گنجور

بخش ۱۶

بگویم با او سر عدل ای دوست
اگر دانی طریق عدل نیکوست
کسی را عدل باشد اندر این راه
که او باشد ز اصل کار آگاه
گزیند او طریق مصطفی را
بداند در حقیقت مرتضی را
شریعت را شعار خویش سازد
طریقت را دثار خویش سازد
حقیقت را مقام قرب داند
وجود خود بدین منزل رساند
عدالت این بود کاگاه باشی
بمعنی بر طریق شاه باشی
عدالت آن بود کانرا بدانی
چه باشی مبتلا او را بخوانی
عدالت آن بود ای مرد آگاه
که برداری وجود خویش از راه
عدالت آن بود ای یار انور
که باشد در دل تو حبّ حیدر
عدالت آن بود گر راز جوئی
سخن جز حیدر صفدر نگوئی
عدالت آن بود گر راز بینی
که در کونین جز حیدر نه بینی
عدالت آن بود گر خنده باشی
میان عارفان فرخنده باشی
عدالت آن بود گر راه جوئی
طریق ملت آن شاه جوئی
تو عادل دان که دارد حب حیدر
مطیع مرتضی باشد چو قنبر
تو عادل دان که راه مرتضی رفت
نه همچون جاهلان راه خطا رفت
اگر دانی علی را عادلی تو
وگر نه در حقیقت جاهلی تو
اگر عادل شوی بر راه باشی
که در ملکش بود چه دادخواهی
اگر تو عدل ورزی زنده باشی
میان عارفان فرخنده باشی
ترا گر عدل باشد راه جوئی
حقیقت مظهر الله جوئی
بخواه از عدل هر چیزی که خواهی
نهی از عدل بر سر تاج شاهی
ز جهل جاهلان این سر نهان کن
ولی نزدیک دانایان عیان کن
چه دارد این جهان اغیار بسیار
تو از اغیار سرّ خود نگهدار
بود هفتاد و سه ملت بعالم
یکی را دین حق باشد مسلم
دگر هفتاد و دو اغیار باشند
نه ایشان در خور اسرار باشند
بگفت منصور سر لو کشف را
عیان می‌کرد سرّ من عرف را
شنودی جاهلان با او چه کردند
چه نادانی به آن حق گو که کردند
اگر من باز گویم ای برادر
جهان زیر و زبر گردد سراسر
نگو دانم همه اسرارها را
طریق مصطفی و مرتضی را
باسرار معانی راه بینم
ولی این ره بسوی شاه بینم
درون پرده دل راز دارد
در رحمت برویم باز دارد
نکو بینم همه اسرار حیدر
بود نور دلم ز انوار حیدر
درون پردهٔ دل مهر حیدر
ز مهوش خانهٔ دل شد منور
درون پردهٔ دل شاه باشد
حقیقت از همه آگاه باشد
موانع از دل خود دور گردان
که تا بینی تو در دل نور یزدان
بود نزدیک او اما تو دوری
نمی‌بینی به چشم دل چه کوری
درون پردهٔ دل اوست مستور
که می‌گوید اناالحق همچو منصور
درون پردهٔ دل شهریاریست
مرا جز عشق او دیگر چه کاریست
درون دل چو خالی شد ز اغیار
نماند در دل تو غیر آن یار
پس آنگاهی بنورش محو مانی
بمانی در بقایش جاودانی
دگر پرسی بیان بحر و قطره
بگویم فاش تا یابی تو بهره

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگویم با او سر عدل ای دوست
اگر دانی طریق عدل نیکوست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهم با او درباره عدالت صحبت کنم، ای دوست، بگو که اگر می‌دانی راه درست عدالت چگونه است.
کسی را عدل باشد اندر این راه
که او باشد ز اصل کار آگاه
هوش مصنوعی: در این مسیر، تنها کسی می‌تواند به انصاف عمل کند که از اصول و مبانی این کار به خوبی مطلع باشد.
گزیند او طریق مصطفی را
بداند در حقیقت مرتضی را
هوش مصنوعی: او راه پیامبر را انتخاب می‌کند و در واقع درک عمیقی از مرتضی (علی) دارد.
شریعت را شعار خویش سازد
طریقت را دثار خویش سازد
هوش مصنوعی: شریعت را به عنوان نشانه و علامت خود قرار دهد و طریقت را به عنوان لباس و پوشش خود برگزیند.
حقیقت را مقام قرب داند
وجود خود بدین منزل رساند
هوش مصنوعی: حقیقت، وجود خود را در جایگاه نزدیکی می‌بیند و به این مرحله دست می‌یابد.
عدالت این بود کاگاه باشی
بمعنی بر طریق شاه باشی
هوش مصنوعی: عدالت این است که با آگاهی و دانایی در مسیر درست و هدف‌مند حرکت کنی.
عدالت آن بود کانرا بدانی
چه باشی مبتلا او را بخوانی
هوش مصنوعی: عدالت به این معناست که وقتی خودت را در موقعیتی مشابه او ببینی، بتوانی به او کمک کنی و صدایش کنی.
عدالت آن بود ای مرد آگاه
که برداری وجود خویش از راه
هوش مصنوعی: عدل این است که ای مرد دانا، باید خودت را از راه مغرورانه و خودخواهی کنار بکشی و به درستی و انصاف عمل کنی.
عدالت آن بود ای یار انور
که باشد در دل تو حبّ حیدر
هوش مصنوعی: ای دوست نورانی، عدالت آن است که محبت حیدر (علی) در دل تو باشد.
عدالت آن بود گر راز جوئی
سخن جز حیدر صفدر نگوئی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت و رازهای عمیق هستی، نباید غیر از حیدر صفدر سخنی بر زبان بیاوری.
عدالت آن بود گر راز بینی
که در کونین جز حیدر نه بینی
هوش مصنوعی: اگر حقیقت را ببینی، متوجه می‌شوی که در این جهان جز علی (حیدر) کسی نمی‌تواند نماد واقعی عدالت باشد.
عدالت آن بود گر خنده باشی
میان عارفان فرخنده باشی
هوش مصنوعی: اگر هنگامی که در جمع عارفان هستی لبخند بر چهره داشته باشی، نشان‌دهنده‌ی خوشحالی و سرزندگی توست و این خود نوعی عدالت در روح و دل است.
عدالت آن بود گر راه جوئی
طریق ملت آن شاه جوئی
هوش مصنوعی: عدالت این است که اگر به دنبال راهی هستی، مسیر ملت را بیابی و به سراغ آن پادشاه بروی.
تو عادل دان که دارد حب حیدر
مطیع مرتضی باشد چو قنبر
هوش مصنوعی: اگر تو عادل هستی، بدان که کسی که محبت علی (ع) را در دل دارد، باید مانند قنبر، خدمتگزار و مطیع او باشد.
تو عادل دان که راه مرتضی رفت
نه همچون جاهلان راه خطا رفت
هوش مصنوعی: تو انسان عادل هستی که همان مسیر علی (مرتضی) را دنبال کرده‌ای و نه مانند کسانی که به راه‌های نادرست می‌روند.
اگر دانی علی را عادلی تو
وگر نه در حقیقت جاهلی تو
هوش مصنوعی: اگر تو شناخت کافی از علی (علیه‌السلام) داری و او را عادل می‌دانی، عادل هستی. اما اگر این شناخت را نداری، در واقع جاهل هستی.
اگر عادل شوی بر راه باشی
که در ملکش بود چه دادخواهی
هوش مصنوعی: اگر عادل باشی و بر مسیر انصاف و درستکاری قدم بگذاری، در جایی که پادشاهی و قدرت او وجود دارد، دیگر چه نیازی به درخواست عدالت و حق‌طلبی داری؟
اگر تو عدل ورزی زنده باشی
میان عارفان فرخنده باشی
هوش مصنوعی: اگر تو به انصاف عمل کنی، در میان عارفان خوشبخت و خوشحال خواهی بود.
ترا گر عدل باشد راه جوئی
حقیقت مظهر الله جوئی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت هستی و عدالت را رعایت می‌کنی، باید به جستجوی نشانه‌های خداوند بپردازی.
بخواه از عدل هر چیزی که خواهی
نهی از عدل بر سر تاج شاهی
هوش مصنوعی: هر چه که بخواهی از عدل بخواه، زیرا هر چیزی که از عدل دور باشد، بر سر تاج پادشاهی نمی‌نشیند.
ز جهل جاهلان این سر نهان کن
ولی نزدیک دانایان عیان کن
هوش مصنوعی: بهتر است که نادانی‌های جاهلان را پنهان کنی، اما در برابر آگاهان و دانشمندان، آن را به وضوح بیان کنی.
چه دارد این جهان اغیار بسیار
تو از اغیار سرّ خود نگهدار
هوش مصنوعی: این دنیا پر از آدم‌های مختلف است، پس رازها و اسرار خودت را نزد دیگران فاش نکن.
بود هفتاد و سه ملت بعالم
یکی را دین حق باشد مسلم
هوش مصنوعی: هفتاد و سه ملت در دنیا وجود دارد، اما تنها یک دین حق و صحیح وجود دارد که برای همه مسلم است.
دگر هفتاد و دو اغیار باشند
نه ایشان در خور اسرار باشند
هوش مصنوعی: دیگر افرادی که در اطراف هستند، شایستگی درک رازها و اسرار را ندارند.
بگفت منصور سر لو کشف را
عیان می‌کرد سرّ من عرف را
هوش مصنوعی: منصور گفت که پرده‌برداری از حقیقت را به وضوح انجام می‌دهد و راز شناخت خود را نمایان می‌سازد.
شنودی جاهلان با او چه کردند
چه نادانی به آن حق گو که کردند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی افراد نادان با یک شخص حق‌گو و دانا روبرو می‌شوند، رفتارها و کارهای نادرستی انجام می‌دهند که باعث ایجاد مشکلاتی می‌شود. در واقع، نادانی آنها سبب می‌شود تا نتوانند حقیقت را درک کنند و در مواجهه با افراد دانا، واکنش‌های نامناسبی از خود نشان دهند.
اگر من باز گویم ای برادر
جهان زیر و زبر گردد سراسر
هوش مصنوعی: اگر من دوباره بگویم، ای برادر، دنیا به کلی زیر و رو خواهد شد.
نگو دانم همه اسرارها را
طریق مصطفی و مرتضی را
هوش مصنوعی: نگو که همه رازها را می‌دانم؛ راه پیامبر و علی را بشناس.
باسرار معانی راه بینم
ولی این ره بسوی شاه بینم
هوش مصنوعی: من به رمز و راز معانی واقفم، اما این مسیرم را به سمت پادشاه می‌بینم.
درون پرده دل راز دارد
در رحمت برویم باز دارد
هوش مصنوعی: دل یک راز درون خود دارد و در رحمت، مانع باز شدن آن راز خواهد بود.
نکو بینم همه اسرار حیدر
بود نور دلم ز انوار حیدر
هوش مصنوعی: من در وجود خود همه خوبی‌ها و اسرار حیدر را می‌بینم و روشنایی دل من از نورهای حیدر ناشی می‌شود.
درون پردهٔ دل مهر حیدر
ز مهوش خانهٔ دل شد منور
هوش مصنوعی: در دل من، عشق و محبت حیدر (علی) همچون نوری در خانه‌ای زیبا و دل‌نواز درخشیده است.
درون پردهٔ دل شاه باشد
حقیقت از همه آگاه باشد
هوش مصنوعی: در دل انسان، حقیقتی وجود دارد که از تمامی امور آگاه است و به مانند یک پادشاه به دور از حواس و ظاهر، حقیقت را درک می‌کند.
موانع از دل خود دور گردان
که تا بینی تو در دل نور یزدان
هوش مصنوعی: موانع و مشکلات را از دل خود دور کن تا بتوانی نور الهی را در دل خود ببینی.
بود نزدیک او اما تو دوری
نمی‌بینی به چشم دل چه کوری
هوش مصنوعی: از آنجا که او همیشه در نزدیکی‌ات است، اما تو از او دوری. با این حال، نمی‌فهمی که دل تو چقدر نادان است و نمی‌تواند او را ببیند.
درون پردهٔ دل اوست مستور
که می‌گوید اناالحق همچو منصور
هوش مصنوعی: در درون دل او یک راز نهفته است که او مثل منصور، حقیقت را بیان می‌کند.
درون پردهٔ دل شهریاریست
مرا جز عشق او دیگر چه کاریست
هوش مصنوعی: در دل من یک بزرگی و سلطنت وجود دارد و آن عشق اوست؛ جز این عشق هیچ کار دیگری برای من مهم نیست.
درون دل چو خالی شد ز اغیار
نماند در دل تو غیر آن یار
هوش مصنوعی: وقتی دل از دیگران خالی شود، دیگر هیچ‌کس به جز معشوق در آن جا نمی‌گیرد.
پس آنگاهی بنورش محو مانی
بمانی در بقایش جاودانی
هوش مصنوعی: سپس زمانی که نورش را ببینی، محو زیبایی او خواهی شد و در بقای او ماندگار خواهی ماند.
دگر پرسی بیان بحر و قطره
بگویم فاش تا یابی تو بهره
هوش مصنوعی: اگر دوباره از من سوال کنی درباره دریا و قطره، به صورت واضح و روشن برایت توضیح می‌دهم تا تو بتوانی از آن بهره‌مند شوی.