گنجور

بخش ۱۱ - الحکایه و التمثیل

چنین گفته‌ست آن دریای پر نور
که خاک او به خرقان‌ست مستور
که در عالم فقیر آنست کامل
که اندر فقر خود باشد سیه دل
بگویم با تو این معنی مکن جنگ
که تا نبود پس از رنگ سیه رنگ
سواد وجه فقر آید بدارین
نسنجد ذره‌ای در فقر کونین
چه می‌گویم که یک تن چون پیمبر
نیابد فقر کلی رنج کم بر
مرا کار تو می‌آید به بازی
که با اسپان تازی لاشه بازی
مزن دم چون نبی درخورد این راز
تن اندر کار ده با وقت می‌ساز
به گرد پردهٔ اسرار کم گرد
که نبود مرد این اسرار هر مرد
نیابی در دریای معانی
وگر یابی هم آنجا غرقه مانی
کسی کاو کنه این اسرار جوید
کلید گنج در بازار جوید
چو پی گم کرده‌اند از راه اسرار
چگونه پی بری ای مرد هشیار
کسی کاین راز پی برد از نهانی
هم او گم کرد پی تو تا ندانی
بماندی گوش بر در، چشم بر راه
ببر پی تا بیابی پیر آگاه
اگر خواهی که در را باز یابی
به عجز اقرار ده تا بازیابی
قبای راز بر بالای جان نیست
که جان را از چنین رازی نهان نیست
کسی کاو در این اسرار بشناخت
همان در را بدین دریا درانداخت
درین دریا گهر‌های معانی
که می‌داند بگو تا تو بدانی
به پنجه سال چون شد سوزنی راست
کنون آن سوزن اندر قعر دریا‌ست
بسی سکان درین دریا باستاد
چو آب از سر بشد در قعر افتاد
بسی سودا‌ی این تقویم پختیم
هنوز از خام‌کار‌ی نیم پختیم
بسی گفتیم کز اهل درونیم
هنوز از ابلهی از در برونیم
بسی اندوه گوناگون بخوردیم
بسی بر خاک خفته خون بخوردیم
بسی چون عنکبوتان خانه رفتیم
بسی همچون مگس افسانه گفتیم
به هر پر کان کسی پرد پریدیم
به هر تک کان کسی بدود دویدیم
گهی با رند در میخانه بودیم
گهی رخ در در بت‌خانه سودیم
گهی زنار ترسایان ببستیم
گهی در دیر ترسایان نشستیم
گهی با کافران در جنگ بودیم
گهی با آتش اندر سنگ بودیم
گهی سجاده بر دوش اوفکندیم
گهی در بحر دل جوش اوفکندیم
گهی اندر چله سی پاره خواندیم
گهی چون وحشیان آواره ماندیم
گهی با کوف در ویرانه بودیم
گهی با صوف در کاشانه بودیم
گهی در خاره دل پر خار کردیم
گهی در دشت جان ایثار کردیم
گهی سر بر سر زانو نهادیم
گهی در های و هوی هو فتادیم
گهی از فخر فوق عرش رفتیم
گهی از عار تحت عرش خفتیم
گهی با باز جان پرواز کردیم
گهی صد در به آهی باز کردیم
گهی بوده گهی نابوده بودیم
گهی کشتیم و گه هیچی درودیم
بسی در پویهٔ این راز گشتیم
کنون بر ناامیدی باز گشتیم
بسی مردی بکردیم و چخیدیم
کنون نادیده بویی ناپدیدیم
بسی این راه را از سر گرفتیم
کنون این نیز بر دیگر گرفتیم
بسی سیلی و ماه و سال خوردیم
قدح‌ها زهر مالامال خوردیم
بسی گفتیم دل آرام نگرفت
بسی رفتیم ره انجام نگرفت
کنون رفت آنک حرف از خویش خواندیم
که نا‌پروا‌ی کار خویش ماندیم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین گفته‌ست آن دریای پر نور
که خاک او به خرقان‌ست مستور
هوش مصنوعی: آن دریای پر نور گفته است که خاک او در زیر خرقان پنهان است.
که در عالم فقیر آنست کامل
که اندر فقر خود باشد سیه دل
هوش مصنوعی: در این دنیا، کسی که در فقر به کمال می‌رسد، کسی است که در دل خود احساس تنگدستی و ناراحتی نکند.
بگویم با تو این معنی مکن جنگ
که تا نبود پس از رنگ سیه رنگ
هوش مصنوعی: بگویم که با تو در این مورد نزاع نکن، زیرا پس از تیرگی رنگی، دیگر رنگی نخواهد بود.
سواد وجه فقر آید بدارین
نسنجد ذره‌ای در فقر کونین
هوش مصنوعی: ظاهر چهره و رنگ سیاه فقر، در دادگاه الهی مورد سنجش قرار نمی‌گیرد و هیچ کس در دنیای فقر و نیاز، به اندازه‌ای که باید، ارزیابی نخواهد شد.
چه می‌گویم که یک تن چون پیمبر
نیابد فقر کلی رنج کم بر
هوش مصنوعی: من چه بگویم درباره فقر و رنج، وقتی که حتی پیامبری مانند او هم نتوانسته است به طور کامل از آن رها شود؟
مرا کار تو می‌آید به بازی
که با اسپان تازی لاشه بازی
هوش مصنوعی: من در کار تو مهارت دارم، مانند حیوانی که با لاشه‌های مرده بازی می‌کند.
مزن دم چون نبی درخورد این راز
تن اندر کار ده با وقت می‌ساز
هوش مصنوعی: با صدای خود مانند پیامبر رازهای درونی‌ات را فاش نکن و در کارهای جسمانی‌ات با زمان و شرایط هماهنگ باش.
به گرد پردهٔ اسرار کم گرد
که نبود مرد این اسرار هر مرد
هوش مصنوعی: به دور پرده‌های رازها نچرخ، زیرا این اسرار در دست هر کسی نیست.
نیابی در دریای معانی
وگر یابی هم آنجا غرقه مانی
هوش مصنوعی: در دنیای گسترده معانی، اگر به چیزی هم برسی، ممکن است به شدت در آن غرق شوی و نتوانی خودت را نجات دهی.
کسی کاو کنه این اسرار جوید
کلید گنج در بازار جوید
هوش مصنوعی: کسی که در پی درک اسرار و رازهاست، باید به دنبال کلید موفقیت در مکان‌های عادی و روزمره بگردد.
چو پی گم کرده‌اند از راه اسرار
چگونه پی بری ای مرد هشیار
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در جستجوی حقیقت و معانی عمیق گم می‌شود، چگونه می‌تواند دوباره مسیر خود را پیدا کند؟ ای مرد آگاه، باید دقت و mindfulness به خرج بدهی تا به راه درست برگردی.
کسی کاین راز پی برد از نهانی
هم او گم کرد پی تو تا ندانی
هوش مصنوعی: کسی که به این راز پی برد، برای یافتن تو به راهی نامعلوم و گمراه‌کننده رفت تا تو هیچ چیز از آن ندانید.
بماندی گوش بر در، چشم بر راه
ببر پی تا بیابی پیر آگاه
هوش مصنوعی: نگاهت را به در دوخته‌ای و گوش‌ات به صداها است. برو و تا به عالم داناتر برسی، صبر کن.
اگر خواهی که در را باز یابی
به عجز اقرار ده تا بازیابی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به هدفی برسی یا به چیزی دست پیدا کنی، باید ابتدا به ناتوانی خود اعتراف کنی و از آن بپذیری. تنها با پذیرفتن این حقیقت می‌توانی به خواسته‌ات برسید.
قبای راز بر بالای جان نیست
که جان را از چنین رازی نهان نیست
هوش مصنوعی: رازهای عمیق و پنهان در وجود انسان قرار دارند، اما تنها در جایی که جانش احساس می‌کند می‌تواند آن‌ها را درک کند. در واقع، حقیقت این است کهآدمی نمی‌تواند از وجود این رازها دور باشد، چرا که آن‌ها جزئی از وجود او هستند.
کسی کاو در این اسرار بشناخت
همان در را بدین دریا درانداخت
هوش مصنوعی: کسی که به عمق این رازها پی برد، همان در را به این دریا نزدیک کرد.
درین دریا گهر‌های معانی
که می‌داند بگو تا تو بدانی
هوش مصنوعی: در این دریا، گنجینه‌هایی از معانی وجود دارد که اگر آنها را به تو بگویم، تو نیز قادر به درک آنها خواهی بود.
به پنجه سال چون شد سوزنی راست
کنون آن سوزن اندر قعر دریا‌ست
هوش مصنوعی: با گذشت زمان، آن سوزن که در سوزن‌سازان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود، اکنون در عمق دریا گم شده است.
بسی سکان درین دریا باستاد
چو آب از سر بشد در قعر افتاد
هوش مصنوعی: در این دنیا، افرادی زیادی هستند که سعی در کنترل و مدیریت اوضاع دارند، اما وقتی مشکلات بزرگ و عمیق می‌شود، آن‌ها نیز از کنترل خارج می‌شوند و به سختی در وضعیت دشوار قرار می‌گیرند.
بسی سودا‌ی این تقویم پختیم
هنوز از خام‌کار‌ی نیم پختیم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که هنوز در کار خود به کمال نرسیده‌ایم و نتوانسته‌ایم به نتایج نهایی دست یابیم. در واقع، ما در مراحل اولیه کار هستیم و هنوز به تجربه کافی نرسیده‌ایم.
بسی گفتیم کز اهل درونیم
هنوز از ابلهی از در برونیم
هوش مصنوعی: ما بارها گفتیم که اهل باطن هستیم، اما همچنان به خاطر نادانی خود از دنیای بیرون دور هستیم.
بسی اندوه گوناگون بخوردیم
بسی بر خاک خفته خون بخوردیم
هوش مصنوعی: ما دردها و غم‌های زیادی را تحمل کردیم و در میان درد و مشکلات، بارها خون دل خوردیم.
بسی چون عنکبوتان خانه رفتیم
بسی همچون مگس افسانه گفتیم
هوش مصنوعی: ما مانند عنکبوتان به ساختن خانه مشغول بودیم و همچون مگس‌ها، داستان‌ها و افسانه‌ها را نقل می‌کردیم.
به هر پر کان کسی پرد پریدیم
به هر تک کان کسی بدود دویدیم
هوش مصنوعی: ما به هر کس که به ما پرواز کردیم، و به هر کسی که دوید، ما هم دوندگی کردیم.
گهی با رند در میخانه بودیم
گهی رخ در در بت‌خانه سودیم
هوش مصنوعی: گاهی با اهل دل و رند در میخانه حاضر می‌شدیم و زمانی هم به معبد بتی عشق می‌ورزیدیم.
گهی زنار ترسایان ببستیم
گهی در دیر ترسایان نشستیم
هوش مصنوعی: گاهی به خودمان زنجیر ترسایان را می‌بندیم و گاهی در معابد آنها می‌نشینیم.
گهی با کافران در جنگ بودیم
گهی با آتش اندر سنگ بودیم
هوش مصنوعی: ما گاهی در نبرد با دشمنان بودیم و گاهی در مبارزه با مشکلات و سختی‌ها مانند آتش درون سنگ.
گهی سجاده بر دوش اوفکندیم
گهی در بحر دل جوش اوفکندیم
هوش مصنوعی: زمانی سجاده را بر دوش خود گذاشتیم و زمانی هم در حال غوطه‌وری در احساسات دل غوطه‌ور شدیم.
گهی اندر چله سی پاره خواندیم
گهی چون وحشیان آواره ماندیم
هوش مصنوعی: گاهی در زمان‌هایی مشخص و منظم کارهایی انجام می‌دهیم و گاهی نیز مانند انسان‌های بی‌خانمان و سرگردان، بی‌هدف و آواره می‌مانیم.
گهی با کوف در ویرانه بودیم
گهی با صوف در کاشانه بودیم
هوش مصنوعی: گاهی در جاهای خراب و ویران زندگی کردیم و گاهی در خانه‌ای آرام و خوب.
گهی در خاره دل پر خار کردیم
گهی در دشت جان ایثار کردیم
هوش مصنوعی: گاهی دل را با درد و زخم‌های زیاد پر کردیم و گاهی جانمان را در دشت زندگی فدای دیگران کردیم.
گهی سر بر سر زانو نهادیم
گهی در های و هوی هو فتادیم
هوش مصنوعی: گاهی سر را بر زانو گذاشتیم و گاهی در شلوغی و هیاهو گرفتار شدیم.
گهی از فخر فوق عرش رفتیم
گهی از عار تحت عرش خفتیم
هوش مصنوعی: گاهی بر فراز عرش به خاطر فخر و pride خود احساس عظمت می‌کنیم و گاهی به خاطر خجالت و شرمساری در پایین‌ترین مقام قرار می‌گیریم.
گهی با باز جان پرواز کردیم
گهی صد در به آهی باز کردیم
هوش مصنوعی: گاهی به اوج و بلندای جان پرواز می‌کنیم و گاهی از درد و اندوه، با آهی قلب‌مان را می‌گشاییم.
گهی بوده گهی نابوده بودیم
گهی کشتیم و گه هیچی درودیم
هوش مصنوعی: گاهی وجود داشتیم و گاهی وجود نداشتیم، گاهی بار آوردیم و گاهی هیچ چیز نبودیم.
بسی در پویهٔ این راز گشتیم
کنون بر ناامیدی باز گشتیم
هوش مصنوعی: ما مدتی طولانی در تلاش برای درک این حقیقت بودیم، اما حالا به امید خود بازگشته‌ایم.
بسی مردی بکردیم و چخیدیم
کنون نادیده بویی ناپدیدیم
هوش مصنوعی: ما در گذشته کارهای بزرگی انجام دادیم و زحمات زیادی کشیدیم، اما حالا به جایی رسیده‌ایم که آنچه بدست آوردیم به کلی فراموش شده و غیبت کرده است.
بسی این راه را از سر گرفتیم
کنون این نیز بر دیگر گرفتیم
هوش مصنوعی: ما بارها این مسیر را آغاز کرده‌ایم و حالا تصمیم گرفته‌ایم که مسیر دیگری را نیز دنبال کنیم.
بسی سیلی و ماه و سال خوردیم
قدح‌ها زهر مالامال خوردیم
هوش مصنوعی: ما به مدت طولانی و در شرایط سخت، بارها بر صورت‌مان سیلی زدیم و سال‌ها گذراندیم و در این میان، از جام‌های پر از زهر نوشیدیم.
بسی گفتیم دل آرام نگرفت
بسی رفتیم ره انجام نگرفت
هوش مصنوعی: ما بارها تلاش کردیم که دل‌مان آرام بگیرد، اما نتوانستیم. همچنین بارها راهی را طی کردیم، اما به نتیجه نرسیدیم.
کنون رفت آنک حرف از خویش خواندیم
که نا‌پروا‌ی کار خویش ماندیم
هوش مصنوعی: الان که صحبت از خودمان را کنار گذاشتیم، متوجه شدیم که در کار خود بی‌خیال و بی‌احتیاط بودیم.