شمارهٔ ۲۱۷
با همچو تو یاری نفسی هر که برآرد
از لذت فردوس برین یاد نیارد
خواهم که کنم تازه برخسار تو ایمان
کفر سرزلف تو بایمان نگذارد
جز آه و فغان کیست کزین عاشق بیدل
پیغام غم عشق بمعشوق گزارد
غوغا و فغان در فلک و در ملک افتد
آن لحظه که عاشق ز غم عشق بزارد
از کافر و مؤمن بجهان هیچ کسی نیست
کز آتش عشق تو بدل داغ ندارد
بیمار غم عشق ترا هیچ غذائی
جز شربت عناب لب تو نگوارد
کی لایق وصل تو بود جان اسیری
گر سر به کرامات و مقامات درآرد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با همچو تو یاری نفسی هر که برآرد
از لذت فردوس برین یاد نیارد
هوش مصنوعی: هر کس که دوستی چون تو داشته باشد، دیگر به لذتهای بهشت فکر نمیکند.
خواهم که کنم تازه برخسار تو ایمان
کفر سرزلف تو بایمان نگذارد
هوش مصنوعی: میخواهم عشق و علاقه خود را به تو به تازگی بیان کنم، اما زیبایی و جذبه موهای تو مانع از این میشود که به ایمان خالصی دست یابم.
جز آه و فغان کیست کزین عاشق بیدل
پیغام غم عشق بمعشوق گزارد
هوش مصنوعی: آیا کسی جز آه و ناله میتواند غم عشق این عاشق دردکشیده را به معشوق برساند؟
غوغا و فغان در فلک و در ملک افتد
آن لحظه که عاشق ز غم عشق بزارد
هوش مصنوعی: در لحظهای که یک عاشق به خاطر درد و رنج عشق خود اشک بریزد، دنیای بالا و پایین پر از جنجال و ناله میشود.
از کافر و مؤمن بجهان هیچ کسی نیست
کز آتش عشق تو بدل داغ ندارد
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کسی نیست، چه کافر و چه مؤمن، که از آتش عشق تو در دل خود احساس درد و گرما نکند.
بیمار غم عشق ترا هیچ غذائی
جز شربت عناب لب تو نگوارد
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عشق تو دچار درد و رنج است، هیچ چیزی جز مروارید لبهای تو نمیتواند او را تسکین دهد.
کی لایق وصل تو بود جان اسیری
گر سر به کرامات و مقامات درآرد
هوش مصنوعی: چه کسی شایستهی وصال توست، ای جان اسیر؟ اگر کسی به مقامها و کرامات تو نزدیک شود، آیا لایق این وصل خواهد بود؟