گنجور

شمارهٔ ۸۲

به این لطافت و رو تازه ارغوان نشود
باعتدال قدت سرو در جنان نشود
فرو تنی بهمه تن شده است پیشهٔ من
که سجدهات چو کنم غیر بدگمان نشود
فشانم اشک چو باران ز دیده ای یاران
خبر کنید که تا کاروان روان نشود
بآن رسید که آهی کشم ز سینه خویش
که با رقیب خود آن ایار مهربان نشود
دمی نبود که خون در دل شکسته من
ز دست یار و ز کردار دشمنان نشود
مگر که میکده را باز فتح باب کنند
وگرنه کار گشائی ز آسمان نشود
بآه گرم خود آهن چو موم کرد اسرار
باو چسان دل سنگ تو مهربان نشود

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به این لطافت و رو تازه ارغوان نشود
باعتدال قدت سرو در جنان نشود
هوش مصنوعی: با این زیبایی و لطافتی که داری، به دل‌فریبی و تازگی گل ارغوان نمی‌رسی، و به قامت راست و متناسب در بهشت هم نخواهی رسید.
فرو تنی بهمه تن شده است پیشهٔ من
که سجدهات چو کنم غیر بدگمان نشود
هوش مصنوعی: من به این کار عادت کرده‌ام که خود را به تمام وجود تسلیم می‌کنم، طوری که اگر به کسی سجده کنم، به غیر از بدگمانی چیزی در دل او نماند.
فشانم اشک چو باران ز دیده ای یاران
خبر کنید که تا کاروان روان نشود
هوش مصنوعی: می‌خواهم اشک‌هایم را چون باران بریزم. ای دوستان، به دیگران خبر بدهید که تا زمانی که کاروان حرکت نکند، نمی‌توانم آرام شوم.
بآن رسید که آهی کشم ز سینه خویش
که با رقیب خود آن ایار مهربان نشود
هوش مصنوعی: به جایی رسیدم که تصمیم دارم از دل خود آهی بکشم، زیرا با رقیبم دیگر آن یار مهربان نخواهد بود.
دمی نبود که خون در دل شکسته من
ز دست یار و ز کردار دشمنان نشود
هوش مصنوعی: لحظه‌ای نبود که غم و اندوهی که به خاطر رفتار یار و ستم دشمنان در دل من نشسته، برطرف شود.
مگر که میکده را باز فتح باب کنند
وگرنه کار گشائی ز آسمان نشود
هوش مصنوعی: تنها راه گشایش و حل مشکلات ممکن است از طریق میکده و دل‌سپردن به آن باشد، و اگر این در را باز نکنند، امیدی به یاری از آسمان نیست.
بآه گرم خود آهن چو موم کرد اسرار
باو چسان دل سنگ تو مهربان نشود
هوش مصنوعی: با نفس گرم و دل‌سوز خود می‌توانی آهن را به اندازه‌ی موم نرم کنی، اما چگونه می‌توانی دل سنگی تو را به محبت و مهربانی وادار کنی؟