بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
سخن بشنو ز سلطان طریقت
سپهسالارِ دین شاهِ حقیقت
به هر جزوی هزاران کل علیالحق
به کل محبوب حق معشوق مطلق
شگرفی کهآفتاب این ولایت
درو میتابد از برج هدایت
سلیمانِ سخن در منطقالطیر
که این کس بوسعیدست ابن ابوالخیر
چنین گفت او که در هر کار و هر حال
نشان پی همیجستم بسی سال
چو دیدم آنچ جستم گم شدم من
همی چون قطره در قلزم شدم من
کنون گم گشتهام در پردهٔ راز
نیابد گمشده گمکرده را باز
چو گم گشتی ز گمکرده چه یابی؟
چو ره شد پست در پرده چه یابی؟
کسی ننهاد هرگز پای در راه
که کس را نیست پای راه دلخواه
کدامین سالک و چه راه آخر
مثال این ز من در خواه آخر
خدنگی از کمان راست خانه
برون شد میرود سوی نشانه
کسی کاو در حضور افتاد بی خواست
درین ره چون خدنگی میرود راست
تو دایم در حضور خویشتن کوش
دمی حاضر به دو گیتی بمفروش
از آن هیبت و زان عزت بیندیش
که تا تو خویشتن برگیری از پیش
چنان کن از تفکر عقل و تمییز
که در عالم یکی بینی همه چیز
برین درگه چه میپنداری ای دوست؟
که از مغز جهان فرقیست با پوست
چو مغز و پوست از یک جایگه رفت
چرا این یک به ماهی، آن به مه رفت؟
یقین میدان که مغز و پوست یکسان است
ولی از پیش چشم خواجه پنهان است
به توحید ار گشاید چشم جانت
برآرد بانگ سبحانی زبانت
چو در چشمت همه چیزی یکی گشت
کجا یارد بهگِرد تو شکی گشت
کجاست آن تیزچشمی کاو فرو دید
به هرچه اندر نگاهی کرد او دید
هزاران قرن با سر شد چو گردی
که تا جایی برآمد نام مردی
تو خود را میندانی، چون کنم من؟
که این شک از دلت بیرون کنم من
اگر صد قرن یابی زندگانی
نبینی خویشتن را و ندانی
بخش ۳ - الحکایه و التمثیل: چنین گفتهست آن خورشید اسلامبخش ۵ - الحکایه و التمثیل: چنین گفت آن بزرگِ کاردیده
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سخن بشنو ز سلطان طریقت
سپهسالارِ دین شاهِ حقیقت
هوش مصنوعی: گوش بسپار به سخنان رهبر معنوی و بزرگمرد دین، که حقیقت را میشناسد و راهنمایی میکند.
به هر جزوی هزاران کل علیالحق
به کل محبوب حق معشوق مطلق
هوش مصنوعی: در هر جزئی، میلیونها کل وجود دارد و این همه به یک معشوق حقیقی و مطلق مرتبط است.
شگرفی کهآفتاب این ولایت
درو میتابد از برج هدایت
هوش مصنوعی: عجیب است که نور آفتاب این سرزمین از منبع کمال و هدایت میتابد.
سلیمانِ سخن در منطقالطیر
که این کس بوسعیدست ابن ابوالخیر
هوش مصنوعی: در منطق الطیر، سلیمان سخن میگوید و این شخص، بوسعید ابن ابوالخیر است.
چنین گفت او که در هر کار و هر حال
نشان پی همیجستم بسی سال
هوش مصنوعی: او گفت که من در هر کاری و در هر شرایطی، نشانهای از پیگیری و استمرار را سالها جستجو میکردم.
چو دیدم آنچ جستم گم شدم من
همی چون قطره در قلزم شدم من
هوش مصنوعی: وقتی آنچه را که به دنبالش بودم یافتم، خودم را گم کردم. مانند یک قطره در دریا ناپدید شدم.
کنون گم گشتهام در پردهٔ راز
نیابد گمشده گمکرده را باز
هوش مصنوعی: در حال حاضر، در دل یک راز گم شدهام و کسی که گمشده را گم کرده از پیدا کردن من عاجز است.
چو گم گشتی ز گمکرده چه یابی؟
چو ره شد پست در پرده چه یابی؟
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی چیزی گم شدهای، چه چیز میتوانی پیدا کنی؟ وقتی که مسیرت به بنبست میرسد، چه میتوانی بیابی؟
کسی ننهاد هرگز پای در راه
که کس را نیست پای راه دلخواه
هوش مصنوعی: هیچکس هرگز قدمی در راهی نگذاشته است که خود را به هدف دلخواهش برساند؛ زیرا آن هدف به آسانی دستیافتنی نیست و هیچکس از پیش نمیداند چه مسیری را باید پیمود.
کدامین سالک و چه راه آخر
مثال این ز من در خواه آخر
هوش مصنوعی: کدام یک از عارفان و مسافران در نهایت به چه مقصدی میرسند که مانند من به پایان راه برسند؟
خدنگی از کمان راست خانه
برون شد میرود سوی نشانه
هوش مصنوعی: تیرکمانی از کمان به بیرون پرتاب شد و بهسوی هدفی در حال حرکت است.
کسی کاو در حضور افتاد بی خواست
درین ره چون خدنگی میرود راست
هوش مصنوعی: شخصی که در این مسیر بدون خواست و اراده خود قدم گذاشته، مانند تیر کمان است که مستقیم و به هدف میرود.
تو دایم در حضور خویشتن کوش
دمی حاضر به دو گیتی بمفروش
هوش مصنوعی: همیشه سعی کن که در لحظه حال و در کنار خودت باشی و اجازه نده که زیبایی زندگی را به خاطر مشکلات دنیوی از دست بدهی.
از آن هیبت و زان عزت بیندیش
که تا تو خویشتن برگیری از پیش
هوش مصنوعی: به عظمت و اعتبار آن شخص فکر کن که تا تو بتوانی خود را از پیش به او نزدیک کنی.
چنان کن از تفکر عقل و تمییز
که در عالم یکی بینی همه چیز
هوش مصنوعی: به گونهای بیندیش و تمایز قائل شو که در این جهان، همه چیز را به عنوان یک واحد ببینی.
برین درگه چه میپنداری ای دوست؟
که از مغز جهان فرقیست با پوست
هوش مصنوعی: ای دوست، تو در این مکان چه تصوری داری؟ زیرا اینجا تفاوتی میان حقیقت عمیق جهان و ظواهر بیرونی آن وجود دارد.
چو مغز و پوست از یک جایگه رفت
چرا این یک به ماهی، آن به مه رفت؟
هوش مصنوعی: اگر مغز و پوست از یک مکان جدا شدهاند، چرا یک قسمت به ماهی تعلق دارد و دیگری به مه؟
یقین میدان که مغز و پوست یکسان است
ولی از پیش چشم خواجه پنهان است
هوش مصنوعی: بدان که در حقیقت مغز و پوست هیچ تفاوتی ندارند، اما این واقعیت از دید خواجه (مرد بزرگ یا حاکم) پنهان مانده است.
به توحید ار گشاید چشم جانت
برآرد بانگ سبحانی زبانت
هوش مصنوعی: اگر چشم جانت به توحید باز شود، زبانت به ذکر سبحان خدا خواهد گشود.
چو در چشمت همه چیزی یکی گشت
کجا یارد بهگِرد تو شکی گشت
هوش مصنوعی: وقتی که در چشمان تو همه چیز یکی و یکپارچه شد، دیگر کجا کسی میتواند در اطراف تو شکی به وجود آورد؟
کجاست آن تیزچشمی کاو فرو دید
به هرچه اندر نگاهی کرد او دید
هوش مصنوعی: کجاست آن فرد باهوش و تیزبین که قادر بود همه چیز را با یک نگاه ببیند و به عمق آن پی ببرد؟
هزاران قرن با سر شد چو گردی
که تا جایی برآمد نام مردی
هوش مصنوعی: بسیاری از قرنها گذشت تا همانند گردی به بلندی رسید که نام مردی در آن ذکر شد.
تو خود را میندانی، چون کنم من؟
که این شک از دلت بیرون کنم من
هوش مصنوعی: تو خودت را نمیشناسی، چطور میتوانم این تردید را از دلت دور کنم؟
اگر صد قرن یابی زندگانی
نبینی خویشتن را و ندانی
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است صدها سال در زندگی بگذرد، اما اگر خود را نشناسی و از حال خود بیخبر باشی، هیچچیزی از زندگی را درک نکردهای.