شمارهٔ ۹
یار در جانست و جان جویان که آن جانان کجاست
دل بدلبر همدم و پرسان ز جان کان جان کجاست
ای دل غافل چه مینالی ز درد فرقتش
من چو در عین وصالم آخر این هجران کجاست
می نماید عکس رخسارش ز مرآت جهان
حسن او پیداست از عالم بگو پنهان کجاست
یار در دل ساکن است ای جان چرا سرگشته ای
هر طرف جویی خبر کان منزل جانان کجاست
گشت پیدا حسن جانان در لباس جان و تن
دیده بینا کجا و صاحب عرفان کجاست
یار نزدیکست و ره نزدیک و تو افتاده دور
سالک ره را بگو کان راه بی پایان کجاست
درد عاشق را دوا جز دیدن معشوق نیست
سوز عشقش را جز این مرهم دگر درمان کجاست
من که رند و عاشقم نه زاهد پرهیزگار
از لقای دوست مستم زهد سرگردان کجاست
گر نوا خواهی ز وصلش در ره عشاق رو
راه تو عشقست اسیری عقل بی سامان کجاست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یار در جانست و جان جویان که آن جانان کجاست
دل بدلبر همدم و پرسان ز جان کان جان کجاست
هوش مصنوعی: یار در درون وجود انسان است و کسانی که به دنبال جان و روح هستند، باید بدانند که محبوب واقعی کجاست. دل عاشق با دلبر خود در گفتوگو و جستوجو است و از او میپرسد که آن جان و روح کجاست.
ای دل غافل چه مینالی ز درد فرقتش
من چو در عین وصالم آخر این هجران کجاست
هوش مصنوعی: ای دل نادان، چرا در غم جدایی او میگویی در حالی که من با وجود اینکه در کنار او هستم، باز هم این دوری کجاست؟
می نماید عکس رخسارش ز مرآت جهان
حسن او پیداست از عالم بگو پنهان کجاست
هوش مصنوعی: آینه تصویر چهرهاش را نشان میدهد و زیبایی او در جهان آشکار است، اما بگو که از این عالم کجا میتواند پنهان باشد؟
یار در دل ساکن است ای جان چرا سرگشته ای
هر طرف جویی خبر کان منزل جانان کجاست
هوش مصنوعی: دوست در دل من زندگی میکند، ای جان! چرا به هر سو میگردی و از آرامش خود دوری؟ اینجا و آنجا دنبال خبری از آن خانهی محبوب نیستی؟
گشت پیدا حسن جانان در لباس جان و تن
دیده بینا کجا و صاحب عرفان کجاست
هوش مصنوعی: حسنت را در وجود و جسم پیدا کردم. اما چشم بینا کجا و درک عارفانه کجا؟
یار نزدیکست و ره نزدیک و تو افتاده دور
سالک ره را بگو کان راه بی پایان کجاست
هوش مصنوعی: دوست نزدیک و مسیر نیز نزدیک است، اما تو در دوری افتادهای. ای سالک، به من بگو آن راه بیپایان کجاست؟
درد عاشق را دوا جز دیدن معشوق نیست
سوز عشقش را جز این مرهم دگر درمان کجاست
هوش مصنوعی: درد و رنج عاشق تنها با دیدن معشوق تسکین مییابد و سوز و آتش عشقش هیچ راه علاجی جز این ندارد.
من که رند و عاشقم نه زاهد پرهیزگار
از لقای دوست مستم زهد سرگردان کجاست
هوش مصنوعی: من انسانی آزاد و عاشق هستم و نه فردی زاهد و پرهیزکار. به عشق معشوقم مست و شادابم و نمیدانم انزوا و دوری از عشق به کجا میرسد.
گر نوا خواهی ز وصلش در ره عشاق رو
راه تو عشقست اسیری عقل بی سامان کجاست
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از وصالش لذت ببری، باید به جمع عاشقان بپیوندی. در این مسیر، عشق راه توست و عقل بینظم و سرگردان، جایی ندارد.