گنجور

شمارهٔ ۲۰۲

زان روز که روی تو مرا در نظر آمد
خورشید جهان در نظرم مختصر آمد
مشتاق لقا را چه خبر از بد و نیکست
چون مست می شوق ز خود بیخبر آمد
جان و دل سرگشته ما را بره وصل
هم عشق تو از راه کرم راهبر آمد
دوران وصال آمد و جان خرم و شادست
کایام غم فرقت جانان بسرآمد
مجروح نشد عاشق بیچاره ز وصلت
در عشق تو هر چند که بی زور و زر آمد
ذرات جهان محو شد از مهر جمالت
از پرده پندار چو روی تو برآمد
تا دید عیان حسن رخت جان اسیری
از جمله جهان عارف صاحب نظر آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زان روز که روی تو مرا در نظر آمد
خورشید جهان در نظرم مختصر آمد
هوش مصنوعی: از روزی که چهره‌ی تو را دیدم، برایم روشن شد که خورشید دنیا در مقایسه با زیبایی تو کوچک و کم‌ ارزشتری به نظر می‌رسد.
مشتاق لقا را چه خبر از بد و نیکست
چون مست می شوق ز خود بیخبر آمد
هوش مصنوعی: کسی که منتظر ملاقات است، از خوب و بدی‌های دنیا بی‌خبر است؛ چون در شوق و شیدایی خود، به قدری غرق شده که اصلاً متوجه نیست چه می‌گذرد.
جان و دل سرگشته ما را بره وصل
هم عشق تو از راه کرم راهبر آمد
هوش مصنوعی: جان و دل ما که در اضطراب و سردرگمی به سر می‌بردند، به وسیله عشق تو و لطفی که از جانب تو بر ما نازل شد، راهنمایی شدند و به وصال تو رسیدند.
دوران وصال آمد و جان خرم و شادست
کایام غم فرقت جانان بسرآمد
هوش مصنوعی: دوران وصال فرارسیده و جانم شاد و خوشحال است، زیرا دوران غم جدایی از معشوق به پایان رسیده است.
مجروح نشد عاشق بیچاره ز وصلت
در عشق تو هر چند که بی زور و زر آمد
هوش مصنوعی: عاشق ساده و بیچاره از وصال تو آسیب ندید، هرچند که در عشق تو بدون قدرت و ثروت وارد شده است.
ذرات جهان محو شد از مهر جمالت
از پرده پندار چو روی تو برآمد
هوش مصنوعی: زمانی که جمال تو نمایان شد، ذرات جهان از محبت و زیبایی‌ات محو شدند و دیگر هیچ تصوری از واقعیت باقی نماند.
تا دید عیان حسن رخت جان اسیری
از جمله جهان عارف صاحب نظر آمد
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی چهره‌ات را به وضوح دید، روح یک عاشق از میان تمام عالم، عارف و صاحب نظر به وجود آمد.