شمارهٔ ۲۱۵
من عاشق آن جان و جهانم همه دانند
از جان ببریدن نتوانم همه دانند
جان می نتوان برد از آن غمزه و ابرو
من کشته آن تیروکمانم همه دانند
زلف سیه و چشم بلا جوی تو دیدم
آشفته و بیمار از آنم همه دانند
از دولت عشق رخ آن سرو خرامان
سرحلقه رندان جهانم همه دانند
تا گشت اسیری بغم عشق گرفتار
آزاده ازین کون و مکانم همه دانند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من عاشق آن جان و جهانم همه دانند
از جان ببریدن نتوانم همه دانند
هوش مصنوعی: من همواره به آن روح و دنیای عشق میورزم و همه میدانند که نمیتوانم از جان خود جدا شوم. همه این موضوع را میدانند.
جان می نتوان برد از آن غمزه و ابرو
من کشته آن تیروکمانم همه دانند
هوش مصنوعی: من نمیتوانم جانم را از آن ناز و جاذبههای تو جدا کنم؛ زیرا همه میدانند که من به خاطر تیر و کمان تو جانم را فدای عشق کردهام.
زلف سیه و چشم بلا جوی تو دیدم
آشفته و بیمار از آنم همه دانند
هوش مصنوعی: موهای سیاه و چشمان خطرناک تو را دیدم و از دیدن آن، حالتی آشفته و بیمار گونه پیدا کردهام. همه از حال من باخبرند.
از دولت عشق رخ آن سرو خرامان
سرحلقه رندان جهانم همه دانند
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت عشق، جمال آن درخت بلند و زیبا در مرکز جمع رندان دنیا را همه میشناسند.
تا گشت اسیری بغم عشق گرفتار
آزاده ازین کون و مکانم همه دانند
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق، در غم و درد اسیر شدهام و همه میدانند که از این دنیا و جایگاه مادی آزاد شدهام.