شمارهٔ ۷ - تعریف شمع
بر من آمد و آورد و بر فروخته شمع
چو طبع مرد نشاطی چو جان مرد لبیب
نبود زهره به لطف هوا به شکل شهاب
به شبه نیزه به لون قلم به قد قضیب
شمارهٔ ۶ - در سخای ممدوح گوید: با سرشگ سخای او کس راشمارهٔ ۸ - در صفت جود ممدوح: به بخشش کف او ساعتی وفا نکند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر من آمد و آورد و بر فروخته شمع
چو طبع مرد نشاطی چو جان مرد لبیب
هوش مصنوعی: او به سراغ من آمد و شمعی را روشن کرد. طبیعت مردی شاداب و سرزنده مانند جان مردی است که دانشمند و عارف است.
نبود زهره به لطف هوا به شکل شهاب
به شبه نیزه به لون قلم به قد قضیب
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان با زیبایی طبیعت و دلانگیزی ابرها و رنگهای مختلف، مانند ستارههای دنبالهدار در آسمان، به خوبی همنشین شد. زیبایی و جذابیت به شکلهای مختلفی مانند تیر تیرک و رنگها در عالم وجود دارد، که همگی نشاندهنده ظرافت و لطافت میباشند.