بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
سؤالی کرد آن دیوانه شه را
که تو زر دوست داری یا گنه را
شهش گفتا کسی کز زر خبرداشت
شکی نبود که زر رادو ستر داشت
بشه گفتا چرا گر عقل داری
گناهت میبری زر میگذاری
گنه با خویشتن در گور بردی
همه زرها رها کردی و مردی
ترا چون جان ببایدکرد تسلیم
چه مقصود از جهانی پر زر و سیم
تو با دنیا نخواهی بود انباز
برو با لقمهٔ و خرقه میساز
اگر بر خاک و گر بر بوریایی
چو با دنیا نیفتی پادشایی
چو تو بی محنتی نانی نیابی
چو تو بی رنج خلقانی نیابی
چرا خود را بسختی درفکندی
بدست تیره بختی درفکندی
ترا چون خرقه و نانی تمامست
فزون جستن ز بهر ننگ و نامست
چرا در بند خلقی باز مانده
جگر پر خون و دل پر آزمانده
شوی از یک جو زر دل بدونیم
که تا گویند او مردیست با سیم
برای نیم نان ای مرد غمناک
چه ریزی آب روی خویش برخاک
عزیزا کاه برگی بار منت
گران تر آمد از صد کوه محنت
بخش ۳ - الحکایه و التمثیل: بسگ گفتند زر داری سگ از ننگبخش ۵ - الحکایه و التمثیل: یکی پرسید از آن شوریده ایام
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سؤالی کرد آن دیوانه شه را
که تو زر دوست داری یا گنه را
هوش مصنوعی: دیوانهای از شاه پرسید که آیا تو طلا و زر را دوست داری یا گناه و خطا را؟
شهش گفتا کسی کز زر خبرداشت
شکی نبود که زر رادو ستر داشت
هوش مصنوعی: کسی که از طلا آگاهی داشت، هیچ شکی در این نداشت که طلا برای او ارزشمند و با اهمیت است.
بشه گفتا چرا گر عقل داری
گناهت میبری زر میگذاری
هوش مصنوعی: اگر عقل و درک صحیحی داری، چرا مرتکب گناه میشوی و به اشتباه در کارهایی که درستی ندارند، پول و سرمایهات را خرج میکنی؟
گنه با خویشتن در گور بردی
همه زرها رها کردی و مردی
هوش مصنوعی: تو تمام گناهها و مشکلات خود را با خود به قبر بردی و تمام داراییهایت را رها کردی و در نهایت مردی.
ترا چون جان ببایدکرد تسلیم
چه مقصود از جهانی پر زر و سیم
هوش مصنوعی: تو باید خود را مانند جان به تسلیم درآوری، زیرا چه نیازی به دنیایی سرشار از طلا و نقره است؟
تو با دنیا نخواهی بود انباز
برو با لقمهٔ و خرقه میساز
هوش مصنوعی: تو با دنیا نمیتوانی همراه باشی، پس با نان و لباس خود بساز و به زندگیات ادامه بده.
اگر بر خاک و گر بر بوریایی
چو با دنیا نیفتی پادشایی
هوش مصنوعی: اگر بر خاک یا بر فرش بنشینی، اما با دنیا و زیورهای آن درگیر نشدی، به راستي صاحب قدرت و مقام هستی.
چو تو بی محنتی نانی نیابی
چو تو بی رنج خلقانی نیابی
هوش مصنوعی: اگر بدون زحمت تلاش نکنی، هیچ چیزی به دست نخواهی آورد و بدون این که برای دیگران زحمت بکشی، نمیتوانی به نتیجهای برسدی.
چرا خود را بسختی درفکندی
بدست تیره بختی درفکندی
هوش مصنوعی: چرا خودت را به سختی و بدبختی گرفتار کردی؟
ترا چون خرقه و نانی تمامست
فزون جستن ز بهر ننگ و نامست
هوش مصنوعی: تو همانی که بینیاز از تجملات هستی و تنها به خوراک و پوشش ساده بسنده کردهای، بنابراین برای جستجوی بیشتر از شهرت و نامآوری، نیازی نیست.
چرا در بند خلقی باز مانده
جگر پر خون و دل پر آزمانده
هوش مصنوعی: چرا هنوز در مشکلات و ناراحتیهای دیگران گرفتار هستی، در حالی که دلت پر از غصه و خونینی است و خود تا حدودی آزرده خاطر شدهای؟
شوی از یک جو زر دل بدونیم
که تا گویند او مردیست با سیم
هوش مصنوعی: اگر دل را با یک جو طلا بسازیم، میفهمیم که وقتی بگویند او مردی با نقره است، در واقع چه ارزشی دارد.
برای نیم نان ای مرد غمناک
چه ریزی آب روی خویش برخاک
هوش مصنوعی: ای مرد غمگین، چرا برای لقمهای نان، آب بر زمین خود میریزی؟
عزیزا کاه برگی بار منت
گران تر آمد از صد کوه محنت
هوش مصنوعی: ای عزیز، بار منت و خوبی تو برای من سنگینتر از صد کوه محنت و سختی است.