گنجور

شمارهٔ ۱۳

گرمهٔ من برافکنَد، از رخ خود نقاب را
گوشه‌نشین کند ز غم، خسروِ آفتاب را
خال سیه مگو بر آن، لعل گران‌بها بوَد
جوهریِ ازل زده، نقطهٔ انتخاب را
تاب و توان ربوده‌ای، از دل ناتوان من
تا به رُخت فکنده‌ای، سنبل پر ز تاب را
خواهی اگر تو بنگری، پیش رُخش فنای خلق
بین برتاب مهر او آب و جمد مذاب را
کرده نهان مَهِ مرا غیر چو ابر تیره‌ای
بار خدا ازاله کن، از برم این سحاب را
بهر زکوةِ حُسنِ خود، بوسه‌ای از لبش نداد
آه چه شد که محو شد، نام و نشان ثواب را؟
لشکر غم ز هر طرف، بهر هلاک بسته صف
ساقیِ سیم‌ساق کو؟ تا بدهد شراب را
حاصل مدرسه بجز، قال و مقال هیچ نیست
اسرار زین سپس کنم رهن بمی کتاب را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرمهٔ من برافکنَد، از رخ خود نقاب را
گوشه‌نشین کند ز غم، خسروِ آفتاب را
هوش مصنوعی: اگر دل و حالت من دگرگون شود، از روی خود پرده را کنار می‌زند و با اندوه، مظهر زیبایی و شکوه را کم‌رنگ می‌سازد.
خال سیه مگو بر آن، لعل گران‌بها بوَد
جوهریِ ازل زده، نقطهٔ انتخاب را
هوش مصنوعی: به زودای سیاه آن را نگو، چرا که ارزشمند و گران‌بهاتر از آن می‌باشد، جوهری که از آغاز به وجود آمده و نقطهٔ انتخاب را نشان می‌دهد.
تاب و توان ربوده‌ای، از دل ناتوان من
تا به رُخت فکنده‌ای، سنبل پر ز تاب را
هوش مصنوعی: عشق و جذبه‌ات اینقدر در من تاثیر گذاشته که تمام نیروی من را گرفته و مرا ضعیف کرده است، تا جایی که زیبایی‌ات مانند شاخه‌های لطیف گل سنبل که پر از تازگی و نیرو هستند، بر من ظاهر شده است.
خواهی اگر تو بنگری، پیش رُخش فنای خلق
بین برتاب مهر او آب و جمد مذاب را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی حقیقت را ببینی، هنگامی که در برابر او قرار می‌گیری، از فنا و زوال موجودات دیگر آگاه شو و عشق او را مانند آب گرم و ذوب شده تحمل کن.
کرده نهان مَهِ مرا غیر چو ابر تیره‌ای
بار خدا ازاله کن، از برم این سحاب را
هوش مصنوعی: ماه من پنهان شده، مانند ابری تیره. خداوندا، این ابر را از من دور کن و باران درد و غم را از برم بزدای.
بهر زکوةِ حُسنِ خود، بوسه‌ای از لبش نداد
آه چه شد که محو شد، نام و نشان ثواب را؟
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی‌اش، بوسه‌ای از لبانش دریافت نکرد. افسوس که دیگر اثری از کارهای خوب و فضیلتش باقی نمانده است.
لشکر غم ز هر طرف، بهر هلاک بسته صف
ساقیِ سیم‌ساق کو؟ تا بدهد شراب را
هوش مصنوعی: غم در همه جا مثل لشکری آماده به حمله است، پس ساقی با ساق‌های نقره‌ای‌اش کجاست تا شراب را بدهد و این غم را فراموش کنیم؟
حاصل مدرسه بجز، قال و مقال هیچ نیست
اسرار زین سپس کنم رهن بمی کتاب را
هوش مصنوعی: مدرسه فقط پر از بحث و سخنرانی است و چیزی جز حرف‌های تکراری یاد نمی‌دهد. بنابراین، من تصمیم دارم به جای این سخنان، به کنکاش در کتاب‌ها و کشف رازهای آن‌ها بپردازم.