شمارهٔ ۱۸۱
عاشق بکوی عشق چو خود را فدی کند
معشوقش از خودی خود او را خودی کند
هر لحظه هست و نیست شود نفس کاینات
فیض خدا چو هرنفس آمد شدی کند
روشن شود ز پرتو رخسار او جهان
حسن رخش چو جلوه گری ابتدی کند
غافل مشو ز یار و تعالوا شنو خطاب
هر سوت چو(ن) منادی غیب این ندی کند
نیکی ندید در دو جهان از خدا و خلق
هرکو به ره روان ره حق بدی کند
یابی سعادت ابدی از وصال دوست
گر زانکه دولت ازلی آمدی کند
شد مقتدا بمملکت عشق اسیریا
هرکو بعاشقان خدااقتدی کند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عاشق بکوی عشق چو خود را فدی کند
معشوقش از خودی خود او را خودی کند
هوش مصنوعی: عاشق وقتی به محبوبش خدمت میکند و خود را فدای او میکند، محبوب هم به خاطر این عشق و فداکاری، او را به مقام و شخصیت ویژهای میرساند.
هر لحظه هست و نیست شود نفس کاینات
فیض خدا چو هرنفس آمد شدی کند
هوش مصنوعی: در هر لحظه، هستی و نیستی به هم میپیوندند، زیرا هر نفس که میکشیم، به فیض خدا و به خاطر اوست. در هر دم، کائنات تغییر میکنند و به وجود میآیند.
روشن شود ز پرتو رخسار او جهان
حسن رخش چو جلوه گری ابتدی کند
هوش مصنوعی: چهره او به قدری درخشان است که نورش تمام دنیا را روشن میکند و زیبایی چهرهاش مانند آغاز یک نمایش جذاب جلوهگری میکند.
غافل مشو ز یار و تعالوا شنو خطاب
هر سوت چو(ن) منادی غیب این ندی کند
هوش مصنوعی: هرگز از دوست غافل نشو و به صدا توجه کن، زیرا هر لحظه که صدایی به گوش میرسد، نداهایی از عالم غیب به تو میرسد.
نیکی ندید در دو جهان از خدا و خلق
هرکو به ره روان ره حق بدی کند
هوش مصنوعی: در این جهان و آن جهان، هیچ نیکی از خدا و مردم نمیبیند. هر کسی که در مسیر حقیقت است، اگر بدی کند، به مقصد نمیرسد.
یابی سعادت ابدی از وصال دوست
گر زانکه دولت ازلی آمدی کند
هوش مصنوعی: اگر به وصال دوست دست یابی، خوشبختی جاودانی را خواهی یافت، زیرا این نعمت ویژه بر کسانی نازل میشود که به فیض ازلی رسیدهاند.
شد مقتدا بمملکت عشق اسیریا
هرکو بعاشقان خدااقتدی کند
هوش مصنوعی: مقتدای عشق و راهنمایی عاشقان، اسیری است که در وطن عشق زندگی میکند. هر کسی که خواهان پیروی از عاشقان خدا باشد، باید به او اقتدا کند.