گنجور

بخش ۴

چه شد منصور مأمور شریعت
بمعنی دید اسرار حقیقت
مرید جعفر صادق به جان بود
ثنای حضرتش ورد زبان بود
سجود درگه آن شاه کردی
سر خود خاک آن درگاه کردی
ز جعفر دید انوار معانی
بر او شد کشف اسرار نهانی
ز سر وحدت حق گشت آگاه
وجود خویشتن برداشت از راه
به کلی گشت فانی در ره حق
زبانش گشت گویا در اناالحق
حقیقت گشت روئیده ز دریا
چرا افتاد از دریا بدنیا
شناسا شد بنور خویش آنگاه
بسوی بحر وحدت یافت او راه
بدریا باز رفت و همچو او شد
باول بود در آخر هم او شد
در این معنی اناالحق گفت منصور
و یا در جان عطار است مستور
اناالحق گفت او و من نه گفتم
ولی او آشکارا من نهفتم
اگر با جان نباشد یار ملحق
کرا قوت که گوید او اناالحق
چنان دارم ز دانایان روایت
بگویم با تو اکنون این حکایت
که می‌پرسید از منصور یاری
بیا با من بگو این قصه باری
تو ای مست می انوار یزدان
چرا اسرار حق گفتی به خلقان
همیشه از کسان این سر نهفتی
بآخر آشکارا بازگفتی
بیا با من بگو رمزی از این راز
ز روی این سخن ده پردهٔ باز
جوابش داد و گفت ای یار جانی
ز من بشنو بیان این معانی
از آن گفتم رموز این حقایق
که تا خود را بدانند این خلایق
باسرار معانی راه جویند
طریق راه یزدانی بپویند
بیا ای سالک این اسرار بشنو
پی اسرار کان خویش میرو
زمانی در گریبان سر فرو بر
ازین گلهای معنی هم تو بو بر
تفکر کن که آخر از کجائی
درین نیلی قفس بهر چرائی
تو از این عالم فانی بپرداز
بسوی آشیان خویش رو باز
نوای ارجعی را گر شنیدی
چرا در خانهٔ گل آرمیدی
ازین محنت سرای تن گذر کن
بسوی عالم وحدت سفر کن
یقین میدان که تو از بهر اوئی
بسان قطرهٔ اندر سبوئی
بمانده در سبوی قالب تن
بدست خود سبو را بر زمین زن
سبو بشکن که تا یابی تو بهره
روی در بحر وحدت همچو قطره
تو پنداری که این دشوار باشد
حجاب تو همین پندار باشد
خیال دزد تو فکر حجابست
ز فکر تو همه کارت خرابست
خیال و هم خود از راه برگیر
بگیر اندر طریقت دامن پیر
نه هر کس پیر خوانی پیر باشد
در این ره مر ترا دستگیر باشد
بامر حق بود پیر حقیقی
طلب میدار او را گر رفیقی
چو یابی دامنش محکم نگهدار
به سستی دامنش از دست مگذار
ترا راه حقیقت او نماید
در اسرار بر رویت گشاید
بگوید با تو از دین پیمبر
بگوید با تو از اسرار حیدر
بگوید با تو اقوال شریعت
بگوید با تو اسرار حقیقت
بگوید با تو راه دین کدامست
که اندر راه دین حق تمامست
ترا او سوی مظهر ره نماید
در معنی برویت او گشاید
به تعلیمش به مظهر راه یابی
بهر چیزی دل آگاه یابی
چو مظهر یافتی یا بی تو بهره
روی در بحر وحدت همچو قطره
چو مظهر یافتی از خود برون شو
بکوی وحدت حق رهنمون شو
چو مظهر یافتی مرد خدائی
بیابی در حقیقت آشنائی
چو مظهر یافتی خاموش میباش
مکن با جاهلان اسرار حق فاش
چو مظهر یافتی اینک حقیقت
بدانی هم شریعت هم طریقت
چو مظهر یافتی منصور گردی
اناالحق گو تمامی نور گردی
امام مظهر حق مرتضی دان
تو او را مظهر نور خدا دان
امیرالمؤمنین است اسم آن شاه
امیرالمؤمنین از جمله آگاه
امیرالمؤمنین راه طریقت
امیرالمؤمنین شاه حقیقت
امیرالمؤمنین است آدم و نوح
امیرالمؤمنین اندر تنم روح
امیرالمؤمنین موسی عمران
امیرالمؤمنین یعقوب کنعان
امیرالمؤمنین دانم خلیل است
امیرالمؤمنین با جبرئیل است
امیرالمؤمنین عیسی و مریم
امیرالمؤمنین با روح همدم
امیرالمؤمنین با جان منصور
امیرالمؤمنین در پرده مستور
امیرالمؤمنین می‌گفت اناالحق
امیرالمؤمنین سلطان مطلق
مرا از هر دو عالم اوست مقصود
درون دیدهٔ دل اوست موجود
ز عشق او کنون در جوش باشم
چرا در عشق او خاموش باشم
مرا عشقش ز بود خود برون کرد
بکوی وحدت حق رهنمون کرد
نوای عشق او اکنون کنم ساز
برآرم در جنون فریاد و آواز
بگویم سر او را آشکارا
ندارم از هلاک خویش پروا
هزاران جان فدای شاه بادا
سر من خاک آن درگاه بادا
نشسته عشق او بر جان عطار
بگویم سر او را بر سر دار
تو گرخواهی که این اسرار دانی
رموز حیدر کرار دانی
بسوی کلبه عطار میرو
چو او انوار بین اسرار میرو
سخن اندر حقیقت گفت عطار
بمعنی این سخن را یاد میدار
دگر پرسی ز قاضی و زمفتی
جواب این سخن بشنو که گفتی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه شد منصور مأمور شریعت
بمعنی دید اسرار حقیقت
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاد که منصور، مأمور اجرای قوانین دین، به درک عمیق اسرار حقیقت رسید؟
مرید جعفر صادق به جان بود
ثنای حضرتش ورد زبان بود
هوش مصنوعی: مرید جعفر صادق به شدت دلبسته و عاشق او بود و همیشه به ذکر و یادآوری فضایل آن حضرت مشغول بود.
سجود درگه آن شاه کردی
سر خود خاک آن درگاه کردی
هوش مصنوعی: به سجده در برابر آن پادشاه افتادی و سر خود را بر خاک آن درگاه گذاشتی.
ز جعفر دید انوار معانی
بر او شد کشف اسرار نهانی
هوش مصنوعی: از جمال جعفر، روشنایی معانی بر او تابید و اسرار پنهانی برایش آشکار شد.
ز سر وحدت حق گشت آگاه
وجود خویشتن برداشت از راه
هوش مصنوعی: از حقیقت واحد الهی آگاه شد و وجود خود را از مسیر حق دریافت کرد.
به کلی گشت فانی در ره حق
زبانش گشت گویا در اناالحق
هوش مصنوعی: به طور کامل در مسیر حقیقت ناپدید شد و زبانش به بیان حقایق رسید.
حقیقت گشت روئیده ز دریا
چرا افتاد از دریا بدنیا
هوش مصنوعی: حقیقتی که از دریا بیرون آمده، چرا از آنجا به دنیا سقوط کرده است؟
شناسا شد بنور خویش آنگاه
بسوی بحر وحدت یافت او راه
هوش مصنوعی: او با روشنایی خود آشنا شد و سپس به سمت دریاى وحدت راهی پیدا کرد.
بدریا باز رفت و همچو او شد
باول بود در آخر هم او شد
هوش مصنوعی: به دریا بازگشت و مانند او شد. در نهایت، او نیز به همان حال و وضعیت رسید.
در این معنی اناالحق گفت منصور
و یا در جان عطار است مستور
هوش مصنوعی: منصور در بیان حقیقت گفت "من حق هستم" و یا اینکه مفهوم عطار در عمق وجودش نهفته است.
اناالحق گفت او و من نه گفتم
ولی او آشکارا من نهفتم
هوش مصنوعی: او حقیقت را بیان کرد و من از این موضوع چیزی نگفتم، اما او به وضوح به من اشاره کرد.
اگر با جان نباشد یار ملحق
کرا قوت که گوید او اناالحق
هوش مصنوعی: اگر محبوبی با جان و دل در کنار نباشد، چه نیرویی وجود دارد که بتواند بگوید من حقیقت هستم؟
چنان دارم ز دانایان روایت
بگویم با تو اکنون این حکایت
هوش مصنوعی: من اکنون می‌خواهم داستانی را که از دانایان شنیده‌ام، با تو در میان بگذارم.
که می‌پرسید از منصور یاری
بیا با من بگو این قصه باری
هوش مصنوعی: کسی از منصور کمک خواسته و از او می‌خواهد که داستانی را برایش تعریف کند.
تو ای مست می انوار یزدان
چرا اسرار حق گفتی به خلقان
هوش مصنوعی: ای کسی که در اثر نوشیدن شراب دینی که از نور الهی نشئت گرفته، سرمستی و شور و شوقی داری، چرا حقایق و رموز الهی را به مردم گفتی و آشکار کردی؟
همیشه از کسان این سر نهفتی
بآخر آشکارا بازگفتی
هوش مصنوعی: همیشه از افرادی که در این دنیا رازهایشان پنهان است، در نهایت به صورت علنی و واضح سخن گفته می‌شود.
بیا با من بگو رمزی از این راز
ز روی این سخن ده پردهٔ باز
هوش مصنوعی: بیایید با هم به گفت‌وگو دربارهٔ معنای عمیق این موضوع بپردازیم و از روی این سخنان، پرده‌های پنهان را کنار بزنیم.
جوابش داد و گفت ای یار جانی
ز من بشنو بیان این معانی
هوش مصنوعی: او به من پاسخ داد و گفت: ای دوست جان! از من بشنو این معانی را توضیح دهم.
از آن گفتم رموز این حقایق
که تا خود را بدانند این خلایق
هوش مصنوعی: من از اسرار این واقعیت‌ها سخن می‌گویم تا مردم بتوانند خود را بشناسند.
باسرار معانی راه جویند
طریق راه یزدانی بپویند
هوش مصنوعی: افرادی که به جستجوی معانی عمیق و اسرار هستند، باید راه و روش الهی را دنبال کنند و به سوی آن هدایت شوند.
بیا ای سالک این اسرار بشنو
پی اسرار کان خویش میرو
هوش مصنوعی: بیا، ای رهجو، به شنیدن این رازها بپرداز، زیرا که در پی کشف اسرار خود نرو.
زمانی در گریبان سر فرو بر
ازین گلهای معنی هم تو بو بر
هوش مصنوعی: زمانی در دل خود غرق در زیبایی‌ های معنوی شو و از این گل‌ های دلنشین لذت ببر.
تفکر کن که آخر از کجائی
درین نیلی قفس بهر چرائی
هوش مصنوعی: به خودت بیندیش که چرا در این دنیای تنگ و محدود به دنیا آمده‌ای و هدفی که از این وجود داری چیست.
تو از این عالم فانی بپرداز
بسوی آشیان خویش رو باز
هوش مصنوعی: به سوی مکان اصلی و جاودانه‌ات برو و از این دنیای زودگذر فاصله بگیر.
نوای ارجعی را گر شنیدی
چرا در خانهٔ گل آرمیدی
هوش مصنوعی: اگر صدای زیبای بلبل را شنیدی، چرا در خانه‌ی گل نماندی و از آن لذت نبردی؟
ازین محنت سرای تن گذر کن
بسوی عالم وحدت سفر کن
هوش مصنوعی: از این مشکلات و سختی‌های جسمی فاصله بگیر و به سوی دنیای وحدت و یکپارچگی سفر کن.
یقین میدان که تو از بهر اوئی
بسان قطرهٔ اندر سبوئی
هوش مصنوعی: به طور حتم می‌دانی که تو به خاطر او وجود داری، مانند قطره‌ای درون کوزه‌ای.
بمانده در سبوی قالب تن
بدست خود سبو را بر زمین زن
هوش مصنوعی: باقی‌مانده در ظرف جسم، خود را از آن جدا کن و وجودت را به زمین بزن.
سبو بشکن که تا یابی تو بهره
روی در بحر وحدت همچو قطره
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی به حقیقت و اتحاد دست یابی، باید موانع و محدودیت‌ها را بشکنی. وقتی که این مرزها را کنار بزنی، می‌توانی همانند قطره‌ای از دریا، به تمامیت و کمال بپیوندی.
تو پنداری که این دشوار باشد
حجاب تو همین پندار باشد
هوش مصنوعی: تو فکر می‌کنی که سختی‌ها به خاطر حجاب توست، اما در واقع این تصور و تفکر توست که ایجاد مانع کرده است.
خیال دزد تو فکر حجابست
ز فکر تو همه کارت خرابست
هوش مصنوعی: تو در فکر حجاب و پوشش دزد خود هستی و به همین خاطر تمام کارهایت خراب و مشکل‌دار شده است.
خیال و هم خود از راه برگیر
بگیر اندر طریقت دامن پیر
هوش مصنوعی: در مسیر سیر و سلوک، از اول به خیال و خودخواهی خود فاصله بگیر و دامن مشایخ را بگیر.
نه هر کس پیر خوانی پیر باشد
در این ره مر ترا دستگیر باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که در راه معرفت قدم می‌گذارد، لزوماً به معنای واقعی پخته و بزرگ نیست. در این مسیر، ممکن است کسانی وجود داشته باشند که به تو کمک کنند و راهنمایت باشند.
بامر حق بود پیر حقیقی
طلب میدار او را گر رفیقی
هوش مصنوعی: پیری که به حق و حقیقت پیوسته، او را در جستجوی خود داشته باش و دوستش بدار، زیرا او رفیق واقعی توست.
چو یابی دامنش محکم نگهدار
به سستی دامنش از دست مگذار
هوش مصنوعی: وقتی که به کسی یا چیزی ارزشمند دست یابی، آن را با توان و استقامت نگه‌دار و هرگز اجازه نده که به سادگی از چنگت برود.
ترا راه حقیقت او نماید
در اسرار بر رویت گشاید
هوش مصنوعی: او تو را به راه راست هدایت می‌کند و در اسرار زندگی، حقیقت را بر تو آشکار می‌سازد.
بگوید با تو از دین پیمبر
بگوید با تو از اسرار حیدر
هوش مصنوعی: با تو از آیین پیامبر صحبت می‌کند و از رازهای حضرت علی (حیدر) نیز سخن می‌گوید.
بگوید با تو اقوال شریعت
بگوید با تو اسرار حقیقت
هوش مصنوعی: او از طریق شریعت با تو گفتگو می‌کند و از طرف دیگر، رازهای حقیقت را نیز به تو می‌آموزد.
بگوید با تو راه دین کدامست
که اندر راه دین حق تمامست
هوش مصنوعی: بگو چه راهی در دین درست است که در آن راه، حقیقت به طور کامل وجود دارد.
ترا او سوی مظهر ره نماید
در معنی برویت او گشاید
هوش مصنوعی: او تو را به سمت حقیقت و معنای واقعی راهنمایی می‌کند و در این مسیر به روی تو باز می‌شود.
به تعلیمش به مظهر راه یابی
بهر چیزی دل آگاه یابی
هوش مصنوعی: با یادگیری و آموزش او، به جلوه‌هایی دست پیدا می‌کنی که از آن‌ها می‌توانی برای هر موضوعی شناخت و آگاهی به دست آوری.
چو مظهر یافتی یا بی تو بهره
روی در بحر وحدت همچو قطره
هوش مصنوعی: زمانی که تو به کمال و ظهور رسیدی، مثل قطره‌ای در دریا، در حقیقت به وحدت و یکپارچگی می‌رسی و دیگر نیازی به وجود جداگانه خود نخواهی داشت.
چو مظهر یافتی از خود برون شو
بکوی وحدت حق رهنمون شو
هوش مصنوعی: وقتی که جلوه‌گاه وجود را دریافت کردی، از خودت بیرون بیا و به سمت وحدت و یگانگی حق هدایت شو.
چو مظهر یافتی مرد خدائی
بیابی در حقیقت آشنائی
هوش مصنوعی: وقتی که تو به مقام انسانی واقعی و خدایی دست یابی، درک عمیقی از حقیقت پیدا خواهی کرد و با آن آشنا می‌گردی.
چو مظهر یافتی خاموش میباش
مکن با جاهلان اسرار حق فاش
هوش مصنوعی: وقتی به مرتبه‌ای از معرفت و دانش رسیدی، باید در سکوت بمانی و اسرار حق را با نادانان در میان نگذاری.
چو مظهر یافتی اینک حقیقت
بدانی هم شریعت هم طریقت
هوش مصنوعی: وقتی که به حقیقتی دست یافتی، حالا می‌توانی هم قوانین دین را بفهمی و هم راه و روش صوفیانه را بشناسی.
چو مظهر یافتی منصور گردی
اناالحق گو تمامی نور گردی
هوش مصنوعی: وقتی که به مقام حقیقت رسیدی و از خود آگاهی بیشتری پیدا کردی، به مثل منصور می‌شوی و در درک و شناخت، نور تمام وجودت می‌گردد.
امام مظهر حق مرتضی دان
تو او را مظهر نور خدا دان
هوش مصنوعی: امام، جلوه‌ای از حقیقت است که باید او را نماینده نور خدا بدانید.
امیرالمؤمنین است اسم آن شاه
امیرالمؤمنین از جمله آگاه
هوش مصنوعی: آن شاه، که نامش امیرالمؤمنین است، از جمله افراد آگاه و دانا محسوب می‌شود.
امیرالمؤمنین راه طریقت
امیرالمؤمنین شاه حقیقت
هوش مصنوعی: امام علی (ع) راه و مسیر واقعی را به پیروانش نشان می‌دهد و او به حقیقت‌های عمیق و واقعی دست یافته است.
امیرالمؤمنین است آدم و نوح
امیرالمؤمنین اندر تنم روح
هوش مصنوعی: در وجود من، حالت و روح امیرالمؤمنین، همانند آدم و نوح وجود دارد.
امیرالمؤمنین موسی عمران
امیرالمؤمنین یعقوب کنعان
هوش مصنوعی: این بیت به معرفی و بازرسی شخصیت‌های بزرگی از تاریخ پرداخته که هر یک در موقعیت‌های خاصی نقشی مهم و برجسته داشته‌اند. اشاره به پیشوایانی مانند موسی و یعقوب، نماد آگاهی و رهبری در دوران‌های مختلف است. به نوعی، بر عظمت و مقام شامخ این شخصیت‌ها تأکید می‌کند و نشان‌دهنده اهمیت آنها در صحنه‌های تاریخی و فرهنگی است.
امیرالمؤمنین دانم خلیل است
امیرالمؤمنین با جبرئیل است
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین را دوست و یار نزدیک می‌دانم و می‌دانم که او همراه جبرئیل است.
امیرالمؤمنین عیسی و مریم
امیرالمؤمنین با روح همدم
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین همچون عیسی و مریم، بزرگ و والا مقام است و روح مقدس نیز همراه اوست.
امیرالمؤمنین با جان منصور
امیرالمؤمنین در پرده مستور
هوش مصنوعی: امام علی (ع) به عنوان پیشوای مؤمنان، در دل و جان من حضور دارد و راز وجود او برای دیگران پنهان است.
امیرالمؤمنین می‌گفت اناالحق
امیرالمؤمنین سلطان مطلق
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین می‌فرمود که من حقیقت هستم و به عنوان ولی‌امر، اختیار کامل دارم.
مرا از هر دو عالم اوست مقصود
درون دیدهٔ دل اوست موجود
هوش مصنوعی: مقصود من در زندگی، خداوند است و آنچه در دل و دیدهٔ من وجود دارد، تنها اوست.
ز عشق او کنون در جوش باشم
چرا در عشق او خاموش باشم
هوش مصنوعی: اکنون به خاطر عشق او در حال جوش و خروش هستم، پس چرا در عشق او ساکت بمانم؟
مرا عشقش ز بود خود برون کرد
بکوی وحدت حق رهنمون کرد
هوش مصنوعی: عشق او مرا از حالت خود خارج کرده و به مسیر یگانگی و حقیقت راهنمایی کرده است.
نوای عشق او اکنون کنم ساز
برآرم در جنون فریاد و آواز
هوش مصنوعی: آوای عشق او را اکنون می‌زنم و در حالت جنون فریاد و آواز سر می‌دهم.
بگویم سر او را آشکارا
ندارم از هلاک خویش پروا
هوش مصنوعی: می‌گویم که نمی‌توانم به‌طور علنی درباره‌ی او صحبت کنم، چرا که از نابودی خودم نمی‌ترسم.
هزاران جان فدای شاه بادا
سر من خاک آن درگاه بادا
هوش مصنوعی: هزاران نفر جان خود را فدای پادشاه می‌کنند و سر من نیز در خاک درگاه او باشد.
نشسته عشق او بر جان عطار
بگویم سر او را بر سر دار
هوش مصنوعی: عشق او در وجود عطار نشسته و او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است؛ به همین دلیل می‌خواهم درباره سرنوشت او و درد و رنجی که می‌کشد صحبت کنم.
تو گرخواهی که این اسرار دانی
رموز حیدر کرار دانی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به رازهای نهفته پی ببری، ابتدا باید با اصول و ویژگی‌های حیدر کرار آشنا شوی.
بسوی کلبه عطار میرو
چو او انوار بین اسرار میرو
هوش مصنوعی: به سوی کلبه عطار نرو و از روشنایی‌های او بهره‌مند نشو، بلکه به دنبال اسرار برو.
سخن اندر حقیقت گفت عطار
بمعنی این سخن را یاد میدار
هوش مصنوعی: عطار در واقع در اینجا به اهمیت و ارزشِ معانی عمیق و حقیقی سخن اشاره می‌کند. او به ما می‌آموزد که باید به محتوای واقعی کلمات توجه کنیم و درک عمیق‌تری از آن‌ها پیدا کنیم.
دگر پرسی ز قاضی و زمفتی
جواب این سخن بشنو که گفتی
هوش مصنوعی: سوال نکن از قاضی و مفتی، پاسخ این گفته را بشنو که خود بیان کردی.

حاشیه ها

1402/02/06 11:05
یزدانپناه عسکری

ز سر وحدت حق گشت آگاه - وجود خویشتن برداشت از راه 

به کلی گشت فانی در ره حق - زبانش گشت گویا در اناالحق

حقیقت گشت روئیده ز دریا - چرا افتاد از دریا بدنیا

شناسا شد بنور خویش آنگاه - بسوی بحر وحدت یافت او راه 

...

زین محنت سرای تن گذر کن - بسوی عالم وحدت سفر کن 

یقین میدان که تو از بهر اوئی - بسان قطرهٔ اندر سبوئی 

بمانده در سبوی قالب تن - بدست خود سبو را بر زمین زن 

سبو بشکن که تا یابی تو بهره - روی در بحر وحدت همچو قطره 

...

چو مظهر یافتی یا بی تو بهره - روی در بحر وحدت همچو قطره

چو مظهر یافتی از خود برون شو - بکوی وحدت حق رهنمون شو

***

[گلشن راز - شیخ محمود شبستری]

کسی از سرّ وحدت‏ گشت واقف‏ - که او واقف نشد اندر مواقف‏

[یزدانپناه عسکری]*

تبدیل وحدت شناخته به وحدت ناشناخته