گنجور

شمارهٔ ۱۶

شهنشهی طلبی باش چاکر فقرا
گدای خاک نشینی شو از در فقرا
گر آرزوست ترا فیض جام جم بردن
بکش بمیکده دردی ز ساغر فقرا
بنجم ثابت و سیار گنبددوار
رسد فروغ ز فرخنده اختر فقرا
ببر بمنظر کامل عیارشان مس قلب
که خاک تیره شود رز ز منظر فقرا
همی دهند و ستانند خسروان را تاج
بود دو کون عطای محقر فقرا
گرت بر آینهٔ دل نشسته زنگ خلاف
بکن مقابله بارای انور فقرا
مبین مرقع خاکی چه دروی اخگرهاست
نهفته اند به خاکستر آذر فقرا
چو ملک تن بود اقلیم دل قلمروشان
اگرچه تاج نمد باشد افسر فقرا
بر اهل فقر مکن فخر خواندی ار ورقی
به سینه لوحهٔ دل هست دفتر فقرا
کنند شیر فلک رام همچو گاو زمین
اگرچه مثل هلال است پیکر فقرا
گرت هوا است که عین الحیوة ظلمت چیست
سواد دیده در آن خاک معبر فقرا
مرا بدولت فقر آن دلیل روشن بس
که فخر میکند از فقر سرور فقرا
بود چو فقر سیه کردن خودی ز وجود
چو خال گونه بود زیب و زیور فقرا
ز فخر پا نهد اسرار بر فراز دوکون
نهند نام گراو را سگ در فقرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شهنشهی طلبی باش چاکر فقرا
گدای خاک نشینی شو از در فقرا
هوش مصنوعی: به دنبال شاهی باش که خواسته‌اش خدمت به فقرا و نیازمندان است. خود را در خدمت فقرا قرار ده و زندگی ساده و بی‌آلایش آن‌ها را برگزین.
گر آرزوست ترا فیض جام جم بردن
بکش بمیکده دردی ز ساغر فقرا
هوش مصنوعی: اگر آرزوی به دست آوردن قدرت و دانش را داری، باید به میکده بروی و از درد و مشکلات دیگران بهره‌مند شوی.
بنجم ثابت و سیار گنبددوار
رسد فروغ ز فرخنده اختر فقرا
هوش مصنوعی: ستاره‌ی خوشبختی در آسمان درخ shines و نورش به زمین می‌رسد، حال آنکه به رغم ثبات و حرکت گنبد افلاک، زندگی فقرا نیز رنگی از این روشنایی را می‌گیرد.
ببر بمنظر کامل عیارشان مس قلب
که خاک تیره شود رز ز منظر فقرا
هوش مصنوعی: بنگر به حال کسانی که به خوبی و زیبایی شناخته می‌شوند؛ قلب من به خاطر تماشای آنها تحت تأثیر قرار می‌گیرد، حتی اگر این امر باعث شود که زندگی دیگران، به ویژه افراد فقیر، تحت تأثیر منفی قرار گیرد.
همی دهند و ستانند خسروان را تاج
بود دو کون عطای محقر فقرا
هوش مصنوعی: پادشاهان برای خود تاج و تخت دارند، اما فقرای بی‌چیز تنها چیز ناچیزی برای عرضه دارند.
گرت بر آینهٔ دل نشسته زنگ خلاف
بکن مقابله بارای انور فقرا
هوش مصنوعی: اگر بر دل تو لکه‌ای از زشت‌کرداری نشسته، باید با نیکی و خوبی به مقابله با آن بپردازی.
مبین مرقع خاکی چه دروی اخگرهاست
نهفته اند به خاکستر آذر فقرا
هوش مصنوعی: نگذارید که ظاهر خاکی و فقیرانه کسی را فریب دهد؛ زیرا در دل آن درویش‌ها، آتش و آتش‌فشانی از عشق و شور نهفته است که حتی در خاکستر نیز قابل مشاهده است.
چو ملک تن بود اقلیم دل قلمروشان
اگرچه تاج نمد باشد افسر فقرا
هوش مصنوعی: وقتی که بدن مانند یک پادشاه است، دل به عنوان سرزمین او شناخته می‌شود. هرچند که ظاهراً تاجی از جنس نمد بر سر داشته باشد، اما در واقع این تاج متعلق به فقراست.
بر اهل فقر مکن فخر خواندی ار ورقی
به سینه لوحهٔ دل هست دفتر فقرا
هوش مصنوعی: اگر بر اهل فقر فخر می‌کنی، بدان که اگر یک ورق از دلِ کسی داشته باشی، آن ورق می‌تواند همانند دفتر بقیه فقرا باشد. این یعنی ارزش و مقام فقرا را نباید نادیده بگیری؛ آن‌ها نیز در دل‌های خود داستان‌ها و وقایع مهمی دارند.
کنند شیر فلک رام همچو گاو زمین
اگرچه مثل هلال است پیکر فقرا
هوش مصنوعی: آسمان مانند شیری رام و مطیع است که زمین را به مانند گوساله‌ای در اختیار دارد. هرچند که جسم فقرا شبیه به هلال است و به نظر می‌رسد در حالت ضعف و ناتوانی هستند.
گرت هوا است که عین الحیوة ظلمت چیست
سواد دیده در آن خاک معبر فقرا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی بدانی که زندگی واقعی چیست، تاریکی را درک کن؛ زیرا در آنجا، چشمان انسان‌هایی که در فقر زندگی می‌کنند، می‌تواند به تو درس‌های زیادی بدهد.
مرا بدولت فقر آن دلیل روشن بس
که فخر میکند از فقر سرور فقرا
هوش مصنوعی: فقر من دلیلی واضح بر عظمت و منزلت من است، چون همین فقر باعث می‌شود که سرور و پیشوای فقرا به من افتخار کند.
بود چو فقر سیه کردن خودی ز وجود
چو خال گونه بود زیب و زیور فقرا
هوش مصنوعی: وقتی که فقر و تنگ‌دستی باعث می‌شود انسان خودش را درون وجودش پنهان کند، همان‌طور که یک خال زیبایی و زینت بر چهره فقرا می‌افزاید.
ز فخر پا نهد اسرار بر فراز دوکون
نهند نام گراو را سگ در فقرا
هوش مصنوعی: از سر pride (فخر) رازها بر دوکونی قرار می‌گیرد و نام کسی را به‌عنوان بی‌عرضه می‌گذارند و دیگران را مسخره می‌کنند.