گنجور

شمارهٔ ۵۶

هندوی خال رخش باج ز عنبر گرفت
پستهٔ جان پرورش شهد ز شکر گرفت
دور رخش بردمید طرهٔ شبرنگ او
لشکر دلها کشید خسر و خاور گرفت
نرگس شهلاش مست بود همانا که او
تیغ ز ابرو کشید و زمژه خنجر گرفت
ابروی پیوست تو بر مه و خور طعنه زد
چشم سیه مست تو عیب بعبهر گرفت
چشمهٔ آب حیات خاک بچشم آیدش
هرکه از آن آتشین لعل تو ساغر گرفت
موسی دل بنگرید چون تو خداوند حسن
برق تجلی دمید شعله به پیکر گرفت
هرچه بجز نقش دوست پاک شد از لوح دل
هرچه بجز عشق یار آنهمه آذر گرفت
تا بسرای وصال ره نبرد پارسا
اهرمن حاجبت پرده بر آن در گرفت
جام جم اسرار غیب میشودش منکشف
جام و لاهر که از ساقی کوثر گرفت
دلم بموی میانی اسیر و دربند است
که در میان بتان بی نظیر و مانند است
نه این طریق محبت بود که ننوازی
دل مرا که بدشنامی از تو خرسند است
هزار مرتبه سوگند خویش بشکستی
فدای طور تو من این چه عهد و سوگند است
به تیغ جور بریدی گرم تو رشتهٔ جان
ز دل بهر سر مویت هزار پیوند است
طبیب کوشش بیجا مکن ز بهر علاج
دوای درد دلم زان لب شکر خنداست
جفا بری ز حد و نیست حد چون و چرا
مگرچو وصف خدا پاک از چه وچند است
دواندم بقفس همزبانی صیاد
وگرنه کنج قفس را که آرزومند است
حدیث چشمهٔ حیوان و کیمیا عنقا
عبارتی دو سه از صاحب صفت مند است
لوای بندگی از خسروی زند برتر
اگر به بنده مبالاتی از خداوند است
سمر شدی بخراسان ملیح طبع اسرار
که از تو رشک خطاغیرت سمرقند است

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هندوی خال رخش باج ز عنبر گرفت
پستهٔ جان پرورش شهد ز شکر گرفت
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن زیبایی و لطافت یک معشوق می‌پردازد. معشوقی که با خال صورتش مانند یک سنگ قیمتی می‌درخشد و در عوض، احساس عمیقی از عشق و محبت را به دل به‌وجود می‌آورد. او به مانند دانه پسته‌ای است که جان را پرورش می‌دهد و از شهد شیرین عشق بهره‌مند می‌شود. در اینجا، عشق و زیبایی به هم پیوند خورده‌اند و احساساتی عمیق و لطیف در حال جریان هستند.
دور رخش بردمید طرهٔ شبرنگ او
لشکر دلها کشید خسر و خاور گرفت
هوش مصنوعی: موهای سیاه و زیبای او را به دور خودم گرفتم و این زیبایی، لشکری از دل‌ها را به دنبال خود آورد و شرق و غرب را تسخیر کرد.
نرگس شهلاش مست بود همانا که او
تیغ ز ابرو کشید و زمژه خنجر گرفت
هوش مصنوعی: نرگس زیبای شهلا در مستی به سر می‌برد، زیرا که با کشیدن تیغ ابرویش، خنجر را به دست گرفت.
ابروی پیوست تو بر مه و خور طعنه زد
چشم سیه مست تو عیب بعبهر گرفت
هوش مصنوعی: ابروی پرچین تو به ماه و خورشید نیشی زد و چشمان سیاه و مست تو، عیب را به دریا انداخت.
چشمهٔ آب حیات خاک بچشم آیدش
هرکه از آن آتشین لعل تو ساغر گرفت
هوش مصنوعی: هرکه از عشق و زیبایی تو بهره‌مند شود، حتی به چشمهٔ حیات و نعمت‌های زمین نیز بی‌اعتنا خواهد بود.
موسی دل بنگرید چون تو خداوند حسن
برق تجلی دمید شعله به پیکر گرفت
هوش مصنوعی: موسی به زیبایی و جلوه خداوندی نگاه کرد و در نتیجه، همانند شعله‌ای که از آتش برمی‌خیزد، در وجود او روشنایی و انرژی خاصی پدیدار شد.
هرچه بجز نقش دوست پاک شد از لوح دل
هرچه بجز عشق یار آنهمه آذر گرفت
هوش مصنوعی: هر چیزی به جز یاد دوست از دل پاک شده است و هر چیزی غیر از محبت یار، مثل آتش سوزان می‌سوزاند.
تا بسرای وصال ره نبرد پارسا
اهرمن حاجبت پرده بر آن در گرفت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به چالش‌ها و موانع رسیدن به وصال (محبت یا اتحاد) اشاره می‌کند. او به این نکته می‌پردازد که برای رسیدن به این هدف، فردی معنوی و پاک‌نهاد نمی‌تواند وارد شود و در این مسیر، نیرویی منفی و شیطانی مانع از دسترسی به هدف می‌شود. به طور کلی، مضمون این بیت از تلاش برای دستیابی به یک ارتباط عمیق و معنوی با معشوق و موانع پیش روی آن حکایت دارد.
جام جم اسرار غیب میشودش منکشف
جام و لاهر که از ساقی کوثر گرفت
هوش مصنوعی: جام جم که نماد دانش و آگاهی است، رازهای پنهان را برای او آشکار می‌کند. در این حال، جامی که از ساقی کوثر (منبع رحمت و نعمت) گرفته شده، به او داده می‌شود.
دلم بموی میانی اسیر و دربند است
که در میان بتان بی نظیر و مانند است
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی خاصی که در میانه‌ی موهای کسی وجود دارد، گرفتار و آسیر شده است. آن زیبایی در میان بت‌ها و معشوق‌های بی‌نظیر و مشابه دیگر حاکم است.
نه این طریق محبت بود که ننوازی
دل مرا که بدشنامی از تو خرسند است
هوش مصنوعی: این رفتار محبت‌آمیز نیست که به دل من توجهی نکرده و آن را بی‌محابا نفرین کنی، در حالی که دل من حتی از شنیدن بدگویی تو هم خوشحال است.
هزار مرتبه سوگند خویش بشکستی
فدای طور تو من این چه عهد و سوگند است
هوش مصنوعی: بارها و بارها به خودم قسم خوردم که به تو خیانت نکنم؛ اما عشق و زیبایی تو باعث شده که همه آن قسم‌ها را بشکنم. این چه نوع پیمان و عهدی است که با خودم دارم؟
به تیغ جور بریدی گرم تو رشتهٔ جان
ز دل بهر سر مویت هزار پیوند است
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستمی که بر من می‌کنی، زندگی و احساساتم همچون رشته‌ای که به دست توست، قطع می‌شود. برای زیبایی و وجود تو، هزاران پیوند و ارتباط روحی وجود دارد.
طبیب کوشش بیجا مکن ز بهر علاج
دوای درد دلم زان لب شکر خنداست
هوش مصنوعی: پزشک، تلاش بی‌فایده نکن برای درمان دل‌درد من؛ چرا که شفا و داروی من در لب‌های شیرین اوست که می‌خندد.
جفا بری ز حد و نیست حد چون و چرا
مگرچو وصف خدا پاک از چه وچند است
هوش مصنوعی: هر نوع ظلم و بی‌رحمی از حد و مرز خود خارج است و هیچ دلیلی نمی‌تواند برای آن وجود داشته باشد، همان‌طور که وصف خداوند از هر گونه قید و محدودیتی پاک و خالی از سوال و تردید است.
دواندم بقفس همزبانی صیاد
وگرنه کنج قفس را که آرزومند است
هوش مصنوعی: من در قفسی زندگی می‌کنم که صیاد و همزبانم در آنجا هستند، اما اگر آن‌ها نبودند، در گوشه قفس می‌توانستم امید به آزادی داشته باشم.
حدیث چشمهٔ حیوان و کیمیا عنقا
عبارتی دو سه از صاحب صفت مند است
هوش مصنوعی: این سخن درباره چشمه‌ای است که نماد حیات و زندگی است و همچنین به عنصر کیمیا اشاره می‌کند که نشانهٔ دستیابی به چیزهای ارزشمند و نادر است. این عبارات بیانگر ویژگی‌ها و صفات خاص فردی است که این صفات به او نسبت داده شده است.
لوای بندگی از خسروی زند برتر
اگر به بنده مبالاتی از خداوند است
هوش مصنوعی: اگر خداوند به بنده‌ای توجه داشته باشد، نشان بندگی او از عظمت و مقام پادشاهی نیز بالاتر است.
سمر شدی بخراسان ملیح طبع اسرار
که از تو رشک خطاغیرت سمرقند است
هوش مصنوعی: تو در خراسان زیبا و دلنشین شدی، به گونه‌ای که اسرار درونت را به زیبایی بیان می‌کنی و حتی خطاهای دیگران را به خودت حسادت می‌کند.