شمارهٔ ۱۹
گر پریشان حالم او داند لسان حال را
ورچو سوسن لالم او داند زبان لال را
گرچه بامت بس بلند و بی پر و بالیم ما
همتی کان شمع رویت سوخت پر و بال را
ای امیر کاروان کاندیشهٔ ما نبودت
یک نظر هم میرسد افتاده در دنبال را
سنگی از طفلی نیامد بر سر ما در جنون
چرخ در دوران ما افسرده کرد اطفال را
نغمهام زاری دل شربم ز خوناب جگر
بین ببزم کامرانی بادهٔ قوال را
عمر بگذشت و نگاهی بر من مسکین نکرد
جان من آخر نه انجامی بود اهمال را
هرچه پیش آید زیار اسرار نبود شکوهٔ
سوی ما نبود گذاری طایر اقبال را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر پریشان حالم او داند لسان حال را
ورچو سوسن لالم او داند زبان لال را
هوش مصنوعی: اگر حال پریشان من را میداند، پس او میفهمد چه چیزی در دل من میگذرد، حتی اگر من نتوانم آن را بیان کنم. مانند سوسن که اگرچه خاموش است، اما او زبان بیزبانی را نیز درک میکند.
گرچه بامت بس بلند و بی پر و بالیم ما
همتی کان شمع رویت سوخت پر و بال را
هوش مصنوعی: هرچند که من هیچ پر و بالش ندارم و به آسمان بلند تو نمیرسم، اما عشق و ارادتم به تو، مانند شمعی است که درخشیدن و سوزاندن خود را به خاطر زیبایی تو تحمل میکند.
ای امیر کاروان کاندیشهٔ ما نبودت
یک نظر هم میرسد افتاده در دنبال را
هوش مصنوعی: ای فرمانده کاروان، ما به تو نیاز داریم؛ حتی اگر یک لحظه هم به ما توجه کنی، میتواند نتایج خوبی در پی داشته باشد.
سنگی از طفلی نیامد بر سر ما در جنون
چرخ در دوران ما افسرده کرد اطفال را
هوش مصنوعی: از کودکی سنگی بر سر ما نیفتاد، اما جنون و ناپایداری دوران، کودکان را افسرده کرد.
نغمهام زاری دل شربم ز خوناب جگر
بین ببزم کامرانی بادهٔ قوال را
هوش مصنوعی: من با نغمههایم از دل خود شکایت میکنم و زخمهای جگرم را به یاد میآورم. در این حال، از شادی و لذت باده قوال به سر میبرم.
عمر بگذشت و نگاهی بر من مسکین نکرد
جان من آخر نه انجامی بود اهمال را
هوش مصنوعی: عمر من گذشت و هیچگاه کسی بر من بیچاره نگاهی نکرد. در نهایت، جانم، نتیجهی این بیتوجهی به من شفاف نیست.
هرچه پیش آید زیار اسرار نبود شکوهٔ
سوی ما نبود گذاری طایر اقبال را
هوش مصنوعی: هر آنچه که اتفاق میافتد، اسراری در خود دارد و نشانهای از بزرگی ما نیست. پرندهی اقبال به راحتی پرواز نمیکند و همه چیز به سادگی و با شگفتی نیست.