گنجور

بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

شنودم من که پیری را مقرب
به سختی درد دندان خاست یک شب
فغان می‌کرد تا وقت سحرگاه
یکی هاتف زفان بگشاد ناگاه
که یک امشب نداری سر به بالین
چرا بر حق زنی تشنیع چندین
دگر شب نیز از شرم خداوند
به خاموشی زفان آورد در بند
از آن دردش جگر می‌سوخت در بر
ولی افکنده بود از شرم حق سر
یکی هاتف دگر ره داد آواز
که با یزدان صبوری می‌کنی ساز
عجب کاری بفتادست ما را
که چندینی پر استادست ما را
نه بتوان گفت نه خامش توان بود
نه آگه مند نه بیهش توان بود
گر ازین گونه کاری سخت یادست
که فرزندان آدم را فتادست
بگو تا کیست مردم بی نوایی
کفی خاکست و روزی ده بقایی
فراهم کرده مشتی استخوان را
کشیده پوستی در گرد آن را
بهم گرد آمده مشتی رگ و پی
که می‌ریزد گهی خلط و گهی خوی
به دستی می‌خورد قوتی به صد ناز
به دستی نیز می‌شوید ز خود باز
اگر قولی کند بدقول باشد
خوشیش از جایگاه بول باشد
فراغت جای او باشد به مبرز
چو فارغ شد بدان شیرین کند رز
اگر صحبت کند با سریت وزن
تو دانی کآب می‌کوبد به هاون
کفن از کرم مرده می‌کند باز
که من ابریشمین می‌پوشم از ناز
به خون دل زر از بیرون درآرد
اجل خود زر ستاند خون برآرد
همه بیناییش پیهی نمک سود
همه شنواییش لختی خراندود
اگر خاری شود در پای او را
بدارد مبتلا بر جای او را
اگر یک بار افزون خورده باشد
شکم را چار میخی کرده باشد
وگر خود کم خورد از ضعف و سستی
ببرد دل امید از تن درستی
بمانده زنده و مرده به یک دم
همه عمرش گرو کرده به یک دم
نه یک دم طاقت سرماش باشد
نه تاب و قوت گرماش باشد
نه صبرش باشد اندر هیچ کاری
نه طاقت آورد در انتظاری
چو موری سست و زهر انداز چون مار
چو کاهی در سرش کوهی ز پندار
به صد سختی درین زندان بزاده
بسی جان کنده آخر جان بداده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنودم من که پیری را مقرب
به سختی درد دندان خاست یک شب
هوش مصنوعی: روزی شنیدم که پیرمردی نزدیک به خداوند، به خاطر درد دندانش در شب بیدار شد.
فغان می‌کرد تا وقت سحرگاه
یکی هاتف زفان بگشاد ناگاه
هوش مصنوعی: ناله و فریاد می‌زد تا صبح زود، که ناگهان یکی از فرشتگان بر او آشکار شد و سخن گفت.
که یک امشب نداری سر به بالین
چرا بر حق زنی تشنیع چندین
هوش مصنوعی: امشب چرا بی‌خوابی و سر بر بالین نمی‌گذاری؟ چرا حق را فراموش کرده‌ای و به دنیا پرخاش و انتقاد می‌کنی؟
دگر شب نیز از شرم خداوند
به خاموشی زفان آورد در بند
هوش مصنوعی: در شب دیگری، به خاطر شرم از خداوند، زبان در بند ماند و خاموش شد.
از آن دردش جگر می‌سوخت در بر
ولی افکنده بود از شرم حق سر
هوش مصنوعی: او از درد در دلش می‌سوخت، اما به خاطر شرم و خجالت، سرش را پایین انداخته بود.
یکی هاتف دگر ره داد آواز
که با یزدان صبوری می‌کنی ساز
هوش مصنوعی: یکی از فرشتگان را شنیدم که به من گفت: با خداوند صبور باش و برای زندگی‌ات تدبیر کن.
عجب کاری بفتادست ما را
که چندینی پر استادست ما را
هوش مصنوعی: کار عجیبی برای ما پیش آمده است؛ ما در این شرایط با چنین استادانی روبرو هستیم.
نه بتوان گفت نه خامش توان بود
نه آگه مند نه بیهش توان بود
هوش مصنوعی: نه می‌توان حرفی زد و نه می‌توان سکوت کرد، نه کسی از آنچه درونش است آگاه است و نه بی‌خبر از آن.
گر ازین گونه کاری سخت یادست
که فرزندان آدم را فتادست
هوش مصنوعی: اگر چنین کاری سخت باشد که فرزندان آدم به آن دچار شده‌اند، پس باید در آن دقت کرد.
بگو تا کیست مردم بی نوایی
کفی خاکست و روزی ده بقایی
هوش مصنوعی: بگو تا چه زمانی مردم در فقر و تنگدستی به سر می‌برند، مانند خاکستر بی‌ثمر هستند و تنها برای روزی خود به سختی تلاش می‌کنند.
فراهم کرده مشتی استخوان را
کشیده پوستی در گرد آن را
هوش مصنوعی: او توده‌ای از استخوان‌ها را آماده کرده و پوستی را بر روی آن کشیده است.
بهم گرد آمده مشتی رگ و پی
که می‌ریزد گهی خلط و گهی خوی
هوش مصنوعی: یک جا جمع شده‌اند مجموعه‌ای از رگ‌ها و بافت‌ها که گاهی مایع‌هایی از آنها تراوش می‌شود و گاهی به حالت جامد در می‌آید.
به دستی می‌خورد قوتی به صد ناز
به دستی نیز می‌شوید ز خود باز
هوش مصنوعی: با یک ضربه‌ی محکم می‌توان به قدرتی دست یافت، اما با ناز و لطافت نیز می‌توان خود را از زنجیرها رها کرد.
اگر قولی کند بدقول باشد
خوشیش از جایگاه بول باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی وعده‌ای بدهد و به آن عمل نکند، خوشحالی‌اش مانند خوشحالی‌ کسی است که در جای‌ خاصی ادرار کرده باشد.
فراغت جای او باشد به مبرز
چو فارغ شد بدان شیرین کند رز
هوش مصنوعی: اگر کسی در کارها و مسائل خود آزاد و بی‌دغدغه شود، می‌تواند به زیبایی و لطافت کارهایش بپردازد و آن را شیرین و دلنشین کند.
اگر صحبت کند با سریت وزن
تو دانی کآب می‌کوبد به هاون
هوش مصنوعی: اگر با بی‌پرده حرف بزنید، متوجه می‌شوید که مانند آبی که در هاون می‌زنند، احساسات درونی شما به شدت به هم می‌خورند و در حال تغییرند.
کفن از کرم مرده می‌کند باز
که من ابریشمین می‌پوشم از ناز
هوش مصنوعی: مرده را از کرم‌های ابریشم، کفن می‌سازند، اما من از روی ناز و فخر، پارچه‌ای ابریشمی به تن می‌کنم.
به خون دل زر از بیرون درآرد
اجل خود زر ستاند خون برآرد
هوش مصنوعی: مرگ گاهی با زحمت و درد فراوان، چیزهای ارزشمند را از انسان می‌گیرد و در عوض، از او جانش را می‌ستاند که این باعث به وجود آمدن حس اندوه و غم در دل او می‌شود.
همه بیناییش پیهی نمک سود
همه شنواییش لختی خراندود
هوش مصنوعی: همه‌ی قدرت بینایی او به خاطر فریب و نیرنگی است که در آن وجود دارد و همه‌ی توانایی شنوایی او به خاطر کمی از ناپختگی و خام بودن است.
اگر خاری شود در پای او را
بدارد مبتلا بر جای او را
هوش مصنوعی: اگر خاری در پای او فرو رود، باعث می‌شود که او به دردسر بیفتد و در همان مکان بماند.
اگر یک بار افزون خورده باشد
شکم را چار میخی کرده باشد
هوش مصنوعی: اگر شکم یک بار پر شده باشد، به مانند میخی محکم شده است.
وگر خود کم خورد از ضعف و سستی
ببرد دل امید از تن درستی
هوش مصنوعی: اگر انسان از ضعف و ناتوانی خود چیزی بخورد، امیدش برای بهبود وضعیت جسمی‌اش از بین می‌رود.
بمانده زنده و مرده به یک دم
همه عمرش گرو کرده به یک دم
هوش مصنوعی: انسان برای تمام عمر خود در معرض زندگی و مرگ است و در هر لحظه، این دو وضعیت به هم نزدیکند. در واقع، همه چیز به یک لحظه وابسته است و در این لحظه‌هاست که سرنوشت او رقم می‌خورد.
نه یک دم طاقت سرماش باشد
نه تاب و قوت گرماش باشد
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که فرد نمی‌تواند تحمل سرمای صحنه را داشته باشد و از طرفی هم نمی‌تواند گرمای آن را بچشد. به عبارت دیگر، او نه توانایی تحمل سرما را دارد و نه قدرت مقابله با گرما را.
نه صبرش باشد اندر هیچ کاری
نه طاقت آورد در انتظاری
هوش مصنوعی: او نه صبر دارد که در کاری منتظر بماند و نه توانایی تحمل در انتظار را دارد.
چو موری سست و زهر انداز چون مار
چو کاهی در سرش کوهی ز پندار
هوش مصنوعی: انسانی مانند مور، ضعیف و بی‌ثبات است و در عین حال می‌تواند به مانند یک مار، زهر و آسیب به دیگران برساند. او همچون کاهی به نظر می‌رسد، ولی در ذهنش کوهی از افکار و تصورات بزرگ دارد.
به صد سختی درین زندان بزاده
بسی جان کنده آخر جان بداده
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که شخصی با تحمل بسیاری از مشکلات و سختی‌ها در زندان، سال‌ها زندگی کرده و در نهایت به زندگی‌اش پایان داده است. این جمله به سختی‌ها و چالش‌هایی که او در طول عمرش با آن‌ها مواجه بوده است، اشاره می‌کند.