گنجور

شمارهٔ ۱۷۵

از قید غم جهان شد آزاد
هر کو دل و جان بعشق او داد
برجان خراب عشق بازان
تا چند کند جفا و بیداد
شد نوبت وصل و هجر بگذشت
وارستم ازین غم و شدم شاد
کی بهره بود ز عاشقانت
زاهد که کند ز عشق واداد
هرگز ز کمند زلف جانان
جان و دل ما نگشت آزاد
شد عین شراب آخر کار
آن دل که ز جرعه زدی داد
معشوقه پرست شد اسیری
از زهد دگر کجا کند یاد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از قید غم جهان شد آزاد
هر کو دل و جان بعشق او داد
هوش مصنوعی: هر کسی که دل و جانش را به عشق او سپرده، از بند غم‌های دنیا رها شده است.
برجان خراب عشق بازان
تا چند کند جفا و بیداد
هوش مصنوعی: عشق‌بازان تا چه زمانی باید تحمل ظلم و ستم را بکنند و درد و رنج را در جان خود احساس کنند؟
شد نوبت وصل و هجر بگذشت
وارستم ازین غم و شدم شاد
هوش مصنوعی: زمان وصال و جدایی به پایان رسید و من از این غم رهایی یافتم و شاداب و خوشحال شدم.
کی بهره بود ز عاشقانت
زاهد که کند ز عشق واداد
هوش مصنوعی: چه فایده‌ای دارد که زاهدان از عشق تو دوری کنند و از محبتت دل بکنند؟
هرگز ز کمند زلف جانان
جان و دل ما نگشت آزاد
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستیم از چنگ زلف معشوق خودمان رهایی یابیم.
شد عین شراب آخر کار
آن دل که ز جرعه زدی داد
هوش مصنوعی: دل مانند شراب می‌شود، زمانی که از قطره‌های آن نوشیده شود و به اوج لذت و سرخوشی می‌رسد.
معشوقه پرست شد اسیری
از زهد دگر کجا کند یاد
هوش مصنوعی: معشوقه به قدری زیبا و محبوب است که اسیر زهد و بلندپروازی شده، دیگر از گذشته‌های خود و یادهایش خبری ندارد.