گنجور

شمارهٔ ۱۶۰

درد بی درمان بعالم دردماست
کانچنان سرو روان از ما جداست
محنت ایام و غم های جهان
ز اشتیاق او نصیب جان ماست
کی علاج درد ما داند طبیب
درد و سوز عشق دردم را دواست
در هوایش رفت عمر و همچنان
جان و دل در آرزوی آن لقاست
من فدای آنکه از هستی خویش
نیست گشت و در بقای بی فناست
حیرت اندر حیرت آمد حال ما
هر دمش با ما چو نوعی عشوه هاست
واقف حال اسیری آن کسی است
کو بدرد عشق دایم مبتلاست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درد بی درمان بعالم دردماست
کانچنان سرو روان از ما جداست
هوش مصنوعی: دردی که هیچ گونه درمانی ندارد، احساس ماست. این درد به حدی عمیق است که مانند درخت سرو، از ما دور شده و جدا گشته است.
محنت ایام و غم های جهان
ز اشتیاق او نصیب جان ماست
هوش مصنوعی: دردها و غم‌های روزگار به خاطر شوق و محبت او بر جان ما فرود آمده است.
کی علاج درد ما داند طبیب
درد و سوز عشق دردم را دواست
هوش مصنوعی: کسی که خودش تجربه‌ی درد و سوز عشق را نداشته، نمی‌تواند به راستی درمان‌گر دردهای ما باشد؛ درمان من در عشق نهفته است.
در هوایش رفت عمر و همچنان
جان و دل در آرزوی آن لقاست
هوش مصنوعی: در فضای عشق او، عمر انسان سپری می‌شود و هنوز روح و دل او در انتظار دیدن محبوبش هستند.
من فدای آنکه از هستی خویش
نیست گشت و در بقای بی فناست
هوش مصنوعی: من فدای کسی هستم که از وجود خود گذشت و در جاودانگی بی‌پایان قرار دارد.
حیرت اندر حیرت آمد حال ما
هر دمش با ما چو نوعی عشوه هاست
هوش مصنوعی: ما همیشه در حال حیرت و شگفتی هستیم و وضعیت ما به گونه‌ای است که هر لحظه احساساتی تازه و جذاب به ما دست می‌دهد.
واقف حال اسیری آن کسی است
کو بدرد عشق دایم مبتلاست
هوش مصنوعی: کسی که همیشه درگیر درد عشق است، می‌داند که حال و روز یک اسیر چگونه است.