گنجور

شمارهٔ ۸۰

که اندر این کاروان یارب چه کس می‌رفت و می‌آمد
که از روز ازل بانگ جرس می‌رفت و می‌آمد
زهی زان نور بی‌پایان خهی زان عشق بی‌انجام
شهاب بیکران بی‌حد قبس می‌رفت و می‌آمد
شد از شرب نهان ما تو گویی محتسب آگه
که بر دور سرای ما عسس می‌رفت و می‌آمد
ز دست خصم بدگو تا چه آید بر سرم گو باز
به سوی آن شکرلب چون مگس می‌رفت و می‌آمد
مگر دانست کز عمرم دم آخر بود کز تن
ز بهر دیدنت جان چون نفس می‌رفت و می‌آمد
نصیب مرغ دل بود از پریدن دل پریدن‌ها
چو مرغی کو در اطراف قفس می‌رفت و می‌آمد
به دل اندر خم زلفش ز شست آن کمان ابرو
خدنگ غمزه‌ها از پیش و پس می‌رفت و می‌آمد
همی می‌رفت و می‌آمد دلم دوش از تپیدن‌ها
ز غوغای سگت کآیا چه کس می‌رفت و می‌آمد
ره کویش همی‌پیمود اسرار و درش نگشود
بشد شرمنده پیش خود ز بس می‌رفت و می‌آمد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که اندر این کاروان یارب چه کس می‌رفت و می‌آمد
که از روز ازل بانگ جرس می‌رفت و می‌آمد
هوش مصنوعی: در این کاروان، خدا را چه کسی در حال رفت و آمد است که از آغاز زمان، صدای جرس در حال شنیده شدن است.
زهی زان نور بی‌پایان خهی زان عشق بی‌انجام
شهاب بیکران بی‌حد قبس می‌رفت و می‌آمد
هوش مصنوعی: دریاچه‌ای از نور بی‌پایان وجود دارد که شگفتی‌های عشق بی‌پایان را به همراه دارد و ستارگان بی‌حد و حصر همواره در حال درخشش و جابه‌جایی هستند.
شد از شرب نهان ما تو گویی محتسب آگه
که بر دور سرای ما عسس می‌رفت و می‌آمد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در دل ما خبری از نوشیدنی‌ها و لذت‌ها وجود دارد که گویا نگهبانان و مراقبان از آن باخبر شده‌اند. آن‌ها در اطراف خانه ما در حال گشت‌زنی هستند و مدام رفت و آمد می‌کنند.
ز دست خصم بدگو تا چه آید بر سرم گو باز
به سوی آن شکرلب چون مگس می‌رفت و می‌آمد
هوش مصنوعی: از دشمن بدگو نگران نباش تا چه بر سرم می‌آید، من دوباره به سوی آن لب شکرین می‌روم، مانند مگسی که مدام رفت و آمد می‌کند.
مگر دانست کز عمرم دم آخر بود کز تن
ز بهر دیدنت جان چون نفس می‌رفت و می‌آمد
هوش مصنوعی: شاید نمی‌دانست که در آخرین لحظات عمرم، برای دیدن تو، جانم مانند نفس، پیوسته در حال رفت و آمد بود.
نصیب مرغ دل بود از پریدن دل پریدن‌ها
چو مرغی کو در اطراف قفس می‌رفت و می‌آمد
هوش مصنوعی: مرغ دل نتوانست از قفس بیرون برود و فقط در اطراف قفس پرواز می‌کند، مثل مرغی که نمی‌تواند آزادانه پرواز کند و فقط در محدوده خود دور می‌زند.
به دل اندر خم زلفش ز شست آن کمان ابرو
خدنگ غمزه‌ها از پیش و پس می‌رفت و می‌آمد
هوش مصنوعی: در دل انسان، دلبستگی به زیبایی‌های زلف او وجود دارد؛ آن نیز مانند کمان ابرو، احساساتی را به وجود می‌آورد که با ناز و عشوه در جلو و عقب حرکت می‌کنند.
همی می‌رفت و می‌آمد دلم دوش از تپیدن‌ها
ز غوغای سگت کآیا چه کس می‌رفت و می‌آمد
هوش مصنوعی: دلم شب گذشته به شدت در تپش بود و نگرانی داشتم از اینکه چه کسی در حال رفت و آمد است و این صداها باعث ایجاد اضطراب شده است.
ره کویش همی‌پیمود اسرار و درش نگشود
بشد شرمنده پیش خود ز بس می‌رفت و می‌آمد
هوش مصنوعی: او در مسیر جستجوی معشوق خود دائم در رفت و آمد بود، اما هرگز نتوانست به اسرار دل او پی ببرد و از این بابت خیلی شرمنده و خجالت‌زده بود.