گنجور

شمارهٔ ۳۹

گردی از آن رهگذرم آرزوست
افسر شاهی بسرم آرزو ست
ترک به تارک به میان عقد فقر
شاهم و تاج و کمرم آرزوست
با چمن و خلد ندارم سری
خفتن آن خاک درم آرزوست
چند بمانم پس این نه حجاب
سیر فضای دگرم آرزوست
ذوق پر افشانی با غم نماند
تیر ز شصتت به پرم آرزوست
جام می ناب نخواهم دگر
خوردن خون جگرم آرزوست
عشق نگیرد مگر از درد زیب
سینه پر از شررم آرزوست
بلکه به بیند بتو این چشم تار
گرد تو کحل بصرم آرزوست
بو که رسد بوت بدل سینه را
چاک زدن هر سحرم آرزوست
طوطی جان تا که شکرخا شود
حرفی از آن لب شکرم آرزوست
چند سبا هدهد باد صبا
خود ز سلیمان خبرم آرزوست
تا بکیم تفرقه یعقوب وار
بوی قمیص پسرم آرزوست
گرچه چو عیسی پدری نیستم
وصل حقیقی پدرم آرزوست
معتکف هستی خود بودمی
چند شد از خود سفرم آرزوست
آرزو اسرار همه حاجتست
رفتن این خود ز برم آرزو است

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گردی از آن رهگذرم آرزوست
افسر شاهی بسرم آرزو ست
هوش مصنوعی: از آنجایی که به عنوان یک رهگذر در زندگی هستم، آرزو دارم که توفیقات بزرگ و مقام‌های بلند نصیبم شود.
ترک به تارک به میان عقد فقر
شاهم و تاج و کمرم آرزوست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از مقام و ثروت سخن می‌گوید و از زندگی ساده و فقر خود احساس نارضایتی دارد. او آرزو دارد که به جایی برسد که بتواند با تاج و کمر، یعنی نشانه‌های قدرت و ثروت، در کنار زندگی‌اش قرار گیرد. به طور کلی، شاعر به تضاد بین فقر و آرزوی زندگی شکوهمند اشاره کرده است.
با چمن و خلد ندارم سری
خفتن آن خاک درم آرزوست
هوش مصنوعی: من به باغ و بهشت هیچ علاقه‌ای ندارم؛ فقط آرزویم این است که در آن خاکی که آرام می‌گیرم، باشم.
چند بمانم پس این نه حجاب
سیر فضای دگرم آرزوست
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر باید در این دنیا بمانم؟ زیرا این حجاب مانع درک فضای دیگری است که آرزویش را دارم.
ذوق پر افشانی با غم نماند
تیر ز شصتت به پرم آرزوست
هوش مصنوعی: با وجود شادی و سرور، دیگر جایی برای غم نمانده است. آرزوی من این است که به نهایت آرزوهایم برسم.
جام می ناب نخواهم دگر
خوردن خون جگرم آرزوست
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم دیگر شراب خالص بنوشم، بلکه آرزویم این است که خون جگرم را بخورم.
عشق نگیرد مگر از درد زیب
سینه پر از شررم آرزوست
هوش مصنوعی: عشق واقعی فقط از رنج و درد به وجود می‌آید، و دل پر از شرم و آرزو در این مسیر نقش مهمی دارد.
بلکه به بیند بتو این چشم تار
گرد تو کحل بصرم آرزوست
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت چشمان معشوق اشاره دارد. گویا شاعر آرزو دارد که چشمانش با دیدن معشوق روشن و زیبا شود، و به نوعی بیانگر اشتیاق و longing او نسبت به دیدار معشوق است.
بو که رسد بوت بدل سینه را
چاک زدن هر سحرم آرزوست
هوش مصنوعی: زمانی که بویی از تو در فضا بپیچد، دل آدم دچار درد و دردسر می‌شود و هر صبح به یاد تو آرزویی براین دل دارد.
طوطی جان تا که شکرخا شود
حرفی از آن لب شکرم آرزوست
هوش مصنوعی: ای طوطی، جانم، تا زمانی که شیرینی کلامت جاری شود، آرزو دارم که حرفی از آن لب‌های شیرین بگویی.
چند سبا هدهد باد صبا
خود ز سلیمان خبرم آرزوست
هوش مصنوعی: چند بار باید با نسیم صبحگاهی به هدهد بگویم که از سلیمان خبری بیاورد که در دل من آرزوست.
تا بکیم تفرقه یعقوب وار
بوی قمیص پسرم آرزوست
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیانگر آرزو و longing است. گوینده از جدایی و تفرقه‌ای مشابه به آنچه که در داستان یعقوب و پسرش یوسف وجود دارد، سخن می‌گوید. او آرزوی این را دارد که رایحه و یادگار پسرش، که می‌تواند نمادی از پیوند عاطفی و عشق باشد، آغوشش را پر کند و او را دوباره به وصال برساند. به عبارتی، این جمله احساس عمیق دلتنگی و longing برای بازگشت به یک رابطه نزدیک و معنوی را منتقل می‌کند.
گرچه چو عیسی پدری نیستم
وصل حقیقی پدرم آرزوست
هوش مصنوعی: هرچند من مانند عیسی پدر ندارم، اما آرزو دارم که به حقیقت به پدرم وصل شوم.
معتکف هستی خود بودمی
چند شد از خود سفرم آرزوست
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای نشسته‌ام و به خودم مشغول هستم. فقط چندی از خودم دور شده‌ام و آرزو دارم که به درون خودم سفر کنم.
آرزو اسرار همه حاجتست
رفتن این خود ز برم آرزو است
هوش مصنوعی: آرزوها رازهای تمام خواسته‌ها هستند و اینکه بخواهم از اینجا بروم، خود یک آرزوست.