گنجور

شمارهٔ ۲۲۹

ساقی جانها شراب ار زانکه زین دستان دهد
منت عالم بهر جامی به مستان می نهد
زان شراب بیخودی دریاب جانم را که چون
مست گردد از خمار هستی خود وارهد
هرزمان صد جان تازه یابد از دیدار دوست
هرکه جان و دل بهای نقد وصلش می دهد
آن امانت کز زمین و آسمان آمد دریغ
جان آدم زان امینش شد کامانت وا دهد
در هوای او اسیری از خودی آمد برون
همچو آن مرغی که از بند قفس ناگه جهد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی جانها شراب ار زانکه زین دستان دهد
منت عالم بهر جامی به مستان می نهد
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگر تو به ما شرابی بدهی که از دست‌های تو برمی‌خیزد، پس دنیا برای مستان چقدر زیبا و دلنشین است.
زان شراب بیخودی دریاب جانم را که چون
مست گردد از خمار هستی خود وارهد
هوش مصنوعی: از آن شراب بی‌خودی جانم را درک کن، زیرا وقتی که از حال طبیعی خود مست شود، از تلخی و درد زندگی رها می‌شود.
هرزمان صد جان تازه یابد از دیدار دوست
هرکه جان و دل بهای نقد وصلش می دهد
هوش مصنوعی: هر زمانی که کسی با دوستش ملاقات می‌کند، زندگی و انرژی تازه‌ای به دست می‌آورد. این موضوع به شرطی است که فرد، جان و دل خود را برای رسیدن به وصال دوستش به قیمت واقعی آن بپردازد.
آن امانت کز زمین و آسمان آمد دریغ
جان آدم زان امینش شد کامانت وا دهد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آن چیزی که از عالم زمین و آسمان به آدمی داده شده، یعنی جان و روح او، به‌عنوان یک امانت است. این امانت از سوی خداوند به انسان سپرده شده و بر این اساس، آدمی باید به خوبی از آن محافظت کند و در انجام وظایف و مسئولیت‌هایش نسبت به آن کوشا باشد.
در هوای او اسیری از خودی آمد برون
همچو آن مرغی که از بند قفس ناگه جهد
هوش مصنوعی: در حالتی که به عشق او گرفتار شده‌ام، به طریقی ناگهان از خودم آزاد شدم، مانند مرغی که به یک‌باره از قفس خارج می‌شود و پرواز می‌کند.