شمارهٔ ۷۴
دل خود تنگ ز غنچه دهنی باید ساخت
روز خود تیره ز زلف سیهی باید کرد
خاطر خویش پریشان ز پریشان موئی
دل شکسته ز شکست کلهی باید کرد
مصر دل بایدت از بهر عزیزی آراست
یوسف جان بدر از قعر چهی باید کرد
تا بکی معتکف کاخ هوس باید بود
کاروان رفت دلا رو برهی باید کرد
ای که از مهر رخ تست فروغ دو جهان
فکر بهبودی بخت تبهی باید کرد
خواجگان را به غلامان نظری باید بود
محتشم را به حشم رحم گهی باید کرد
سرگران این همه با ناز نمی باید رفت
به شهید ره خود هم نگهی باید کرد
نار اسرار چو نور است ازانرو که ازاوست
طاعتی گر ننمودی گنهی باید کرد
بوی زلف بیقراری برقرارم میرسد
نافهٔ آهوی چین مُشک تتارم میرسد
باد عنبر بوست گوئی آید از شهر ختن
نی خطا گفتم ز چین زلف یارم میرسد
گردراهش مردمان روبند با مژگان چشم
کان زمان از گرد ره آن شهسوارم میرسد
تا رساند مژدهٔ وصلت سوی دل هر نفس
پیک آهی از دل امیدوارم میرسد
رخش تازان سرشکم سرخ رودرتاز و تک
کف زنان مژگان که شاه تاجدارم میرسد
صفحهٔ جان پاک کن اسرار از نقس دوئی
شهر دل آئین ببند آن شهریارم می رسد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل خود تنگ ز غنچه دهنی باید ساخت
روز خود تیره ز زلف سیهی باید کرد
هوش مصنوعی: برای دل تنگ خود باید از غنچهای خوشبو استفاده کرد و برای روشن کردن روزی که تاریک است، باید به زلفی سیاه پناه برد.
خاطر خویش پریشان ز پریشان موئی
دل شکسته ز شکست کلهی باید کرد
هوش مصنوعی: دل من نگران و آشفته است، مانند موهایی که به هم ریختهاند. دلم شکسته و آسیب دیده است، و باید این درد را تحمل کنم.
مصر دل بایدت از بهر عزیزی آراست
یوسف جان بدر از قعر چهی باید کرد
هوش مصنوعی: دل باید برای عزیزی تزئین شود و برای رسیدن به محبوب باید از عمق چاهی که هستیم، بیرون بیاییم.
تا بکی معتکف کاخ هوس باید بود
کاروان رفت دلا رو برهی باید کرد
هوش مصنوعی: برای چه مدت باید در فکر آرزوها و خواستههایمان باشیم؟ زمان آن رسیده که خود را از این زندان رها کنیم؛ زیرا کاروان زندگی در حال حرکت است و باید به جلو برویم.
ای که از مهر رخ تست فروغ دو جهان
فکر بهبودی بخت تبهی باید کرد
هوش مصنوعی: ای کسی که زیبایی چهرهات نور دو جهان است، برای بهبود بختت باید تلاش و فکر بیشتری بکنی.
خواجگان را به غلامان نظری باید بود
محتشم را به حشم رحم گهی باید کرد
هوش مصنوعی: افراد با مقام و posición باید به زیر دستان خود توجه داشته باشند و همچنین اشراف و ثروتمندان گاهی باید بر افرادی که در خدمتشان هستند رحم کنند.
سرگران این همه با ناز نمی باید رفت
به شهید ره خود هم نگهی باید کرد
هوش مصنوعی: سراسر این دنیا به خاطر فریب و زیباییهایش نمیتوان با آرامش زندگی کرد، باید به هدف و مسیر خود نیز توجه داشت.
نار اسرار چو نور است ازانرو که ازاوست
طاعتی گر ننمودی گنهی باید کرد
هوش مصنوعی: رازهای نهان مانند نور هستند، زیرا منشأ نور به خودش برمیگردد. بنابراین اگر از این نور اطاعت نکردی، باید به خاطر خطاهایت تقاص بدهی.
بوی زلف بیقراری برقرارم میرسد
نافهٔ آهوی چین مُشک تتارم میرسد
هوش مصنوعی: بوی زلفی که باعث بیقراری من میشود، به من میرسد؛ مانند عطر و بویی که از نرگس و آهوی چینی میآید، به دلم مینشیند.
باد عنبر بوست گوئی آید از شهر ختن
نی خطا گفتم ز چین زلف یارم میرسد
هوش مصنوعی: بوی دلانگیز و خوش عطر به گونهای میآید که انگار از شهر ختن آمده است. شاید هم اشتباه میکنم و این بوی خوش از پیچ و تاب موهای یارم میآید.
گردراهش مردمان روبند با مژگان چشم
کان زمان از گرد ره آن شهسوارم میرسد
هوش مصنوعی: مردم با چشمهای خود به گرد او مینگرند، زیرا در آن زمان، از مسیر آن پهلوان، چیزی به من میرسد.
تا رساند مژدهٔ وصلت سوی دل هر نفس
پیک آهی از دل امیدوارم میرسد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر بار که نفس میکشم، دل امیدوارم پیامی از خبر وصل و اتحاد با معشوق را به من میرساند. گویی هر آهی که از دل میکشیدم، نویدبخش امید و وصال است.
رخش تازان سرشکم سرخ رودرتاز و تک
کف زنان مژگان که شاه تاجدارم میرسد
هوش مصنوعی: عنایت کن که در دل شب، اسب سفید سرخوش و شاداب با سرعت میتازد، و در این حال چشمهایم به خاطر زیبایی تو پر اشک است. هنگامی که تو با آن تاج زیبایت به سوی من میآیی، آرزو دارم که تو را ببینم.
صفحهٔ جان پاک کن اسرار از نقس دوئی
شهر دل آئین ببند آن شهریارم می رسد
هوش مصنوعی: در دل خود را از رازهای دوگانگی پاک کن و به دنیای عشق و محبت بپرداز. در این دنیا، رهبری میکوشد تو را به منازل بالاتر برساند.

حکیم سبزواری