گنجور

بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

برِ دیوانه‌ای بی‌دل شد آن شاه
که ای دیوانه از من حاجتی خواه!
چو خورشیدست تاجم چرخ و رخشم
چرا چیزی نخواهی تا ببخشم؟
به شه دیوانه گفت ای خفته در ناز
مگس را دار امروزی ز من باز
که چندان این مگس در من گزیدند
که گویی در جهان جز من ندیدند
شهش گفتا که این کار آن من نیست
مگس در حکم و در فرمان من نیست
بدو دیوانه گفتا رخت بردار
که تو عاجزتری از من به صد بار
چو تو بر یک مگس فرمان نداری
برو شرمی بدار از شهریاری
به گرد خواجه و شه چند گردی؟
گریزی جوی زین خلقان به مردی
چو می‌بینی که دایم خلق بسیار
بماندند از پی دنیا طلب‌کار
همه بنشسته یک یک دم به غم در
همی‌بندند یک یک جو به هم بر
کجا چون طبعِ مردم خوی‌گیرست
ز هر کس آدمی عادت پذیرست
چو ایشان حال ایشان باز دانی
تو نیز از جهل خود در آز مانی
تو را چه گر توانگر سیم‌دار است؟
و یا درویش در صد اضطرار است؟
ترا از هر دو چون سود و زیان نیست
چرا پس در تنت زین غصه جان نیست؟
ز درویش و توانگر در رهِ آز
ببین تا خود چه می‌گردد به تو باز
اگر کم گردد از عمر تو ده سال
غمت نبود گر افزونت شود مال
ترا مالت ز عمر و جان فزونست
ندانم کاین چه سود او جنونست
الا ای بی‌خبر تا کی نشینی؟
قناعت کن اگر مرد یقینی
چو بالش نیست با خشتی به سر بر
چو خوبی نیست با زشتی به سر بر
چو دادی نیم نان این نیم جان را
فرا سر بر چنان کآید جهان را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برِ دیوانه‌ای بی‌دل شد آن شاه
که ای دیوانه از من حاجتی خواه!
هوش مصنوعی: آن پادشاه، دیوانه‌ای را که دل ندارد، به خود نزدیک کرده و می‌گوید: ای دیوانه، هر حاجتی که داری از من بخواه!
چو خورشیدست تاجم چرخ و رخشم
چرا چیزی نخواهی تا ببخشم؟
هوش مصنوعی: تاج من مانند خورشید درخشان است و چهره‌ام روشنایی خاصی دارد. پس چرا چیزی از من نمی‌خواهی تا به تو ببخشم؟
به شه دیوانه گفت ای خفته در ناز
مگس را دار امروزی ز من باز
هوش مصنوعی: به شاه دیوانه گفت: ای کسی که در آرامش و راحتی خوابیده‌ای، امروز مگس را از من دور کن.
که چندان این مگس در من گزیدند
که گویی در جهان جز من ندیدند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این مگس آن‌قدر به من نیش زد که احساس می‌کنم در کل دنیا فقط من هستم که مورد توجه او قرار گرفته‌ام.
شهش گفتا که این کار آن من نیست
مگس در حکم و در فرمان من نیست
هوش مصنوعی: او گفت که این کار مربوط به من نیست، چرا که مگس حاکم و زیر فرمان من نیست.
بدو دیوانه گفتا رخت بردار
که تو عاجزتری از من به صد بار
هوش مصنوعی: به او که دیوانه بود، گفت: لباست را بردار، زیرا تو از من به هزار بار ناتوان‌تری.
چو تو بر یک مگس فرمان نداری
برو شرمی بدار از شهریاری
هوش مصنوعی: وقتی تو حتی نمی‌توانی بر یک مگس تسلط داشته باشی، باید در مقام پادشاهی شرمنده باشی.
به گرد خواجه و شه چند گردی؟
گریزی جوی زین خلقان به مردی
هوش مصنوعی: چند بار در دور و بر بزرگان و سرشناسان بچرخی؟ بهتر است که از این مردم فرار کنی و راهی را برای خودت پیدا کنی.
چو می‌بینی که دایم خلق بسیار
بماندند از پی دنیا طلب‌کار
هوش مصنوعی: وقتی می‌بینی که مردم همواره در تلاش برای به دست آوردن دنیا هستند و به دنبال خواسته‌های مادی خود می‌دوند، متوجه می‌شوی که همواره عده‌ای برای دنیا و مادیات تلاش می‌کنند.
همه بنشسته یک یک دم به غم در
همی‌بندند یک یک جو به هم بر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که هر فرد به تنهایی در دمی از غم و اندوه خود غرق می‌شود و به آرامی احساساتش را با یکدیگر ترکیب می‌کند. به عبارتی، هر شخص در دنیای درد و اندوه خود درگیر است و این غم‌ها به طور جمعی با هم در ارتباط هستند.
کجا چون طبعِ مردم خوی‌گیرست
ز هر کس آدمی عادت پذیرست
هوش مصنوعی: در کجا می‌توان پیدا کرد مانند طبیعت انسان‌ها که به راحتی عادات و رفتارهای دیگران را می‌پذیرند؟
چو ایشان حال ایشان باز دانی
تو نیز از جهل خود در آز مانی
هوش مصنوعی: وقتی که تو حال دیگران را بشناسی، خودت نیز از نادانی خود آگاه خواهی شد.
تو را چه گر توانگر سیم‌دار است؟
و یا درویش در صد اضطرار است؟
هوش مصنوعی: تو را چه فرقی می‌کند که کسی پولدار باشد یا فقیر؟ در هر حال، در زندگی مشکلات و چالش‌ها برای همه وجود دارد.
ترا از هر دو چون سود و زیان نیست
چرا پس در تنت زین غصه جان نیست؟
هوش مصنوعی: چرا با اینکه هیچ نفع و ضرری برای تو حاصل نمی‌شود، پس اینقدر نگران هستی و دلواپس؟
ز درویش و توانگر در رهِ آز
ببین تا خود چه می‌گردد به تو باز
هوش مصنوعی: به کسانی که در تلاش و کوشش هستند، چه فقیری و چه ثروتمندی، توجه کن و ببین که در مسیر آزمایش‌ها و چالش‌ها، چه بازتابی از خودشان را به تو نشان می‌دهند.
اگر کم گردد از عمر تو ده سال
غمت نبود گر افزونت شود مال
هوش مصنوعی: اگر ده سال از عمر تو کم شود، مشکلی نیست، اما اگر ثروت تو زیاد شود، هیچ غمی نخواهی داشت.
ترا مالت ز عمر و جان فزونست
ندانم کاین چه سود او جنونست
هوش مصنوعی: دارایی تو از عمر و زندگی‌ات بیشتر است، نمی‌دانم چه فایده‌ای دارد که این به جنون می‌انجامد.
الا ای بی‌خبر تا کی نشینی؟
قناعت کن اگر مرد یقینی
هوش مصنوعی: ای کسی که بی‌خبر هستی! تا کی می‌خواهی در جهل بمانی؟ اگر مرد واقعی هستی، باید به قناعت راضی شوی.
چو بالش نیست با خشتی به سر بر
چو خوبی نیست با زشتی به سر بر
هوش مصنوعی: اگر بالشی برای راحتی سر نیست، چطور می‌توان با سنگریزه‌ای خوابید؟ همچنین اگر زیبایی وجود ندارد، چطور می‌توان با زشتی کنار آمد؟
چو دادی نیم نان این نیم جان را
فرا سر بر چنان کآید جهان را
هوش مصنوعی: زمانی که نیمه نان خود را به کسی می‌دهی، بخشی از جان و زندگی‌ات را به او تقدیم می‌کنی؛ پس بر سر این کار فرود آی که می‌تواند جهانی را تحت‌تأثیر قرار دهد.