گنجور

شمارهٔ ۲۴۳

روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد
زلف تو بهر تاری سودای دگر دارد
آن غمزه بهر تاری خون دگری ریزد
لعل تو بهر عشوه احیای دگر دارد
در هر خم گیسویت دیوانه دل دربند
هرموی تو زنجیری در پای دگر دارد
چشم تو بهر نازی بیمار دگر خواهد
حسن تو بهر جلوه جویای دگر دارد
زان غمزه بهر جایی صد فتنه و آشوبست
چشم تو بهر گوشه غوغای دگر دارد
از درد تو در هر سو آشفته و حیرانی
عشق تو بهر کویی رسوای دگر دارد
از چشم و لب و ابرو هر لحظه بیک طوری
بنگر باسیری چون ایمای دگر دارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد
زلف تو بهر تاری سودای دگر دارد
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو برای هر کسی جذابیتی متفاوت دارد و موهای تو نیز در هر تار خود، خواسته‌ای جدید و خاص نهفته است.
آن غمزه بهر تاری خون دگری ریزد
لعل تو بهر عشوه احیای دگر دارد
هوش مصنوعی: آن نگاه فریبنده برای کسی دیگر اشک می‌ریزد و لبخند تو برای زنده کردن عشق دیگری است.
در هر خم گیسویت دیوانه دل دربند
هرموی تو زنجیری در پای دگر دارد
هوش مصنوعی: در هر جایی از گیسوانت، دل عاشق به شدت گرفتار و تحت تأثیر زیبایی توست، در حالی که دیگری زنجیری بر پای دارد که او را از آزادی باز می‌دارد.
چشم تو بهر نازی بیمار دگر خواهد
حسن تو بهر جلوه جویای دگر دارد
هوش مصنوعی: چشمان تو به خاطر زیبایی‌ات بیمار دیگری را مجذوب می‌کند و زیبایی تو برای نشان دادن خود، از جوانب دیگر نیز مشتاق است.
زان غمزه بهر جایی صد فتنه و آشوبست
چشم تو بهر گوشه غوغای دگر دارد
هوش مصنوعی: غمزۀ چشم تو به هر سو که بیفتد، صدها فتنه و آشوب به همراه دارد و در هر گوشه، غوغایی دیگر برمی‌انگیزد.
از درد تو در هر سو آشفته و حیرانی
عشق تو بهر کویی رسوای دگر دارد
هوش مصنوعی: درد تو همه جا را به هم ریخته و من را سردرگم کرده است. عشق تو باعث شده که در هر خیابانی رسوایی دیگری به وجود بیاید.
از چشم و لب و ابرو هر لحظه بیک طوری
بنگر باسیری چون ایمای دگر دارد
هوش مصنوعی: از چشم و لب و ابرو باید جوری نگاه کنی که هر یک به نوعی نظرت را جلب کند و تبدیل به نشانه‌ای از احساسات و معانی دیگر شوند.