گنجور

بخش ۱۲ - الحکایه والتمثیل

بر آن پیر زن شد مرد مهجور
که برگو سرگذشتی گفت هین دور
سرکس می‌ندارم این زمان من
که سرگم کرده‌ام این ریسمان من
ببین چندین طلب کار دگرگون
زفان ببریده و سر داده بیرون
چه گویم چون زفان این ندارم
دلم خون گشت جان این ندارم
فلک گرچه بسی بربوک بشتافت
لباس سوک یافت از درد نایافت
چه گر کوه این حقیقت را کمر بست
بریخت آخر که بادش بود در دست
چو دریا هرک زینجا قطرهٔ برد
ز رنج تشنگی هم خشک لب مرد
اگر خورشید گویم با رخی زرد
شود در کوش هر شب هم بدین درد
اگر ماهست می‌بینی که هر ماه
سپر بندازد از حیرت درین راه
زمین خود خاک بر سر دارد از غم
فلک سرگشته در افسوس و ماتم
دهان آلوده عرش و در شکم هیچ
گرفته لوح لوح از سر قلم هیچ

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر آن پیر زن شد مرد مهجور
که برگو سرگذشتی گفت هین دور
هوش مصنوعی: مردی که تنها و مهجور بود به پیرزنی نزدیک شد و از او خواست داستانی را برایش بگوید. او به او گفت که دور و برش را نگاه کند، چون قصه‌ای در آنجا نهفته است.
سرکس می‌ندارم این زمان من
که سرگم کرده‌ام این ریسمان من
هوش مصنوعی: در این لحظه، من به چیزی توجه ندارم و تمام تمرکزم بر روی این رشته‌ای است که در دستان دارم و من را مشغول کرده است.
ببین چندین طلب کار دگرگون
زفان ببریده و سر داده بیرون
هوش مصنوعی: نگاه کن که چند نفر با زبان بریده و فکرهای سرگردان، به شدت در حال درخواست و خواسته‌های خود هستند.
چه گویم چون زفان این ندارم
دلم خون گشت جان این ندارم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه بگویم چون زبانم یاری‌ام نمی‌کند، دلم پر از خون است و جانم را هم ندارم.
فلک گرچه بسی بربوک بشتافت
لباس سوک یافت از درد نایافت
هوش مصنوعی: هرچند که آسمان (سرنوشت) بارها به افراد سختی و مشقت زیادی وارد کرده، اما در نهایت از درد و رنج خود چیزی به دست نیاورده است.
چه گر کوه این حقیقت را کمر بست
بریخت آخر که بادش بود در دست
هوش مصنوعی: اگر این حقیقت به عنوان یک کوه سنگین بر دوش ما بیفتد، در نهایت خواهد افتاد زیرا که بر اثر فشار باد، آن را به زمین می‌ریزانیم.
چو دریا هرک زینجا قطرهٔ برد
ز رنج تشنگی هم خشک لب مرد
هوش مصنوعی: هر کسی که از اینجا حتی یک قطره آب برمی‌دارد، همچون دریا است، اما به خاطر تشنگی خود، لب‌هایش خشک و بی‌آب می‌ماند.
اگر خورشید گویم با رخی زرد
شود در کوش هر شب هم بدین درد
هوش مصنوعی: اگر بگویم که خورشید با چهره‌ای زرد شود، باید در تلاش باشم که هر شب به این درد گرفتار شوم.
اگر ماهست می‌بینی که هر ماه
سپر بندازد از حیرت درین راه
هوش مصنوعی: اگر هستی مثل ماه را می‌بینی که همه‌جا از حیرت به دور خود سپر می‌زند و نمی‌داند چه کند.
زمین خود خاک بر سر دارد از غم
فلک سرگشته در افسوس و ماتم
هوش مصنوعی: زمین از غم و اندوه آسمان، دچار پریشانی و غم و اندوه شده است.
دهان آلوده عرش و در شکم هیچ
گرفته لوح لوح از سر قلم هیچ
هوش مصنوعی: دهان آلوده به گناه و عیوب به عرش (مقام عالی) هم آسیب می‌زند و در دل انسان هیچ چیز درست و پاکی وجود ندارد. همچنین، اگر قلمی به دست بگیریم بدون اینکه چیزی در آن وجود داشته باشد، فقط بی‌فایده خواهد بود.