گنجور

شمارهٔ ۲۰

الهی بر دلم ابواب تسلیم و رضا بگشا
بروی ما، دری از زحمت بی منتها بگشا
رهی ما را بسوی کعبهٔ صدق و صفا بنما
دری ما را بصوب گلشن فقر و فنا بگشا
ببسط وجه و اطلاق جبین اهل تسلیمت
گره واکن ز ابرو عقده‌های کار ما بگشا
بعقد گیسوان پردهٔ عصمت نشینانت
ز لطفت برفع از روی عروس مدعا بگشا
درون تیرهٔ دارم ز خواطرهای نفسانی
بسینه مطلعی از روزن نور و ضیا بگشا
بود دل چند رنجور از خمار و بسة میخانه
بر این دردی کش دردت در دار الشفا بگشا
درون درد پردردی بده کاید عذابش عذب
ببند این دیدهٔ بدبین ما چشم صفا بگشا
از این ناصاف آب در گذر افزود سوز جان
بسوی جویبار دل ره از عین بقا بگشا
پرافشان در هوایت طایران و مرغ دل دربند
پر و بال دلم در آن فضای جان فزا بگشا
ز پیچ و تاب راه عشق اندر وادی حیرت
مرا افتاده مشکلها تو ای مشگل گشا بگشا
در گنجینهٔ حق الیقین را نام تو مفتاح
به پیر مسلک آموز و جوان پارسا بگشا
زغم لبریز و خوندل چون صراحی تا بکی اسرار
گشاده روچو جامم ساز و نطق بانوابگشا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الهی بر دلم ابواب تسلیم و رضا بگشا
بروی ما، دری از زحمت بی منتها بگشا
هوش مصنوعی: ای خدا، بر دلم درهای تسلیم و رضا را بگشا، و دری را به روی من از زحمتی که هیچ انتهایی ندارد، باز کن.
رهی ما را بسوی کعبهٔ صدق و صفا بنما
دری ما را بصوب گلشن فقر و فنا بگشا
هوش مصنوعی: ما را به سوی کعبه‌ای از حقیقت و پاکی هدایت کن، و در ورودی ما را به سمت باغی از فقر و فنا باز کن.
ببسط وجه و اطلاق جبین اهل تسلیمت
گره واکن ز ابرو عقده‌های کار ما بگشا
هوش مصنوعی: به چهره‌ات لبخند بزن و پیشانی‌ات را برای کسانی که تسلیم تو هستند باز کن، زیرا با زیبایی‌ات می‌توانی مشکلات و پیچیدگی‌های زندگی ما را حل کنی.
بعقد گیسوان پردهٔ عصمت نشینانت
ز لطفت برفع از روی عروس مدعا بگشا
هوش مصنوعی: با گیسوانی که به عنوان نماد پاکی و عصمت در کنار هم قرار گرفته‌اند، لطفت را به نمایش بگذار و روی عروسی که در اینجا به عنوان حقیقت و زیبایی جلوه می‌کند، بگشا.
درون تیرهٔ دارم ز خواطرهای نفسانی
بسینه مطلعی از روزن نور و ضیا بگشا
هوش مصنوعی: در دل تاریکی که در آن غرق در افکار و خواسته‌های نفسانی هستم، درخواستی دارم که از روزنه‌ای، نور و روشنی را به قلبم بتابانی و دلم را روشن کنی.
بود دل چند رنجور از خمار و بسة میخانه
بر این دردی کش دردت در دار الشفا بگشا
هوش مصنوعی: دل من به خاطر نوشیدن می و مستی، به شدت رنجور است. بیایید بر این دردها درمانی پیدا کنیم و دروازه‌ی شفای خود را باز کنیم.
درون درد پردردی بده کاید عذابش عذب
ببند این دیدهٔ بدبین ما چشم صفا بگشا
هوش مصنوعی: دردی عمیق و بی‌پایان را در دل احساس کن، شاید این عذاب به شادی تبدیل شود. این چشم بدبین ما را به روشنایی و صفا هدایت کن.
از این ناصاف آب در گذر افزود سوز جان
بسوی جویبار دل ره از عین بقا بگشا
هوش مصنوعی: از این آب ناهموار عبور کن و آتش دل را به سمت جویبار زندگی هدایت کن و از چشمهٔ جاودانگی راه خود را بگشای.
پرافشان در هوایت طایران و مرغ دل دربند
پر و بال دلم در آن فضای جان فزا بگشا
هوش مصنوعی: در فضای سرشار از محبت و زیبایی تو، پرندگان و مرغ دل در آزادی نیستند و نمی‌توانند پرواز کنند. ای کاش در این محیط جان‌افزا، من نیز بتوانم بال و پر خود را بگشایم و احساساتم را آزاد کنم.
ز پیچ و تاب راه عشق اندر وادی حیرت
مرا افتاده مشکلها تو ای مشگل گشا بگشا
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، با چالش‌ها و مشکلات زیادی روبرو شده‌ام. ای کسی که می‌توانی این دشواری‌ها را برطرف کنی، مرا یاری کن و راه را برایم باز کن.
در گنجینهٔ حق الیقین را نام تو مفتاح
به پیر مسلک آموز و جوان پارسا بگشا
هوش مصنوعی: در گنجینه حقیقت، نام تو کلید است؛ به استاد پیر بیاموز و به جوان پارسا نمایان کن.
زغم لبریز و خوندل چون صراحی تا بکی اسرار
گشاده روچو جامم ساز و نطق بانوابگشا
هوش مصنوعی: به خاطر اندوهی که دارم، دلم پر از خون شده و مانند ظرف پر از شراب، آماده‌ام. تا کی باید به رازهایم ادامه دهم؟ مانند جامی که پر از شراب است، به من عواطف و احساساتم را نشان بده و زبانم را باز کن تا بتوانم صحبت کنم.