباه
هوش مصنوعی: یک گرگ سالخورده در کنار چاه ایستاده بود و درون چاه، روباهی را مشاهده کرد که افتاده است.
به روبه گفت اگر مشتاق مایی
فرو آیم بگو یا تو برآیی
هوش مصنوعی: اگر تو به من علاقه‌مندی، من نزد تو می‌آیم یا تو به سراغ من بیا.
اگر از چه برون آیی ترا به
درین صحرا چو من گرگ آشنا به
هوش مصنوعی: اگر از این مکان خارج شوی، مانند من که به بیرون آمده‌ام، به آشنایی و دوستی به سراغت می‌آیم.
جوابش داد آن روباهِ دل‌تنگ
که من لنگم تو به کآیی برِ لنگ
هوش مصنوعی: روباه ناامید به او پاسخ داد که من خودم ناتوان و لنگ هستم، تو چرا به من نگاه می‌کنی؟
نشست آن گرگ در دلو روان زود
روان شد دلو چون تیر از کمان زود
هوش مصنوعی: گرگ در دلو نشسته بود و به سرعت بیرون آمد. دلو هم به سرعت مانند تیر از کمان حرکت کرد.
همی چندان که می‌شد دلو در چاه
به بالا می برآمد نیز روباه
هوش مصنوعی: در هر بار که دلو به بالای چاه می‌رسید، روباه هم به دنبال آن می‌آمد.
میان راه چون درهم رسیدند
به ره هم روی یک دیگر بدیدند
هوش مصنوعی: در وسط راه، هنگامی که به هم برخورد کردند، همدیگر را در مسیر دیدند.
زبان بگشاد آن گرگ ستم‌کار
که ای روبه مرا تنها بمگذار
هوش مصنوعی: گرگ ستم‌کار زبانش را باز کرد و گفت: ای روباه، مرا تنها نگذار.
جوابش داد آن روباه قلاش
که تو می‌رو من اینک آمدم باش
هوش مصنوعی: روباه قلاش به او پاسخ داد: تو به راهت ادامه بده، من هم همین الان به اینجا رسیده‌ام.
امان کی یافت آن گرگ دغل‌باز
که با روبه کند گرگ آشتی ساز
هوش مصنوعی: آیا کسی توانسته است گرگ فریبکار را بیابد که با روباه دوست شود؟
چنان آن دلو او را زود می‌برد
که گفتی باد صرصر دود می‌برد
هوش مصنوعی: دلو به قدری سریع و قوی او را می‌برد که انگار باد تند و سرمازایی او را جابه‌جا می‌کند.
همی تا گرگ را در چه خبر بود
نگه می‌کرد روبه بر زبر بود
هوش مصنوعی: گرگ به دنبال خبری است و روباه در حال تماشا کردن اوست. روباه در حالت آماده‌باش و با دقت به گرگ نگاه می‌کند.
چه درمان بود آن گرگ کهن را؟
که درمان نیست درد این سخن را
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که برای موجودی مانند "گرگ کهن" که نماد مشکلات و دردهای عمیق و قدیمی است، درمانی وجود ندارد. به عبارتی دیگر، نمی‌توان به راحتی به معضلاتی که ریشه در گذشته دارند، پاسخ داد. این مشکلات آنقدر عمیق و پیچیده‌اند که هر سخن یا راه‌حلی به نظر ناکافی می‌آید.
چو در چاه اوفتاد آن گرگ بدخوی
رهایی یافت روباه سخن‌گوی
هوش مصنوعی: وقتی آن گرگ بد ذات به چاه افتاد، روباه با زبان چرب و نرمش توانست از این موقعیت بهره‌برداری کند و آزاد شود.
تنت چاهیست جان در وی فتاده
ز گرگ نفس از سر پی فتاده
هوش مصنوعی: بدن تو همچون چاهی است که جان در آن گرفتار شده و نفس مانند گرگی است که از سر بر تو چیره شده است.
بگو تا جان به حبل‌الله زند دست
تواند بوک زین چاه بلا رست
هوش مصنوعی: بگو تا جان به ریسمان خداوند آویزان شود، تا شاید از این چاه بلا نجات یابد.
سگی‌ست این نفس در گلخن بمانده
ز بهر استخوان در تن بمانده
هوش مصنوعی: این نفس مانند سگی است که به خاطر یک استخوان در گلی همیشگی مانده و نمی‌تواند از آن جدا شود.
اگر با استخوان کیبویی تو
مباش ایمن سگی در پهلویی تو
هوش مصنوعی: اگر با چیزی به شدت و از نزدیک مرتبط باشی، نتیجه‌اش ممکن است خطرناک باشد و هر لحظه در معرض آسیب قرار داری، حتی اگر در ظاهر احساس امنیت کنی.