شمارهٔ ۹
عاشق و رند و بیخودم تن تللا تلا تلا
مست شراب سرمدم تن تللا تلا تلا
ساقی جام وحدتم مست مدام حیرتم
نیست خبر ز کثرتم تن تللا تلا تلا
از خم اوست جوش ما،وز می او خروش ما
مست ازوست هوش ما تن تللا تلا تلا
عاشق روی دوستم واله حسن اوستم
مغز شدم نه پوستم تن تللا تلا تلا
بیخبرم ز کفر و دین، رستهام از شک و یقین
تا که شدم خدایبین، تن تللا تلا تلا
ظلمت ما چو نور شد غیبت ما حضور شد
محنت و غم سرور شد تن تللا تلا تلا
واقف کن فکان منم عارف بینشان منم
طایر لامکان منم تن تللا تلا تلا
عارف و واصل حقم، نارم و نور مطلقم
بحر محیط و زورقم تن تللا تلا تلا
درد بُدم صفا شدم، درد بُدم دوا شدم
جور بدم وفا شدم تن تللا تلا تلا
صوفی بیصفا نیم، زاهد بیوفا نیم
من ز خدا جدا نیم تن تللا تلا تلا
گفت اسیر یا بیا باده بنوش و خوش درا
گوی ز ذوق و از صفا تن تللا تلا تلا
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عاشق و رند و بیخودم تن تللا تلا تلا
مست شراب سرمدم تن تللا تلا تلا
هوش مصنوعی: من عاشق و آزاد و بیخبرم، سرمست از شراب جاودانی هستم و در حال شادی و شور و شوق هستم.
ساقی جام وحدتم مست مدام حیرتم
نیست خبر ز کثرتم تن تللا تلا تلا
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی از وحدت به من بده که همیشه مست میشوم و در حیرت هستم. خبر از کثرت و گوناگونی وجود ندارد، فقط دلم به تلاطم میزند.
از خم اوست جوش ما،وز می او خروش ما
مست ازوست هوش ما تن تللا تلا تلا
هوش مصنوعی: جوش و هیجان ما به خاطر خمِ اوست و سر و صدای ما ناشی از شراب اوست. ما از او مست شدهایم و هوش و حواسمان تحت تأثیر اوست.
عاشق روی دوستم واله حسن اوستم
مغز شدم نه پوستم تن تللا تلا تلا
هوش مصنوعی: من عاشق زیبایی دوستم هستم و تحت تاثیر او قرار گرفتهام. حالا دیگر تنها پوستهام باقی نمانده و وجودم به معنای عمیقتری تبدیل شده است.
بیخبرم ز کفر و دین، رستهام از شک و یقین
تا که شدم خدایبین، تن تللا تلا تلا
هوش مصنوعی: من از مسائل دینی و کفر آگاهی ندارم و از تردید و یقین آزاد شدهام. در نهایت، وقتی که به مشاهدهای از وجود خداوند رسیدم، به نوعی شور و نشاط درونیم دست یافتم.
ظلمت ما چو نور شد غیبت ما حضور شد
محنت و غم سرور شد تن تللا تلا تلا
هوش مصنوعی: زمانی که تاریکی و ناامیدی ما به نور و روشنایی تبدیل شد، غیبت و دوری ما به حضور و نزدیکی تبدیل گشت. درد و رنج تبدیل به شادی و سرزندگی شد و همه چیز به حالت خوشی و عشق درآمد.
واقف کن فکان منم عارف بینشان منم
طایر لامکان منم تن تللا تلا تلا
هوش مصنوعی: من در دنیای بینشانهها آگاه و آشنا هستم و مانند یک پرنده در دنیای بیمکان پرواز میکنم.
عارف و واصل حقم، نارم و نور مطلقم
بحر محیط و زورقم تن تللا تلا تلا
هوش مصنوعی: من عارف و آشنا به حقیقت هستم، در عین حال شعلهای از آتش و نور بیپایه نیز دارم. مثل دریا که همه چیز را در خود جای داده و قوی هستم، در هماهنگی با سپیدی و روشنی.
درد بُدم صفا شدم، درد بُدم دوا شدم
جور بدم وفا شدم تن تللا تلا تلا
هوش مصنوعی: من از درد و رنج و مشکلات، به آرامش و صفا رسیدم. در یکنواختی و بیحوصلگی، به حالتی بهتر دست یافتم و وفا و وفاداری را تجربه کردم. در این حالت جدید، زندگیام شاداب و سرزنده شده است.
صوفی بیصفا نیم، زاهد بیوفا نیم
من ز خدا جدا نیم تن تللا تلا تلا
هوش مصنوعی: من نه صوفی هستم که بیصفا باشم و نه زاهدی که وفادار نباشم. من از خدا جدا نیستم.
گفت اسیر یا بیا باده بنوش و خوش درا
گوی ز ذوق و از صفا تن تللا تلا تلا
هوش مصنوعی: او گفت که یا اسیر باش و یا اینکه باده بنوش و خوش بگذران، درباره لذت و صفا صحبت کن.