گنجور

بخش ۲

مر او را در جهان بس عاشقانند
که بر وی هر زمان جانها فشانند
مر او را عاشقان بسیار باشند
سراسر واقف اسرار باشند
همه در عشق او باشند مجنون
بکلن رفته‌اند از خویش بیرون
همه در عشق او باشند فرهاد
که دادند خرمن هستی خود باد
همه در عشق او اندر تک و دو
دو عالم نزد ایشانست یک جو
همیشه با خدا همراز باشند
ز هرچه غیر او بیزار باشند
نمی‌خواهند چیزی جز لقایش
ز خود فانی و باقی در بقایش
سراسر از شراب عشق سرمست
همه در عشق او جان داده از دست
همه را در دل و جان حب حیدر
روند در آتش سوزان چو بوذر
همه در عشق او باشند سلمان
همه را در دل و جان نور ایشان
تو گرخواهی که دانی عاشقان را
طریق رفتن آن سالکان را
به راه حیدر صفدر روان شو
توهم در راه آن چون عاشقان شو
ز عشقش مظهر الله یابی
بسوی او حقیقت راه یابی
ز عشق او شوی مانند منصور
ز عشق او شوی نور علی نور
ز عشق او شوی همچون سلیمان
دهی بر جن و انس و طیر فرمان
ز عشقش زندهء جاوید باشی
به معنی بهتر از خورشید باشی
ز عشق او شوی از خویش فانی
بمانی در بقای جاودانی
زعشقش راه یزدانی بدانی
طریق دین سلمانی بدانی
ز عشق او همه اسرار یابی
درون خویش پر انوار یابی
اگر تو عشق او درجان نداری
بمعنی دانش و ایمان نداری
نباشد عشق او گر در دل تو
زهی بیچارگی حاصل تو
تو در دل دار عشق او چو عطار
که تا باشی بمعنی واقف یار
تو در دل عشق چون منصور میدار
که تا گوئی اناالحق بر سر دار
ز عشق او همه اسرار دیدم
مر او را در دل عطار دیدم
تو در دل دار عشق او چو سلمان
که تا یابی حقیقت اصل ایمان
رموز عشق او بر دستم از دست
ز عشق او شدم شیدا و سرمست
مرا عشقش ز بود خود برون کرد
به کوی وحدتم او رهنمون کرد
ز عشقش زنده جاوید گشتم
حقیقت بهتر از خورشید گشتم
بجز عشقش دگر چیزی ندارم
بگفتم با تو اسرار نهانم
دگر پرسی طریق فقر درویش
که دارم من دلی از درد او ریش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مر او را در جهان بس عاشقانند
که بر وی هر زمان جانها فشانند
هوش مصنوعی: در جهان عاشقان زیادی وجود دارند که هر لحظه جان خود را برای او فدا می‌کنند.
مر او را عاشقان بسیار باشند
سراسر واقف اسرار باشند
هوش مصنوعی: او مورد علاقه بسیاری از عاشقان است و همه آنها به رازهای او آگاهند.
همه در عشق او باشند مجنون
بکلن رفته‌اند از خویش بیرون
هوش مصنوعی: همه عاشقان او مجنون شده‌اند و از خود بی‌خود گشته‌اند.
همه در عشق او باشند فرهاد
که دادند خرمن هستی خود باد
هوش مصنوعی: همه به خاطر عشق او مانند فرهاد، تمام سرمایه و هستی خود را در خطر می‌اندازند و فدای او می‌کنند.
همه در عشق او اندر تک و دو
دو عالم نزد ایشانست یک جو
هوش مصنوعی: همه در عشق او در تلاش و کوشش هستند و برای او، دو جهان هیچ ارزشی ندارد.
همیشه با خدا همراز باشند
ز هرچه غیر او بیزار باشند
هوش مصنوعی: همواره باید با خداوند در خلوت و راز و نیاز باشیم و از هر چیزی غیر از او دل‌زده و دوری گزینیم.
نمی‌خواهند چیزی جز لقایش
ز خود فانی و باقی در بقایش
هوش مصنوعی: آنها تنها چیزی که می‌خواهند، رهایی از دنیای فانی و زندگی در جاودانگی‌اش است.
سراسر از شراب عشق سرمست
همه در عشق او جان داده از دست
هوش مصنوعی: تمام وجودم پر از نشئگی عشق اوست و همه کسانی که در عشق او هستند، جانشان را فدای او کرده‌اند.
همه را در دل و جان حب حیدر
روند در آتش سوزان چو بوذر
هوش مصنوعی: همه کسانی که در دل و جان خود عشق علی را دارند، مانند بوذر، در آتش سوزان نخواهند سوخت.
همه در عشق او باشند سلمان
همه را در دل و جان نور ایشان
هوش مصنوعی: همه به عشق او مشغول هستند، سلمان، و این عشق در دل و جانشان روشنی می‌بخشد.
تو گرخواهی که دانی عاشقان را
طریق رفتن آن سالکان را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی بدانی عاشقان چگونه باید بروند و در مسیر سالکان چگونه حرکت کنند، باید با درک عمیق‌تری به این موضوع بنگری.
به راه حیدر صفدر روان شو
توهم در راه آن چون عاشقان شو
هوش مصنوعی: در مسیر حیدر (علی) با دل و جان پیش برو و همانند عاشقان در این راه حرکت کن.
ز عشقش مظهر الله یابی
بسوی او حقیقت راه یابی
هوش مصنوعی: از عشق او تو می‌توانی به جلوه‌ای از خدا برسید و اگر به سمت او بروی، به حقیقت دست پیدا می‌کنی.
ز عشق او شوی مانند منصور
ز عشق او شوی نور علی نور
هوش مصنوعی: از عشق او به مانند منصور خواهی شد و از عشق او همچون نوری بر نور خواهی درخشید.
ز عشق او شوی همچون سلیمان
دهی بر جن و انس و طیر فرمان
هوش مصنوعی: از عشق او چنان می‌شوی که مانند سلیمان می‌توانی بر جن و انسان و پرندگان حکمرانی کنی.
ز عشقش زندهء جاوید باشی
به معنی بهتر از خورشید باشی
هوش مصنوعی: اگر از عشق او زنده باشی، همیشه درخشان و توانا خواهی بود، به گونه‌ای که بهتر از خورشید درخشان خواهی شد.
ز عشق او شوی از خویش فانی
بمانی در بقای جاودانی
هوش مصنوعی: به خاطر عشق او، از خودت می‌گذری و به نوعی در جاودانگی باقی می‌مانی.
زعشقش راه یزدانی بدانی
طریق دین سلمانی بدانی
هوش مصنوعی: از عشق او، به مسیر الهی پی ببری و راه ایمان را بپذیری.
ز عشق او همه اسرار یابی
درون خویش پر انوار یابی
هوش مصنوعی: از عشق او، تمام رازها و اسرار درون خود را کشف می‌کنی و به نورانی بودن درون خود پی می‌بری.
اگر تو عشق او درجان نداری
بمعنی دانش و ایمان نداری
هوش مصنوعی: اگر در وجودت عشق به او نباشد، در واقع دانش و ایمان نیز نخواهی داشت.
نباشد عشق او گر در دل تو
زهی بیچارگی حاصل تو
هوش مصنوعی: اگر در دل تو عشق او وجود نداشته باشد، چه دردناکی است که این حالت برای تو به وجود آمده است.
تو در دل دار عشق او چو عطار
که تا باشی بمعنی واقف یار
هوش مصنوعی: شما در دل عشق او به گونه‌ای هستید که مانند عطار، باید همیشه درک عمیق از معانی یار داشته باشید.
تو در دل عشق چون منصور میدار
که تا گوئی اناالحق بر سر دار
هوش مصنوعی: عشق در دل تو را چنان پرورش داده است که اگر به حقیقت درونی‌ات اشاره کنی، مانند منصور، باید آماده‌ی پذیرش تبعاتش باشی.
ز عشق او همه اسرار دیدم
مر او را در دل عطار دیدم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق او، تمام رازها را مشاهده کردم و او را در دل عطار یافتم.
تو در دل دار عشق او چو سلمان
که تا یابی حقیقت اصل ایمان
هوش مصنوعی: تو در دل خود عشق او را داری، همان‌طور که سلمان داشت، تا زمانی که حقیقت ایمان را پیدا کنی.
رموز عشق او بر دستم از دست
ز عشق او شدم شیدا و سرمست
هوش مصنوعی: با عشق او آشنا شدم و حالا تمام وجودم را به خاطر او تسلیم راستی و زیبایی‌های عشقش کرده‌ام.
مرا عشقش ز بود خود برون کرد
به کوی وحدتم او رهنمون کرد
هوش مصنوعی: عشق او باعث شد که از وجود خودم خارج شوم و به کوی وحدت هدایت شوم.
ز عشقش زنده جاوید گشتم
حقیقت بهتر از خورشید گشتم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق او، تا همیشه زنده هستم و به حقیقتی دست یافته‌ام که از نور خورشید نیز بهتر است.
بجز عشقش دگر چیزی ندارم
بگفتم با تو اسرار نهانم
هوش مصنوعی: جز عشق او هیچ چیز دیگری ندارم. به تو گفتم که رازهای درونم را با تو در میان می‌گذارم.
دگر پرسی طریق فقر درویش
که دارم من دلی از درد او ریش
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی راه فقر و درویشی را بپرسی، بدان که من دلی دارم که از درد او پاره‌پاره شده است.