گنجور

شمارهٔ ۱۱

یارم چو بناز و عشوه برخاست
فریاد برآمد از چپ و راست
هر سو چه روی بجست و جویش
ای دل بخودآ که یار با ماست
از تابش آفتاب رویش
ذرات دو کون مست و شیداست
از عشوه او جهان پرآشوب
وز قامت او چه فتنه برپاست
چشمش بفریب سحر جانست
زلفش چه بلا و دام دلهاست
برداشت ز رخ نقاب عزت
عالم به جمال خود بیاراست
جایی که نمود وحدت ذات
چه جای صفات و فعل و اسماست
آنجا همه یار و غیر محو است
آنجا نه حدیث لا و الاست
برتر ز خیال و وهم و عقل است
آنجا که اسیریا ترا جاست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یارم چو بناز و عشوه برخاست
فریاد برآمد از چپ و راست
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب من با ناز و کرشمه‌ای از جای برخاست، صدای فریاد از همه‌جا بلند شد.
هر سو چه روی بجست و جویش
ای دل بخودآ که یار با ماست
هوش مصنوعی: به هر طرف که نگاه می‌کنی و در جستجوی او هستی، ای دل، به خودت بیا و درک کن که محبوب، همیشه در کنار ماست.
از تابش آفتاب رویش
ذرات دو کون مست و شیداست
هوش مصنوعی: از تابش آفتاب بر روی زمین و آسمان، همه‌چیز سرشار از شادی و سرخوشی است.
از عشوه او جهان پرآشوب
وز قامت او چه فتنه برپاست
هوش مصنوعی: چشم و دلبری او باعث برهم خوردن آرامش دنیا شده و زیبایی قد و قیافه‌اش همه چیز را تحت تأثیر قرار داده است.
چشمش بفریب سحر جانست
زلفش چه بلا و دام دلهاست
هوش مصنوعی: چشم او جادویی دارد که جان را می‌رباید و زلفش چیزی است که دل‌ها را گرفتار می‌کند.
برداشت ز رخ نقاب عزت
عالم به جمال خود بیاراست
هوش مصنوعی: عزت و شکوه دنیا را با زیبایی خود زینت بخشید.
جایی که نمود وحدت ذات
چه جای صفات و فعل و اسماست
هوش مصنوعی: در جایی که حقیقت اصلی و یگانگی وجود تجلی پیدا کرده است، دیگر جایی برای صفات، اعمال و نام‌ها وجود ندارد.
آنجا همه یار و غیر محو است
آنجا نه حدیث لا و الاست
هوش مصنوعی: در آنجا همه دوستان و عزیزان وجود دارند و هیچ چیز غیر از آنجا نیست. در آن مکان خبری از صحبت‌های بی‌معنا و بی‌پایه نیست.
برتر ز خیال و وهم و عقل است
آنجا که اسیریا ترا جاست
هوش مصنوعی: در جایی که تو حضور داری، چیزی فراتر از تصور و فکر و درک انسان وجود دارد.