گنجور

شمارهٔ ۲۲

کافر عشقم مسلمان نیستم
بت پرستم اهل ایمان نیستم
رندم و آزاده از خلد و جحیم
در هوای حور و غلمان نیستم
فرد و یکتاام براه عشق یار
همچو زاهد از دورنگان نیستم
حق پرستم نه چو زاهد خودپرست
مؤمنم از بت پرستان نیستم
صوفی صافی ز اوصاف بشر
مرد سالوسی چو شیخان نیستم
بر سریر ملک عرفان و یقین
پادشاهم از گدایان نیستم
مستم و لایعقل از جام وصال
در خمار درد هجران نیستم
نور وحدت بر دل من چون بتافت
نور حقم جنس خلقان نیستم
باده عشقش مرا هشیار ساخت
عشق ورزی را زمستان نیستم
سوز عشق آمد دوای درد ما
عاشقم جویای درمان نیستم
چون اسیری از کمال نیستی
گوید از عامم ز خاصان نیستم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کافر عشقم مسلمان نیستم
بت پرستم اهل ایمان نیستم
هوش مصنوعی: من در عشق خود کافر هستم و به اعتقادات مذهبی اعتقادی ندارم؛ برای من پرستش بت‌ها ارزش بیشتری دارد و نمی‌توانم خود را جزء اهل ایمان بدانم.
رندم و آزاده از خلد و جحیم
در هوای حور و غلمان نیستم
هوش مصنوعی: من هیچ وابستگی به شادی‌ها و عذاب‌های دنیا ندارم و در پی لذت‌هایی از بهشت نیستم.
فرد و یکتاام براه عشق یار
همچو زاهد از دورنگان نیستم
هوش مصنوعی: من تنها و یکتا در راه عشق معشوقم هستم و مانند زاهدان از دنیا و رنگ‌های آن دور نیستم.
حق پرستم نه چو زاهد خودپرست
مؤمنم از بت پرستان نیستم
هوش مصنوعی: من تنها خدا را می‌پرستم نه مانند زاهدان خودپسند، من مؤمنی هستم که به بت‌پرستان تعلقی ندارم.
صوفی صافی ز اوصاف بشر
مرد سالوسی چو شیخان نیستم
هوش مصنوعی: من زاهد و عارف نیستم که ادعای پاکی و صفای روح کنم؛ من مانند مردان فریبکار و ریاکار نیستم.
بر سریر ملک عرفان و یقین
پادشاهم از گدایان نیستم
هوش مصنوعی: در مقام شناخت و معرفت، من همچون پادشاهی هستم و از درگاه نیازمندان و گدایان فاصله دارم.
مستم و لایعقل از جام وصال
در خمار درد هجران نیستم
هوش مصنوعی: من در اثر عشق و وصال، همچون فردی مست هستم و از خود بیخود شده‌ام. در این حال درد جدایی مرا تسخیر نکرده و نمی‌توانم به آن توجهی داشته باشم.
نور وحدت بر دل من چون بتافت
نور حقم جنس خلقان نیستم
هوش مصنوعی: نور یکپارچگی بر قلب من تابید و به من فهماند که من از جنس مخلوقات نیستم و حقیقت الهی هستم.
باده عشقش مرا هشیار ساخت
عشق ورزی را زمستان نیستم
هوش مصنوعی: محبتش مرا از خواب غفلت بیدار کرد و نشان داد که عشق همیشه زنده و پرنور است، نه یک سردی و خموشی.
سوز عشق آمد دوای درد ما
عاشقم جویای درمان نیستم
هوش مصنوعی: عشق مثل آتش سوزانی است که نه تنها برای ما درد ایجاد می‌کند، بلکه همین درد هم خود به نوعی درمانی برای ما محسوب می‌شود. من به شدت عاشق هستم و به دنبال درمان نیستم.
چون اسیری از کمال نیستی
گوید از عامم ز خاصان نیستم
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که شخصی در وضعیت اسارت و ضعف، احساس می‌کند که در تمامیت و کمال وجود ندارد و به همین دلیل خود را داوطلبانه در میان مردم عادی می‌بیند و از ویژگی‌های خاص دور می‌شود.