بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
چنین گفتهست آن خورشید اسلام
که طالع شد ز برج خاک بسطام
که من ببریدهام در گاه و بیگاه
سه باره سی هزاران سال در راه
چو ره دادند بر عرش مجیدم
هم آنجا پیش آمد بایزیدم
ندا کردم که یارب پرده بردار
ز پرده بایزید آمد پدیدار
بپرسیدند ازو کای خاص درگاه
به ایزد کی رسد بنده درین راه؟
چنین گفت او که هرگز کس رسیدهست
عجب باشد گر اینجا کس ندیدهست
بدو گفتند ای خورشید انور
چه چیزست اندرین دریا عجبتر؟
عجب تر گفت نزدیک من آن است
که در دریا ز خود کس را نشان است
کجا تو زین عجب تر راز یابی
که یک شبنم ز دریا بازیابی
درین حضرت سه قطرهست و دو پندار
جدا هر قطره را بحری پدیدار
یکی دوزخ اگر پندار زشت است
دوم پندار نیکو را بهشت است
سوم قطرهست در دریای اسرار
که آنجا نیست جان و جسم بیدار
مقام وحدت کل بیشک آنجاست
تو بی تو شو که اترک نفسک آنجاست
ترا نقدی بباید در ره دور
که جان را ذوق باشد دیده را نور
گر آن شایستگی حاصل کنی تو
هم اینجا آن جهان منزل کنی تو
حضوری چون ترا همراه باشد
دلت شایستهٔ آن راه باشد
خرامان میشوی در عالم عشق
نگه داری اساس محکم عشق
اگر سرما شود ناگه پدیدار
وگر گرما شود در ره پدیدار
چو عشقت همدم و همراه باشد
ترا سرما نه و گرما نباشد
تو میخواهی که جمع آیی بیندیش
تو هر ساعت پریشانی کنی بیش
ترا دادند آب زندگانی
تو در آبی چنین کو واره زانی
هر آن کو واره کاندر ره بگردد
بهم کن بو که کارت به بگردد
اگر سوی دهی ره میبُری تو
چرا از مه دهی غافل تری تو
برو دل جمع دار ای دوست امروز
که تا فردا نمانی در تف و سوز
چو زیر خاک دل پرخون کنی تو
گرت انسی نباشد چون کنی تو
پراکنده مشو تا وا نمانی
حضوری جوی تا تنها نمانی
ندانم تا دل آسوده جان برد
دل شوریده آنجا کی توان برد
ز حق باید که چندان یادداری
که گم کردی گر از یادش گذاری
چو دل پر یاد حق داری زفانت
بود در آخرت هم راه جانت
بسی یادش کن و گم شود آن یاد
چنین کردند مردان جهان باد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین گفتهست آن خورشید اسلام
که طالع شد ز برج خاک بسطام
هوش مصنوعی: او میگوید که خورشید اسلام، که به مانند یک پدیده درخشان و مهم است، از مکان خاصی به نام بسطام طلوع کرده است.
که من ببریدهام در گاه و بیگاه
سه باره سی هزاران سال در راه
هوش مصنوعی: من همچون بریدهپرندهای هستم که در هر زمان و مکان، بارها و بارها برای مدت طولانی در جستوجو و راهیابی میکوشم.
چو ره دادند بر عرش مجیدم
هم آنجا پیش آمد بایزیدم
هوش مصنوعی: زمانی که راهی به آسمان بلند و مقام والای خداوند بخشیده شد، من نیز در آنجا به پیش بایزید، عارف بزرگ، رسیدم.
ندا کردم که یارب پرده بردار
ز پرده بایزید آمد پدیدار
هوش مصنوعی: ندایی شنیدم که ای خدا، پرده را کنار بزن و بگذار تا بایزید نمایان شود.
بپرسیدند ازو کای خاص درگاه
به ایزد کی رسد بنده درین راه؟
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که ای بزرگوار در درگاه خداوند، بنده چگونه میتواند به این مقام برسد؟
چنین گفت او که هرگز کس رسیدهست
عجب باشد گر اینجا کس ندیدهست
هوش مصنوعی: او گفت که هیچ کس به اینجا نرسیده است، پس عجیب است اگر کسی در اینجا دیده نشده باشد.
بدو گفتند ای خورشید انور
چه چیزست اندرین دریا عجبتر؟
هوش مصنوعی: به او گفتند، ای خورشید تابناک، در این دریا چه چیز عجیبتری وجود دارد؟
عجب تر گفت نزدیک من آن است
که در دریا ز خود کس را نشان است
هوش مصنوعی: عجب این است که نزدیک من، چیزی که در دریا وجود دارد، هیچ نشانی از خود ندارد.
کجا تو زین عجب تر راز یابی
که یک شبنم ز دریا بازیابی
هوش مصنوعی: کجای دنیا میتوانی به رازی پی ببری که یک قطره شبنم از دریا به دست میآید؟
درین حضرت سه قطرهست و دو پندار
جدا هر قطره را بحری پدیدار
هوش مصنوعی: در اینجا سه نقطه یا حالت وجود دارد و دو تصور مختلف از آن. هر کدام از این نقطهها به شکلی دریاگونه جلوهگر است.
یکی دوزخ اگر پندار زشت است
دوم پندار نیکو را بهشت است
هوش مصنوعی: اگر فکر بدی وجود داشته باشد، فکر خوب هم میتواند بهشتی باشد.
سوم قطرهست در دریای اسرار
که آنجا نیست جان و جسم بیدار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که سومین قطره، معرفتی عمیق و رازی است که در دریای اسرار نهفته است. در این مکان، نه روح بیدار است و نه جسم؛ همگی در حالتی از راز و سکوت قرار دارند. این بیان به نوعی از غفلت و بیخبری از حقیقت در دنیای مادی اشاره دارد.
مقام وحدت کل بیشک آنجاست
تو بی تو شو که اترک نفسک آنجاست
هوش مصنوعی: به مقام یکپارچگی و وحدت دست پیدا کن، زیرا آنجا جایی است که در غیبت خودت، حقیقت وجودی تو میدرخشد.
ترا نقدی بباید در ره دور
که جان را ذوق باشد دیده را نور
هوش مصنوعی: برای رسیدن به تو باید بهای آن را بپردازم؛ زیرا روح در سفر دور شوق و ذوقی دارد که چشمانم را روشن میکند.
گر آن شایستگی حاصل کنی تو
هم اینجا آن جهان منزل کنی تو
هوش مصنوعی: اگر تو هم شایستگی لازم را به دست آوری، میتوانی در این دنیا همچون آن جهان اقامت کنی.
حضوری چون ترا همراه باشد
دلت شایستهٔ آن راه باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی با شرافت و بزرگواری مانند تو در کنار باشد، دل انسان باید آمادگی و شایستگی گام نهادن در راهی را داشته باشد که مناسب او باشد.
خرامان میشوی در عالم عشق
نگه داری اساس محکم عشق
هوش مصنوعی: با آرامش و وقار در دنیای عشق قدم بردار و عشق را بر پایهای محکم و استوار بنا کن.
اگر سرما شود ناگه پدیدار
وگر گرما شود در ره پدیدار
هوش مصنوعی: اگر ناگهان هوا سرد شود، به وضوح معلوم میشود و اگر هم گرم شود، باز هم در مسیر زندگی خود را نشان میدهد.
چو عشقت همدم و همراه باشد
ترا سرما نه و گرما نباشد
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو همواره با تو باشد، دیگر نه سرما میخوری و نه گرما را احساس میکنی.
تو میخواهی که جمع آیی بیندیش
تو هر ساعت پریشانی کنی بیش
هوش مصنوعی: تو میخواهی که در کنار دیگران جمع شوی، اما هر بار که به این فکر میکنی، دلتنگی و آشفتگی بیشتری در درونت ایجاد میشود.
ترا دادند آب زندگانی
تو در آبی چنین کو واره زانی
هوش مصنوعی: به تو زندگی را بخشیدند، اما در شرایطی که خودت نمیدانستی چه معاملهای انجام میدهی.
هر آن کو واره کاندر ره بگردد
بهم کن بو که کارت به بگردد
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر خود به دنبال تغییر و تحول باشد، باید آگاه باشد که کارش ممکن است به جایی نرسد یا دچار تغییر شود.
اگر سوی دهی ره میبُری تو
چرا از مه دهی غافل تری تو
هوش مصنوعی: اگر قصد رفتن به ده را داری و راه آن را میشناسی، چرا از زیباییها و نعمتهای ده غافل هستی؟
برو دل جمع دار ای دوست امروز
که تا فردا نمانی در تف و سوز
هوش مصنوعی: امروز را غنیمت بشمار و از زندگی لذت ببر، زیرا ممکن است فردا فرصتی برای این کار نداشته باشی.
چو زیر خاک دل پرخون کنی تو
گرت انسی نباشد چون کنی تو
هوش مصنوعی: وقتی که دل شکسته و پر از غم خود را زیر خاک پنهان کنی، اگر با کسی حس نزدیکی و صمیمیت نداری، چه فایدهای دارد؟
پراکنده مشو تا وا نمانی
حضوری جوی تا تنها نمانی
هوش مصنوعی: پراکندگی ذهنی نداشته باش تا احساس تنهایی نکنی؛ به دنبال جمع و انس با دیگران باش تا در تنهایی نباشی.
ندانم تا دل آسوده جان برد
دل شوریده آنجا کی توان برد
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور میتوانم با خیالی راحت از اینجا بروم، وقتی دل آشفتهام را به جایی ببرم که میتواند آرامش بدهد.
ز حق باید که چندان یادداری
که گم کردی گر از یادش گذاری
هوش مصنوعی: باید به یاد داشته باشی که چه مقدار از حق و حقیقت را فراموش کردهای، زیرا اگر آن را فراموش کنی، به راحتی از دست میدهی.
چو دل پر یاد حق داری زفانت
بود در آخرت هم راه جانت
هوش مصنوعی: اگر دل تو پر از یاد خدا باشد، در آن صورت گفتارت در آخرت نیز راهنمای جانت خواهد بود.
بسی یادش کن و گم شود آن یاد
چنین کردند مردان جهان باد
هوش مصنوعی: به یاد او باش و بگذار آن یاد فراموش شود، زیرا مردان بزرگ دنیا چنین کردند.