بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
مگر میرفت استاد مهینه
خری میبرد بارش آبگینه
یکی گفتش که بس آهسته کاری
بدین آهستگی بر خر چه داری
چه دارم گفت دل پر پیچ دارم
که گر خر میبیفتد هیچ دارم
چو پی بر باد دارد عمر هیچ است
ببین کین هیچ را صد گونه پیچ است
چنین عمری کزو جان تو شادست
چو مرگ آید بجان تو که بادست
اگر سد سکندر پیش گیری
ز وقت خود نه پس نه پیش میری
ترا این مرگ هم پیشت نهادست
ولی روزی دو از پس اوفتادست
چو شاخی را همی بری زدونیم
دل شاخ دگر میلرزد از بیم
ترا دور فلک چندی گذارد
خود این مست استخوان چندی ندارد
همه کار جهان از ذره تا شمس
چه میپرسی کان لم تغن بالامس
اگر اسکندری دنیای فانیت
کند بر تو کفن اسکندرانیت
وگر رویین تر از اسفندیاری
بآخر نیز او را چشم داری
نهٔ کوه و گر کوه بلندی
چو کاهی گردی از بس مستمندی
نه دریا و گردریای آبی
بپالایی و بپذیری خرابی
نهٔ شیر و گر شیر ژیانی
تو روبه بازی گردون ندانی
نهٔ پیل و گر خود پیل گیری
چو نمرودی بسارخکی بمیری
نهٔ خورشید و گرهست این کمالت
چو در گردی پدید آید زوالت
نهٔ ماه و گر ماه منیری
چو پیش عقده افتادی بگیری
نهٔ سندان و گر سندان و پتکی
چو مرگ آید برهواری بلنگی
نهٔ آهن بسختی و بتیزی
وگر هستی بیک سستی بریزی
اگر تو شیر طبع و پیل زوری
ز بهر طعمهٔ کرمان گوری
همی آن دم که از تن جان برندت
میان زیره تا کرمان برندت
چو خفتی در کفن گشتی لگدکوب
تو خفته به خوری اما بسی چوب
تو گر خاکی و گر آتش نژادی
درین دولاب سیمابی چو بادی
بسا گلبرگ کز تب ریخت از بار
شد از تب ریزه تا کرمان بیک بار
چو بزتاچند خواهی بر کمر جست
که خواهی کام و ناکام این کمربست
فرواندیش تا چندین زن و مرد
کجا رفتند با دلهای پر درد
همه صحرای عالم جای تا جای
سراسر خفته میبینم سراپای
همه روی زمین فرسنگ فرسنگ
تن سیمینست زلفین سیه رنگ
همه کوه و بیابان گام و ناگام
قد چون سرو بینم چشم بادام
همی در هیچ صحرا منزلی نیست
که در خاک رهش پرخون دلی نیست
زهر جایی که میروید گیاهی
برون میآید از هر برگش آهی
همه خاک زمین خاک عزیزانست
عزیزان برگ و عالم برگ ریزانست
بخش ۱ - المقاله السادسه عشر: گرت ملک جهان زیر نگین استبخش ۳ - الحکایه و التمثیل: یکی پرسید از آن دیوانه در ده
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر میرفت استاد مهینه
خری میبرد بارش آبگینه
هوش مصنوعی: استاد مهینه به جایی میرفت و بارش را که از شیشه ساخته شده بود، با خود حمل میکرد.
یکی گفتش که بس آهسته کاری
بدین آهستگی بر خر چه داری
هوش مصنوعی: یکی گفت: چرا اینقدر آرام پیش میروی؟ در حالی که تو بر روی خر نشستهای و مقصدت باید سریعتر باشد.
چه دارم گفت دل پر پیچ دارم
که گر خر میبیفتد هیچ دارم
هوش مصنوعی: من چیزی ندارم جز دل تنگ و پر از درد و غم، که اگر همسفرم به بدبختی بیفتد، هیچ چیز دیگری برای از دست دادن ندارم.
چو پی بر باد دارد عمر هیچ است
ببین کین هیچ را صد گونه پیچ است
هوش مصنوعی: هرگاه عمر انسان مانند آبی بر باد باشد، در واقع بیارزش و بیثبات است. به این ترتیب، همین بیارزشی در اشکال و پیچیدگیهای مختلف نمایان میشود.
چنین عمری کزو جان تو شادست
چو مرگ آید بجان تو که بادست
هوش مصنوعی: زندگیای که در آن روح تو شاد است، وقتی مرگ به سراغت بیاید، مانند یک باد به نظر میرسد.
اگر سد سکندر پیش گیری
ز وقت خود نه پس نه پیش میری
هوش مصنوعی: اگر سد سکندر را در برابر خود قرار دهی، زمان نمیتواند تو را نه به جلو ببرد و نه به عقب ببرد.
ترا این مرگ هم پیشت نهادست
ولی روزی دو از پس اوفتادست
هوش مصنوعی: مرگ هم به تو نزدیک است، اما دو روز دیگر به او میافتی.
چو شاخی را همی بری زدونیم
دل شاخ دگر میلرزد از بیم
هوش مصنوعی: وقتی که شاخهای را قطع میکنیم، دل شاخهی دیگر از ترس میلرزد.
ترا دور فلک چندی گذارد
خود این مست استخوان چندی ندارد
هوش مصنوعی: دوران را بگذران، اما این شخص مست و ناتوان نمیتواند مدت زیادی دوام بیاورد.
همه کار جهان از ذره تا شمس
چه میپرسی کان لم تغن بالامس
هوش مصنوعی: تمام امور جهان، از کوچکترین جزء تا بزرگترین آفتاب، چه نیازی به پرسش داری؟ زیرا که هیچ چیز در گذشته مؤثر نبوده است.
اگر اسکندری دنیای فانیت
کند بر تو کفن اسکندرانیت
هوش مصنوعی: اگر اسکندر بر دنیا تسلط یابد و دنیای فانی را به تملک خود درآورد، تو نیز به مانند او در آن دنیا که ناپایدار است، لباس مرگ را بر تن خواهی کرد.
وگر رویین تر از اسفندیاری
بآخر نیز او را چشم داری
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند اسفندیار بسیار قوی و نیرومند باشد، در نهایت او هم حتماً در برابر مشکلات و چشمان تیزبین دیگران قرار میگیرد.
نهٔ کوه و گر کوه بلندی
چو کاهی گردی از بس مستمندی
هوش مصنوعی: اگرچه کوه بلند و استوار به نظر میرسد، اگر تو در حالت مستی باشی، آن هم به اندازه یک دانه کاه در برابرش کوچک و ناچیز میشود.
نه دریا و گردریای آبی
بپالایی و بپذیری خرابی
هوش مصنوعی: نه دریا و نه گرداب آبی را نمیتوان با پاکسازی و تمیز کردن به حالت اولیه بازگرداند و نمیتوان خرابیهای ناشی از آن را جبران کرد.
نهٔ شیر و گر شیر ژیانی
تو روبه بازی گردون ندانی
هوش مصنوعی: تو نه ترسویی که مانند شیر، زندگیات را در مبارزه با زشتیها و چالشها تحمل کنی. نمیدانی که در بازی سرنوشت، چه نقشهایی با تو بازی میشود.
نهٔ پیل و گر خود پیل گیری
چو نمرودی بسارخکی بمیری
هوش مصنوعی: اگر به فریب و نیرنگ دیگران بیفتی و خود را بزرگتر از آنچه که هستی نشان دهی، مانند نمرود، در نهایت به هلاکت میرسی.
نهٔ خورشید و گرهست این کمالت
چو در گردی پدید آید زوالت
هوش مصنوعی: نه این خورشید و نه این کهکشان، کمال تو بهگونهای است که وقتی در گرد و غبار پدیدار میشود، زوال و نقص تو را نشان میدهد.
نهٔ ماه و گر ماه منیری
چو پیش عقده افتادی بگیری
هوش مصنوعی: اگرچه ماه زیبا و درخشان است، اما وقتی که در چنگال مشکلات و سختیها گرفتار شوی، نمیتواند کمکی به تو کند.
نهٔ سندان و گر سندان و پتکی
چو مرگ آید برهواری بلنگی
هوش مصنوعی: اگر مرگ به سراغت بیاید، نه به زور و تقلا میتوانی جلوی آن را بگیری و نه ابزارهایی مانند سندان و پتک میتوانند مانع شوند. در نهایت همگی باید به آن تن بدهند.
نهٔ آهن بسختی و بتیزی
وگر هستی بیک سستی بریزی
هوش مصنوعی: اگر نیرومند و استوار باشی، مانند آهن محکم خواهی بود و اگر ضعفی در تو باشد، همچون چسبندگی و سستی خواهی بود.
اگر تو شیر طبع و پیل زوری
ز بهر طعمهٔ کرمان گوری
هوش مصنوعی: اگر تو مانند شیر قدرتمند و زورمندی همچون فیل هستی، به خاطر دستیابی به طعمهای از کرمان، باید آماده تلاش و جنگیدن باشی.
همی آن دم که از تن جان برندت
میان زیره تا کرمان برندت
هوش مصنوعی: وقتی که جان از تن تو جدا شود، همان لحظه مسیرت را از زیره تا کرمان طی میکند.
چو خفتی در کفن گشتی لگدکوب
تو خفته به خوری اما بسی چوب
هوش مصنوعی: زمانی که در خواب ابدی فرورفتی، از آنجا که در کفن قرار داری، به راحتی مورد ظلم و آزار قرار میگیری، در حالی که دیگران از آن لذت میبرند.
تو گر خاکی و گر آتش نژادی
درین دولاب سیمابی چو بادی
هوش مصنوعی: اگر تو خاکی باشی یا آتشزنه، در این دنیای متغیر مانند بادی در حال چرخش هستی.
بسا گلبرگ کز تب ریخت از بار
شد از تب ریزه تا کرمان بیک بار
هوش مصنوعی: بسیاری از گلبرگها به دلیل حرارت و گرما بر زمین میریزند و مانند باران باریدهاند، به طوری که حتی تا کرمان نیز پخش شدهاند.
چو بزتاچند خواهی بر کمر جست
که خواهی کام و ناکام این کمربست
هوش مصنوعی: هر چقدر که بخواهی تلاش کنی و زحمت بکشی تا به چیزی دست یابی، نتیجه همچنان به خودت بستگی دارد و ممکن است به موفقیت یا عدم موفقیت برسید.
فرواندیش تا چندین زن و مرد
کجا رفتند با دلهای پر درد
هوش مصنوعی: بیشتر فکر کن که این زنان و مردان کجا رفتهاند و دلهایشان پر از درد است.
همه صحرای عالم جای تا جای
سراسر خفته میبینم سراپای
هوش مصنوعی: در هر گوشهای از دنیا، هر جایی که نگاه میکنم، فقط خواب و سکوت را میبینم.
همه روی زمین فرسنگ فرسنگ
تن سیمینست زلفین سیه رنگ
هوش مصنوعی: در سطح زمین، انسانهای زیادی به مانند مسافتی دور و دراز وجود دارند که موهای سیاه و زیبا دارند و صورتهایشان درخشان و نقرهای است.
همه کوه و بیابان گام و ناگام
قد چون سرو بینم چشم بادام
هوش مصنوعی: در هر گوشهای از کوه و دشت، به محض اینکه قد مثل سرو را میبینم، چشمان بادامیم به آن خیره میشود.
همی در هیچ صحرا منزلی نیست
که در خاک رهش پرخون دلی نیست
هوش مصنوعی: در هیچ دشت و بیابانی جایی نیست که کسی در آن دلی شکسته و پرخون نداشته باشد.
زهر جایی که میروید گیاهی
برون میآید از هر برگش آهی
هوش مصنوعی: هر جا که زهر وجود دارد، گیاهی از آن به وجود میآید و از هر برگ آن، صدایی شبیه آه بلند میشود.
همه خاک زمین خاک عزیزانست
عزیزان برگ و عالم برگ ریزانست
هوش مصنوعی: تمام خاک زمین متعلق به عزیزان است و آن عزیزان مانند برگ درختان هستند که از درختان میریزد.