گنجور

شمارهٔ ۴۷

خطت دمیدو هنوزت سری ز ناز گرانست
که بر رخ تو خط بندگی ساده رخانست
فتاده سلسله بر پای دل درآن خم گیسو
خوش آن دلی که دراین حلقهاش سری بمیانست
ز دست دوست دشمن نوازچون نخورم خون
که نیست با من مسکین چنانکه بادگرانست
چوباد عمر گذشت و مرابخاک ره او
هنوز دیدهٔ امید باز و دل نگرانست
چونقطه دایره محنتم محیط چو پرگار
بدور من غم دوران مدام در دورانست
ز داغ هجر چنانم که گر بباغ جنانم
بدیده هر سر برگیش بی تو نوک سنانست
کند کمان بکمین زه زهی سعادت صیدی
که شوخ غمزه و ابروی اوش تیر و کمانست
رسید موسم اردی بهشت ساقی گلرخ
بیار بادهٔ گل فام اگرچه خود رمضانست
گدای پیر مغان راز خسروی چه تفاخر
که ملک و شوکت شانس بدیده شوکه نشانست
خدایرا مددی خضر راه وهادی اسرار
دلیل راه شو اورا که او ز نو سفرانست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خطت دمیدو هنوزت سری ز ناز گرانست
که بر رخ تو خط بندگی ساده رخانست
هوش مصنوعی: عنوان این مفهوم می‌تواند به زیبایی و جذابیت ظاهری فرد اشاره کند که با وجود ظرافت و نازک‌کاری‌هایی که بر چهره‌اش وجود دارد، هنوز هم روحیه‌ای از احترام و سپاسگزاری در آن نمایان است. این تضاد در زیبایی و عمق احساسات، نشان‌دهنده‌ی جایگاه فرد و تاثیری است که بر دیگران می‌گذارد.
فتاده سلسله بر پای دل درآن خم گیسو
خوش آن دلی که دراین حلقهاش سری بمیانست
هوش مصنوعی: دل در اینجا به‌خاطر زیبایی و جذابیت گیسوی معشوق دچار افسون شده و در قید و بند عشق افتاده است. کسی که بتواند در چنین وضعیتی با دلش هم‌نوا شود و در کنار این زیبایی قرار گیرد، خوشبخت و سرشار از شادی است.
ز دست دوست دشمن نوازچون نخورم خون
که نیست با من مسکین چنانکه بادگرانست
هوش مصنوعی: من از دوستی که مانند دشمن رفتار می‌کند، نمی‌توانم گزند و زخم بخورم، چرا که مثل بادی که درختان را تکان می‌دهد، چیزی برایم باقی نگذاشته است.
چوباد عمر گذشت و مرابخاک ره او
هنوز دیدهٔ امید باز و دل نگرانست
هوش مصنوعی: زمان عمر من به سرعت گذشت و من هنوز امیدوارم و نگرانی در دل دارم که به مقصد نرسم.
چونقطه دایره محنتم محیط چو پرگار
بدور من غم دوران مدام در دورانست
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تصویر دایره‌ای اشاره می‌کند که در آن نقطه‌ای وجود دارد. او خود را در این دایره محصور می‌بیند و مانند یک پرگار که دور خودش می‌چرخد، احساس می‌کند که غم و ناراحتی او را احاطه کرده و این احساس به طور مداوم در زندگی‌اش وجود دارد.
ز داغ هجر چنانم که گر بباغ جنانم
بدیده هر سر برگیش بی تو نوک سنانست
هوش مصنوعی: از شدت درد فراق، به‌گونه‌ای هستم که اگر در بهشت برین هم باشم، هر برگ درختان آنجا برایم یادآور تو و تیرگی جدایی‌ام خواهد بود.
کند کمان بکمین زه زهی سعادت صیدی
که شوخ غمزه و ابروی اوش تیر و کمانست
هوش مصنوعی: کمان در کمین است تا شکار خوشبختی را بگیرد؛ زیرا که نگاه بانمک و ابروی او مانند تیر و کمان عمل می‌کند.
رسید موسم اردی بهشت ساقی گلرخ
بیار بادهٔ گل فام اگرچه خود رمضانست
هوش مصنوعی: زمان رسیدن اردیبهشت است، ای ساقی! دختر زیبای گل را بفرست و شراب خوش‌رنگ بیاور، هر چند که حالا ماه رمضان است.
گدای پیر مغان راز خسروی چه تفاخر
که ملک و شوکت شانس بدیده شوکه نشانست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مرد فقیری که سال‌های زیادی در کنار مغان (زاهدان و عرفا) زندگی کرده، دیگر به مقام و ثروت افتخار نمی‌کند. او می‌فهمد که مقام و قدرت ظاهری در حقیقت به شانس و سرنوشت بستگی دارد و ارزشی ندارد. به این ترتیب، او اعتنائي به تفاخر و خود بزرگ‌نمایی افراد فخر فروش ندارد و بر درک عمیق‌تری از زندگی و معنویت تاکید می‌کند.
خدایرا مددی خضر راه وهادی اسرار
دلیل راه شو اورا که او ز نو سفرانست
هوش مصنوعی: خدا را بخوان و از او یاری بخواه، چون او مانند خضر، راهنما و گشاینده اسرار است. او را راهی ساز که بر تو روشن کند، زیرا او از نو سفرها آگاه است.

حاشیه ها

1404/07/01 06:10
جعفر عسکری

سلام.

درست بیت نهم رو می‌نویسم:

 

گدای پیر مغان را ز خسروی چه تفاخر؟

که ملک و شوکت شانش بدیده شوکه نشان است