شمارهٔ ۲۴۴
والله لیس غیرک فی عرصة الوجود
چون هر چه بود جمله تویی غیر تو نمود
رخسار تو بنقش جهان جلوه میکند
عالم نمود حسن تو بود و جز این نبود
عارف نظر بهر چه کند از سر یقین
بیند عیان جمال تو از دیده شهود
هر کس که روبروی تو آرد زهر چه هست
گوی سعادت از همه آفاق او ربود
دیدم که گشت جمله جهان غرق بحر نور
چون پرده از جمال تو باد صبا گشود
شد بیخبر ز عالم واز خود خبر نیافت
هرکو بگوش جان صفت حسن تو شنود
کردی نثار جان اسیری ز عین لطیف
هر در و گوهری که بدریای جود بود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
والله لیس غیرک فی عرصة الوجود
چون هر چه بود جمله تویی غیر تو نمود
هوش مصنوعی: به خدا قسم که در دنیای وجود، جز تو چیزی نیست، زیرا هر آنچه وجود دارد، در حقیقت تو هستی و غیر از تو هیچ چیز به چشم نمیآید.
رخسار تو بنقش جهان جلوه میکند
عالم نمود حسن تو بود و جز این نبود
هوش مصنوعی: چهره تو در دنیای هستی درخشندگی خاصی دارد و زیبایی تو تنها چیز واقعی است که وجود دارد و غیر از آن چیزی نیست.
عارف نظر بهر چه کند از سر یقین
بیند عیان جمال تو از دیده شهود
هوش مصنوعی: عارف با یقین و اعتماد عمیق به حقیقت، زیبایی تو را به طور واضح و مستقل مشاهده میکند.
هر کس که روبروی تو آرد زهر چه هست
گوی سعادت از همه آفاق او ربود
هوش مصنوعی: هر کسی که در برابر تو زهر و سختیها را به زبان میآورد، گویا سعادت و خوشبختی را از تمام نقاط دنیا از او گرفتهاند.
دیدم که گشت جمله جهان غرق بحر نور
چون پرده از جمال تو باد صبا گشود
هوش مصنوعی: دیدم که تمام جهان در نور غرق شده است، مانند اینکه نسیم صبح، پرده را از زیبایی تو کنار زده است.
شد بیخبر ز عالم واز خود خبر نیافت
هرکو بگوش جان صفت حسن تو شنود
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و خصوصیات تو را با جان و دل بشنود، از دنیای بیرون و از خود غافل میشود.
کردی نثار جان اسیری ز عین لطیف
هر در و گوهری که بدریای جود بود
هوش مصنوعی: جان اسیر خود را فدای زیبایی کردی، مانند در و گوهرهایی که در دریای سخاوت و بخشش وجود دارند.