گنجور

بخش ۷ - الحکایه و التمثیل

شنودم من که غولی روستایی
به شهر آمد بدست بی‌نوا‌یی
ندیده بود اندر ده مناره
تعجب کرد و آمد در نظاره
یکی را گفت این نیکو درختی‌ست
همانا دست‌کشت نیک‌بختی‌ست
بگو تیمار‌دار‌! کار این کیست‌؟
کجا شد برگ این و بار این چیست‌؟
جواب او چنین گفتند در حال
که این بارآورد طنگی به‌هر سال
کسی را دردسر گر هست و سخت است
همه داروش طنگ این درخت است
بسی بگریست مرد از بی نوایی
که مُرد از دردسر این روستایی
بدو گفتند بر شو طنک کن باز
که تا بی دردسر گردی سرافراز
سلیم القلب بر روی مناره
روان شد عالمی در وی نظاره
چو نیمی بر شد آن بی پا و بی دست
فرو افتاد و گردن خُرد بشکست
به نادانی چنین پاکیزه استاد
ز بهر درد سر سرداد بر باد
ز بس کان بی سر و بن درد سر برد
سر دردش نبود از دردسر مرد
از آن سر داد بر باد آشکاره
که مسجد برد برتر از مناره
الا ای چون الف افتاده بر هیچ
برونت چون مناره اندرون هیچ
میان بستی چو موری لنگ در راه
که بر مویی روان گردی سوی ماه
ترا در راه چندان تفت و بادست
که پیل از وی به گردن برفتادست
چنین بادیت در راه و تو چون مور
به مویی می‌شوی بر مه زهی کور
چه اگر اعمی بسی از خود بلافد
به شب در چاه مویی چون شکافد‌؟
چه جویی چون نیابی خویش را باز
چه بنشینی بجوی از خویشتن راز
همه بر تو تو بر هیچی زهی کار
بگو چون است بر هیچ این همه بار
توی و تو نه آن طرفه معجون
نه هیچی تو نه از هیچی تو بیرون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنودم من که غولی روستایی
به شهر آمد بدست بی‌نوا‌یی
هوش مصنوعی: شنیدم که یک غول از روستا به شهر آمد، در حالی که به خاطر فقر و بی‌پولی به وضعیت بدی دچار شده بود.
ندیده بود اندر ده مناره
تعجب کرد و آمد در نظاره
هوش مصنوعی: در دهکده، مناره‌های زیادی را ندیده بود و این موضوع برایش جالب بود. بنابراین تصمیم گرفت به تماشا و مشاهده آن‌ها بیاید.
یکی را گفت این نیکو درختی‌ست
همانا دست‌کشت نیک‌بختی‌ست
هوش مصنوعی: یکی به دیگری گفت این درخت زیبا و خوب است، زیرا نماد خیر و شانس خوب است.
بگو تیمار‌دار‌! کار این کیست‌؟
کجا شد برگ این و بار این چیست‌؟
هوش مصنوعی: بگو پرستار! این کار مربوط به کیست؟ کجا رفته برگ این درخت و بار آن چیست؟
جواب او چنین گفتند در حال
که این بارآورد طنگی به‌هر سال
هوش مصنوعی: جواب او این بود که هر سال این بار به او تحویل می‌شود.
کسی را دردسر گر هست و سخت است
همه داروش طنگ این درخت است
هوش مصنوعی: اگر کسی دچار مشکل و سختی باشد، تمام راه‌حل‌های او در این درخت نهفته است.
بسی بگریست مرد از بی نوایی
که مُرد از دردسر این روستایی
هوش مصنوعی: بسیاری از مردان به خاطر فقر و تنگدستی گریه کردند، چرا که از مشکلات و رنج‌های زندگی در این روستا جان خود را از دست دادند.
بدو گفتند بر شو طنک کن باز
که تا بی دردسر گردی سرافراز
هوش مصنوعی: به او گفتند بر اثر شادی و سرخوشی خود را نشان بده و تلاش کن تا بدون هیچ زحمت و دردی به موفقیت دست یابی.
سلیم القلب بر روی مناره
روان شد عالمی در وی نظاره
هوش مصنوعی: یک شخص پاکدل و باصفا بر بالای مناره قرار گرفت و جهانی به تماشای او مشغول شد.
چو نیمی بر شد آن بی پا و بی دست
فرو افتاد و گردن خُرد بشکست
هوش مصنوعی: پس از آنکه نیمی از آن موجود بدون پا و دست از جای خود پایین آمد، گردنش شکست و به زمین افتاد.
به نادانی چنین پاکیزه استاد
ز بهر درد سر سرداد بر باد
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی و بی‌خبری، کسی که دانا و باهوش است به طور نابخردانه در تلاش است تا درد و رنج خود را کاهش دهد، ولی تلاشش به هدر می‌رود و بی‌نتیجه می‌ماند.
ز بس کان بی سر و بن درد سر برد
سر دردش نبود از دردسر مرد
هوش مصنوعی: از شدت مشکلات و دردهایی که دارد، دیگر نمی‌تواند از آنها شکایت کند و دردسرهایش چنان زیاد است که حتی از دردسرهای دیگر هم بی‌خبر شده است.
از آن سر داد بر باد آشکاره
که مسجد برد برتر از مناره
هوش مصنوعی: از آن طرف، صدای فریاد به گوش می‌رسد که مسجد را بالاتر از مناره می‌داند.
الا ای چون الف افتاده بر هیچ
برونت چون مناره اندرون هیچ
هوش مصنوعی: ای کسی که همچون حرف الف، در فضایی بی معنا قرار گرفته‌ای، درونت مانند مناره‌ای است که در محیطی خالی ایستاده است.
میان بستی چو موری لنگ در راه
که بر مویی روان گردی سوی ماه
هوش مصنوعی: در میان راه، مانند موری که لنگ است، در جستجوی هدفی بزرگتر حرکت کن و به سوی آرزوهای بلند پرواز برو.
ترا در راه چندان تفت و بادست
که پیل از وی به گردن برفتادست
هوش مصنوعی: تو به قدری در راه عشق مجذوب و شگفت‌زده‌ای که حتی فیل هم از شدت حیرت بر گردنت افتاده است.
چنین بادیت در راه و تو چون مور
به مویی می‌شوی بر مه زهی کور
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف حالتی می‌پردازد که فردی در مسیر زندگی حرکت می‌کند، اما آنقدر کوچک و ناتوان است که خود را به چیزی کم‌اهمیت و بی‌اثر شبیه می‌کند. او مانند یک مور که به یک تار مو چنگ می‌زند، تلاش می‌کند اما در واقع در مقابل زمان و شرایط، ناچیز و بی‌اثر به نظر می‌رسد. در عین حال، اشاره به بی‌خبری و نادانی او نیز وجود دارد، به طوری که این تلاش‌های او ممکن است در نهایت بی‌فایده و کور باشد.
چه اگر اعمی بسی از خود بلافد
به شب در چاه مویی چون شکافد‌؟
هوش مصنوعی: چه فرقی دارد اگر فردی نابینا در شب به چاه موئی بیفتد، زیرا او چگونه می‌تواند آن را شکافد یا متوجه آن بشود؟
چه جویی چون نیابی خویش را باز
چه بنشینی بجوی از خویشتن راز
هوش مصنوعی: اگر خود را پیدا نکنی، چه نیازی به جستجو داری؟ پس چرا بی‌هدف نشسته‌ای و به دنبال رازی از خودت می‌گردی؟
همه بر تو تو بر هیچی زهی کار
بگو چون است بر هیچ این همه بار
هوش مصنوعی: همه چیز به تو وابسته است، اما تو به هیچ چیز وابسته نیستی. بنابراین، چگونه می‌توانی این مقدار فشار و بار را بر خود حس کنی وقتی که در حقیقت هیچ چیز واقعی وجود ندارد؟
توی و تو نه آن طرفه معجون
نه هیچی تو نه از هیچی تو بیرون
هوش مصنوعی: تو از هیچ چیز ساخته نشده‌ای و در واقع وجودت فراتر از همه این‌هاست. خودت را در هیچ فرمول یا چیزی نمی‌توانی بگنجانی.