شمارهٔ ۱۶
دوش اندر بزم وصل یار بودم تا به روز
شب همه شب مست آن دیدار بودم تا به روز
بیرقیب و مدعی در گلشن عیش و طرب
همنشین با آن گل بیخار بودم تا به روز
گهگهی در خواب مستی بیخود و گاهی دگر
در هوای روی او بیدار بودم تا به روز
با خیال چشم مخمورش چو رند میپرست
یک دو دم مست و دمی هشیار بودم تا به روز
دل پی دلبر برفت و باز آمد دلبرم
دور از آن مه بیدل و دلدار بودم تا به روز
شب ز فکر زلف او جان بود اندر پیچ و تاب
وز رخ او غرقه در انوار بودم تا به روز
بیاسیری فارغ از اغیار و طعن مدعی
در تماشای جمال یار بودم تا به روز
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش اندر بزم وصل یار بودم تا به روز
شب همه شب مست آن دیدار بودم تا به روز
هوش مصنوعی: شب گذشته در محفل وصال محبوب بودم و تا صبح تمام شب در شوق دیدار او مست و غرق در خوشی بودم.
بیرقیب و مدعی در گلشن عیش و طرب
همنشین با آن گل بیخار بودم تا به روز
هوش مصنوعی: من بدون رقیب و ادعا در باغ لذت و شادی، همنشین با آن گل بیخار بودم تا به روز.
گهگهی در خواب مستی بیخود و گاهی دگر
در هوای روی او بیدار بودم تا به روز
هوش مصنوعی: گاهی در خواب بودم و در نشئگی خودم را فراموش کرده بودم، و گاهی هم به خاطر عشق او بیدار بودم و تا صبح بیدار میماندم.
با خیال چشم مخمورش چو رند میپرست
یک دو دم مست و دمی هشیار بودم تا به روز
هوش مصنوعی: با خیال چشمان او که مست و شیدا است، لحظهای در مستی بودم و لحظهای دیگر هشیار. تا اینکه به صبح رسید.
دل پی دلبر برفت و باز آمد دلبرم
دور از آن مه بیدل و دلدار بودم تا به روز
هوش مصنوعی: دل من به خاطر معشوقم رفت و دوباره برگشت، اما دوری آن معشوق و آن چهره زیبا، مرا بیدل و بییار نگه داشت، تا اینکه روزی فرا رسید.
شب ز فکر زلف او جان بود اندر پیچ و تاب
وز رخ او غرقه در انوار بودم تا به روز
هوش مصنوعی: در شب به خاطر زلف او، جانم در حال چرخش و حیرت بود و به خاطر چهرهاش غرق در نور بودم تا صبح شد.
بیاسیری فارغ از اغیار و طعن مدعی
در تماشای جمال یار بودم تا به روز
هوش مصنوعی: من بدون هیچ وابستگی و دور از قضاوتها و انتقادهای دیگران، در حال تماشای زیبایی محبوبم بودم و این حال تا روزی ادامه داشت.