بخش ۱۴ - الحکایه و التمثیل
من این نکته ز درویشی شنودم
که گفت اندر طواف کعبه بودم
یکی سرگشتهٔ بسرشته از نور
شده تیرش کمان و مشک کافور
مرا از هرچه باشد بیش یا کم
یکی مسواک بود از مال عالم
بدو گفتم که ای پیر کهنزاد
گر این مسواک میخواهی، ترا باد
جوابم داد آن پیر سخنساز
که من وایِستْ دَر را چون کنم باز؟
که گر گردد درِ وایِست بازم
نیاید تا ابد دیگر فرازم
فرو بستم من این در را به صد سال
کنون چون برگشایم آخرِ حال؟
تو نامُرده نگردد حرص تو کم
که درد حرص را خاکست مرهم
نشیبِ حرص شیبی بیفراز است
درازیِ امَل کاری دراز است
به کِرمِ قز نگر کاندر جوانی
کند زیر کفن خود را نهانی
ز حرص خویش و سرگردانی خویش
بسی چپ راست برگردد پس و پیش
چو از گشتن نمانَد در تنش روز
نهد خود را بدست خویش در گور
به هر چیزی که گِرد آورْد صد بار
به یک ره در میان گردد گرفتار
مرا آید ز بوتیمار خنده
لب دریا نشسته سرفکنده
فرو افکنده سر در محنتِ خویش
نشسته تشنه و دریاش در پیش
همیشه با دلی تشنه در آن غم
که «گر آبی خورم دریا شود کم»
درین معنی تو بوتیمار خویشی
کزین محنت ز بوتیمار بیشی
تو بوتیمار با آبی در آتش
بخور تو اینچ داری این زمان خوش
دمی خوش باش غوغا را که دیدهست؟
بخور امروز فردا را که دیدهست؟
ز دنیا رشتهتاری را بمگذار
که شد از سوزنی عیسی گرفتار
سخاوت کن که سرهای بخیلان
نمیزیبد مگر در پای پیلان
چنان بندیست بر جانشان نهاده
که ابروشان نبیند کس گشاده
بخیلان را ز بخل خویش پیوست
نه دنیا و نه دین در هم زند دست
ز خر طبعیست این کز چوب بسیار
جوی ندهی و جان بدهی زهی کار!
بخش ۱۳ - الحکایه و التمثیل: زنی بد پارسا، شویش سفر کردبخش ۱۵ - الحکایه و التمثیل: به شهر ما بخیلی گشت بیمار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من این نکته ز درویشی شنودم
که گفت اندر طواف کعبه بودم
هوش مصنوعی: شخصی از درویش میگوید که هنگام گردشی در اطراف کعبه متوجه نکتهای عمیق شده است.
یکی سرگشتهٔ بسرشته از نور
شده تیرش کمان و مشک کافور
آدمی نورانی بود که قدش از پیری خم شده و مویش سپید
مرا از هرچه باشد بیش یا کم
یکی مسواک بود از مال عالم
هوش مصنوعی: مرا از هر چیزی در دنیا، تنها یک مسواک مانند است که به من بگوید چه چیزی کم و چه چیزی زیاد است.
بدو گفتم که ای پیر کهنزاد
گر این مسواک میخواهی، ترا باد
به آن پیرمرد کهنسال گفتم: اگر این مسواک را میخواهی، آنِ تو!
جوابم داد آن پیر سخنساز
که من وایِستْ دَر را چون کنم باز؟
به من گفت: چطور انتظار داری که درب بسته را باز کنم؟ (وایست یعنی بسته)
که گر گردد درِ وایِست بازم
نیاید تا ابد دیگر فرازم
که اگر این دربِ بسته باز شود؛ تا ابد بسته نخواهد شد (فراز نیاید یعنی بسته نشود)
فرو بستم من این در را به صد سال
کنون چون برگشایم آخرِ حال؟
هوش مصنوعی: من این در را برای صد سال بستهام، وقتی که بعد از این مدت آن را باز کنم، چه حالتی خواهد داشت؟
تو نامُرده نگردد حرص تو کم
که درد حرص را خاکست مرهم
هوش مصنوعی: حرص تو که کاهش پیدا نمیکند، به این معنا نیست که تو از درد آن کم میشوی؛ زیرا درد ناشی از حرص تنها با زمان و خاموشی آن درمان میشود.
نشیبِ حرص شیبی بیفراز است
درازیِ امَل کاری دراز است
هوش مصنوعی: عطش و حرص به دنیا انسان را به پیری و ناتوانی میکشاند، در حالیکه آرزوهای طولانی و بیپایان تنها باعث مشکلات و سختیهای بیشتری میشوند.
به کِرمِ قز نگر کاندر جوانی
کند زیر کفن خود را نهانی
هوش مصنوعی: به کرم قز نگاه کن که در جوانی زیر کفن خود را پنهان کرده است.
ز حرص خویش و سرگردانی خویش
بسی چپ راست برگردد پس و پیش
هوش مصنوعی: به خاطر طمع و سردرگمی خود، مرتب در جهات مختلف میچرخد و سرگردان میشود.
چو از گشتن نمانَد در تنش روز
نهد خود را بدست خویش در گور
هوش مصنوعی: زمانی که روزهای زندگی به سر برسد و دیگر نتواند در این دنیا بماند، خود را به دست خویش در گور خواهد گذاشت.
به هر چیزی که گِرد آورْد صد بار
به یک ره در میان گردد گرفتار
هوش مصنوعی: هر چیزی که بارها و بارها جمع شود، یک روز به یکباره در میانهی راه به دام میافتد.
مرا آید ز بوتیمار خنده
لب دریا نشسته سرفکنده
هوش مصنوعی: من از بوتیمار خندهای میبینم که لب دریا نشسته و سرش را پایین انداخته است.
فرو افکنده سر در محنتِ خویش
نشسته تشنه و دریاش در پیش
هوش مصنوعی: در حالتی غمگین و در عذاب به سر میبرد و در حالی که تشنهاست، در کنار دریا نشسته است که در برابر او قرار دارد.
همیشه با دلی تشنه در آن غم
که «گر آبی خورم دریا شود کم»
هوش مصنوعی: در هر حال با دلی تشنه به یاد غمهایی هستم که اگر آب بنوشم، دریای غصهام کم نمیشود.
درین معنی تو بوتیمار خویشی
کزین محنت ز بوتیمار بیشی
هوش مصنوعی: در این مفهوم، تو شبیه به بوتیمار هستی، چرا که از این درد و رنج بیشتر از بوتیمار میکشی.
تو بوتیمار با آبی در آتش
بخور تو اینچ داری این زمان خوش
هوش مصنوعی: شما مانند بوتیمار (نوعی پرنده) هستید که در آتش، آب مینوشید. در این زمان، تو این قابلیت را داری که از خوشیها بهرهمند شوی.
دمی خوش باش غوغا را که دیدهست؟
بخور امروز فردا را که دیدهست؟
هوش مصنوعی: لحظهای شاد باش و به شلوغیها توجه نکن؛ زیرا کسی نمیداند فردا چه بر سرش خواهد آمد. از لذت امروز استفاده کن، چرا که آینده نامشخص است.
ز دنیا رشتهتاری را بمگذار
که شد از سوزنی عیسی گرفتار
هوش مصنوعی: از دنیا بند و زنجیری را رها کن که به خاطر یک سوزن عیسی گرفتار شده است.
سخاوت کن که سرهای بخیلان
نمیزیبد مگر در پای پیلان
هوش مصنوعی: بخشش و سخاوت کن، چون سرهای تنگنظران فقط در مقابل بزرگان و قدرتها قرار میگیرد و در کنار انها به چشم میآید.
چنان بندیست بر جانشان نهاده
که ابروشان نبیند کس گشاده
هوش مصنوعی: آنقدر محکم و سفت بر جان آنها تسلط دارد که هیچکس نمیتواند ببیند ابروهایشان باز شده است.
بخیلان را ز بخل خویش پیوست
نه دنیا و نه دین در هم زند دست
هوش مصنوعی: بخیلان به خاطر ویژگی منفی خود، نه به دنیا و نه به دین آسیب میزنند و ارتباطی بین آنها ایجاد نمیشود.
ز خر طبعیست این کز چوب بسیار
جوی ندهی و جان بدهی زهی کار!
هوش مصنوعی: این گفته به معنای این است که اگر از علاقهها و خواستههای طبیعی خود دور شوی و نتوانی از منابع خاص چیزی به دست آوری، به سختی و زحمت دچار میشوی. در واقع، اگر تلاش نکنی که از استعدادهایت بهرهبرداری کنی، به جای پیشرفت و رضایت، فقط باید زحمت بکشید.