شمارهٔ ۲۳۱
عشق چو جور و ستم آغاز کرد
بر رخ عاشق در غم باز کرد
شد بجهان رسم نیاز آشکار
شاهد حسنش چو بخود ناز کرد
خواست کند غارت دین و دلم
دیده سوی غمزه غماز کرد
حکم قضا روز ازل جان من
عاشق و قلاش و نظر باز کرد
بلبل جان از قفس تن بجست
بار دگر سوی تو پرواز کرد
دل که جمال رخ خوب تو دید
جان بغم عشق تو دمساز کرد
یافت نوایی ز لبش همچو نی
جان اسیری چو بغم ساز کرد
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق چو جور و ستم آغاز کرد
بر رخ عاشق در غم باز کرد
هوش مصنوعی: عشق زمانی که با ظلم و سختی آغاز میشود، در چهره عاشق سبب غم و اندوه میگردد.
شد بجهان رسم نیاز آشکار
شاهد حسنش چو بخود ناز کرد
هوش مصنوعی: در دنیا رسم و عادتی حاکم شده که نیاز و خواستهها خود را به وضوح نشان میدهند، به طوری که زیبایی و جذابیت او هنگامی که به خود میبالد، بیشتر نمایان میشود.
خواست کند غارت دین و دلم
دیده سوی غمزه غماز کرد
هوش مصنوعی: خواست تا دین و دلم را زیر سوال ببرد، اما چشمانم به سمت نگاه فریبنده او معطوف شد.
حکم قضا روز ازل جان من
عاشق و قلاش و نظر باز کرد
هوش مصنوعی: سرنوشت من از ابتدا به گونهای رقم خورده که عاشق و بیپروا بودهام و نگاه من را گشودهاند.
بلبل جان از قفس تن بجست
بار دگر سوی تو پرواز کرد
هوش مصنوعی: بلبل، که نمادی از عشق و شور و شوق است، از قفس بدن خود آزاد شده و دوباره به سوی تو پرواز میکند. این تصویر نمایانگر تلاش برای نزدیکی به معشوق و فرار از محدودیتهاست.
دل که جمال رخ خوب تو دید
جان بغم عشق تو دمساز کرد
هوش مصنوعی: وقتی دل زیبایی چهره تو را دید، جانم را در غم عشق تو هماهنگ ساخت.
یافت نوایی ز لبش همچو نی
جان اسیری چو بغم ساز کرد
هوش مصنوعی: او از لبانش نغمهای زیبا شنید، مانند نی که جان یک اسیر را با غم و اندوهش به ساز میآورد.