گنجور

بخش ۶۰ - حکایت ذوالنون مصری

شیخ ذوالنون مقتدای خاص و عام
آن انیس حضرت رب الانام
آنکه او از جان و دل آگاه بود
رهنمای رهروان راه بود
گفت یک روزی در ایام سفر
می شدم در بادیه بی پا و سر
کوه و صحرا جملگی پر برف بود
هیچ جا روی زمین خالی نبود
دیدم آنجا در میان ابر و میغ
ارزنی می ریخت گبری بی دریغ
گفتمش ای گبر بر گو قول راست
دانۀ بی دام پاشیدن چراست
گفت مرغان در سواد ابترند
می نیابند دانه و بس مضطرند
بهر آن می پاشم این ارزن که تا
سیر گردند مرغکان بینوا
حق مگر زین رو به من رحمت کند
در قیامت این بود ما را سند
گفتمش از دین چرا بیگانه ای
کی قبول افتد که پاشی دانه ای
گفت باری گر قبول دوست نیست
داند و بیند که آخر بهر کیست
پس بود این بینوا را خود همین
کو همی گوید که بهر کیست این
گفت ذوالنون وقت من خوش شد از آن
در طواف کعبه هر سو ی ی دوان
دیدم آنجا در طواف آن گبر را
عاشق و زار و نزار و بینوا
گفت دیدی عاقبت ای شیخ دین
کانچه می کشتم بر آمد اینچنین
حق به روی من در ایمان گشاد
پس مرا در خانۀ خود بار داد
هر چه بهر او کنی باشد قبول
انما الاعمال بشنو از رسول
از در لطفش کسی نومید ن ی ست
بر همه لاتقنطوا چون حجتی است
گفت ذوالنون وقت من خوش شد از آن
گفتم ای دانندۀ فاش و نهان
گبر چل ساله به مشت ارزنی
از کمال مرحمت مؤمن کنی
از همه بیگانگی پردازیش
آشنای رحمت خود سازیش
هر کرا حق خواند بی علت بخواند
وانکه را هم راند بی علت براند
رو مکن با خود قیاس کار او
فعل او بی علت است علت مجو
پس تو ای ذوالنون برو فارغ نشین
فعل او معلول با علت مبین
لاابالی دان جناب کبریا
نیست علت لایق فعل خدا
از خیال و عقل و فهم این برترست
اندرین ره بوعلی کور و کرست
باد استغنا وزیدن چون گرفت
نیست سوزش کز پی افسون گرفت
واگذار این کار خود را با خدا
پیشۀ خود ساز تسلیم و رضا
گر تو خواهی جان بری از دست غم
غرقه کن خود را به دریای عدم
حظ نفس خود مجو در راه دوست
مرد خودبین کی شود آگاه دوست
هر که راه عشق جانان می رود
ترک جان چون گفت آسان می رود
در طریقت هست چون هستی گناه
نیست شو گر وصل خواهی وصل شاه
زاد این ره نیست جز محو و فنا
اندرین ره توشه گر داری درآ
نفی خود کن آنگهی اثبات حق
بعد لااله بین آیات حق
خویش را ایثار راه یار کن
جان خود از وصل برخوردار کن
تو برون شو تا که یار آید درون
وصل بیچون را مجو در چند و چون
از حجاب خویش خود را وارهان
جانفشان شو جانفشان شو جانفشان
برفشان از هر دو عالم آستین
در مقام وحدت آ ایمن نشین
گر روی راه خدا بیخود برو
دوست خواهی از خودی بیگانه شو
اصل طاعتهاست محو و نیستی
تا تو هستی کی شناسی نیستی
وارهان خود را ز قید خویشتن
مست وصلش کرد بر کونین تن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخ ذوالنون مقتدای خاص و عام
آن انیس حضرت رب الانام
هوش مصنوعی: شیخ ذوالنون، الگوی ویژه و عمومی انسان‌هاست و او همدم و companion پروردگار جهانیان است.
آنکه او از جان و دل آگاه بود
رهنمای رهروان راه بود
هوش مصنوعی: کسی که از عواطف و درون انسان‌ها باخبر است، می‌تواند راهنمای خوبی برای مسافران در مسیر زندگی باشد.
گفت یک روزی در ایام سفر
می شدم در بادیه بی پا و سر
هوش مصنوعی: روزی در زمان مسافرت، در بیابان به راه افتادم بدون پا و سر.
کوه و صحرا جملگی پر برف بود
هیچ جا روی زمین خالی نبود
هوش مصنوعی: همه جا، از کوه‌ها و دشت‌ها، برف پوشیده بود و در هیچ جای زمین اثری از خالی بودن نبود.
دیدم آنجا در میان ابر و میغ
ارزنی می ریخت گبری بی دریغ
هوش مصنوعی: من در جایی که ابر و مه‌هه بوده، دیدم که انسانی بدون هیچ خجالتی در حال ریختن چیزی است.
گفتمش ای گبر بر گو قول راست
دانۀ بی دام پاشیدن چراست
هوش مصنوعی: به او گفتم ای کافر، چرا دروغ می‌گویی؟ چرا دانهٔ بی‌دام می‌پاشی؟
گفت مرغان در سواد ابترند
می نیابند دانه و بس مضطرند
هوش مصنوعی: مرغان در سیاهی دشت گرسنه‌اند و نمی‌توانند دانه‌ای پیدا کنند، در نتیجه دچار ناراحتی و اضطراب هستند.
بهر آن می پاشم این ارزن که تا
سیر گردند مرغکان بینوا
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحال کردن و سیر کردن پرندگانی که بی‌پناه هستند، این دانه را پخش می‌کنم.
حق مگر زین رو به من رحمت کند
در قیامت این بود ما را سند
هوش مصنوعی: حق تنها وقتی به من رحمتی می‌کند که در قیامت، این موضوع سند و مدرکی برای من باشد.
گفتمش از دین چرا بیگانه ای
کی قبول افتد که پاشی دانه ای
هوش مصنوعی: به او گفتم چرا از دین دور هستی؟ کدام عقل می‌پذیرد که تو بدون هدف و بی‌دلیل، تنها بخواهی در این دنیا زندگی کنی؟
گفت باری گر قبول دوست نیست
داند و بیند که آخر بهر کیست
هوش مصنوعی: اگر دوستی را نپذیری، به هر حال او می‌داند و می‌بیند که در نهایت همه‌چیز برای چه کسی است.
پس بود این بینوا را خود همین
کو همی گوید که بهر کیست این
هوش مصنوعی: این فرد بینوا در دلش می‌گوید که این درد و رنجی که دارد، برای چه کسی است؟
گفت ذوالنون وقت من خوش شد از آن
در طواف کعبه هر سو ی ی دوان
هوش مصنوعی: ذوالنون گفت: وقتی که وقت من فرا رسید، به دور کعبه چرخیدم و از هر سو به سوی آن دویدم.
دیدم آنجا در طواف آن گبر را
عاشق و زار و نزار و بینوا
هوش مصنوعی: در آنجا کسانی را دیدم که در حال گرد آمدن به دور معشوق هستند، عاشق و زار و مظلوم و بی‌چاره.
گفت دیدی عاقبت ای شیخ دین
کانچه می کشتم بر آمد اینچنین
هوش مصنوعی: گفتی آیا نتیجه کارم را دیدی، ای رئیس دین؟ ببین که سرانجام زحماتم به اینجا رسید.
حق به روی من در ایمان گشاد
پس مرا در خانۀ خود بار داد
هوش مصنوعی: خداوند به من توفیق ایمان بخشید و سپس مرا در آغوش محبت خود پذیرفت.
هر چه بهر او کنی باشد قبول
انما الاعمال بشنو از رسول
هوش مصنوعی: هر کاری که برای او انجام دهی، قبول خواهد بود. بنابراین، به سخنان پیامبر گوش بده.
از در لطفش کسی نومید ن ی ست
بر همه لاتقنطوا چون حجتی است
هوش مصنوعی: کسی از رحمت او ناامید نیست، زیرا او نشانه‌ای از لطف و بخشش دارد.
گفت ذوالنون وقت من خوش شد از آن
گفتم ای دانندۀ فاش و نهان
هوش مصنوعی: ذوالنون گفت که زمان خوشی من فرا رسیده است. از این رو، به کسی که واقعیت‌ها را چه آشکار و چه پنهان می‌داند، اشاره کردم.
گبر چل ساله به مشت ارزنی
از کمال مرحمت مؤمن کنی
هوش مصنوعی: یک گبر پیر که به سن چل سالگی رسیده، با یک مشت از محبت و لطف مؤمن به راحتی می‌تواند به کمال و خوبی برسد.
از همه بیگانگی پردازیش
آشنای رحمت خود سازیش
هوش مصنوعی: از بیگانگی‌های دنیا دوری کن و خودت را به مهربانی و رحمت درونی‌ات نزدیک کن.
هر کرا حق خواند بی علت بخواند
وانکه را هم راند بی علت براند
هوش مصنوعی: هر کسی که بر اساس حق چیزی را دعوت کند، بی‌دلیل است؛ و کسی که بر اساس حق کسی را دور کند، نیز بی‌دلیل این کار را انجام می‌دهد.
رو مکن با خود قیاس کار او
فعل او بی علت است علت مجو
هوش مصنوعی: با خودت کارها و رفتار او را مقایسه نکن؛ زیرا اعمال او بدون دلیل هستند و نباید به دنبال دلیلی برای آن‌ها باشی.
پس تو ای ذوالنون برو فارغ نشین
فعل او معلول با علت مبین
هوش مصنوعی: پس تو ای ذوالنون (لقب یونس پیامبر) به آرامش بنشین و از پیروی از افعال او (خدا) دست بردار، چرا که هر عملی معلول و وابسته به علت مشخصی است.
لاابالی دان جناب کبریا
نیست علت لایق فعل خدا
هوش مصنوعی: منظور این است که خداوند، بزرگ و بی‌نظیر است و نمی‌توان به سادگی درباره اعمال او قضاوت کرد. هر کاری که از او سر می‌زند، دلیل و حکمت خاصی دارد و نمی‌توان آن را به سهل انگاری یا بی‌توجهی نسبت داد.
از خیال و عقل و فهم این برترست
اندرین ره بوعلی کور و کرست
هوش مصنوعی: در این مسیر، از خیال و عقل و فهم فراتر است و در این راه، بوعلی به نوعی ناتوان و بی‌خبر است.
باد استغنا وزیدن چون گرفت
نیست سوزش کز پی افسون گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که باد بی‌نیازی می‌وزد، دیگر احساسی از سوز و سردی وجود ندارد؛ زیرا این احساس تحت تاثیر جادو و افسون نیست.
واگذار این کار خود را با خدا
پیشۀ خود ساز تسلیم و رضا
هوش مصنوعی: این کار را به خدا بسپار و با پذیرش و تسلیم در برابر او زندگی کن.
گر تو خواهی جان بری از دست غم
غرقه کن خود را به دریای عدم
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از درد و غم رهایی یابی، خود را در بی‌وجودی غرق کن.
حظ نفس خود مجو در راه دوست
مرد خودبین کی شود آگاه دوست
هوش مصنوعی: به خودت فکر نکن و در راه دوست، تنها به او توجه داشته باش؛ زیرا انسان خودخواه هیچگاه نمی‌تواند به خوبی دوستش را بشناسد.
هر که راه عشق جانان می رود
ترک جان چون گفت آسان می رود
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر عشق معشوق حرکت می‌کند، وقتی عشق را می‌پذیرد، می‌تواند به راحتی از خود و خواسته‌هایش بگذرد.
در طریقت هست چون هستی گناه
نیست شو گر وصل خواهی وصل شاه
هوش مصنوعی: در مسیر معنوی وقتی که به حقیقت وجودیت پی ببری، دیگر گناهی در کار نیست. اگر به دنبال وصال و نزدیکی به خدا هستی، باید تغییر کنی و خود را آماده کنی.
زاد این ره نیست جز محو و فنا
اندرین ره توشه گر داری درآ
هوش مصنوعی: این راه جز ناپدید شدن و از بین رفتن چیزی دیگری ندارد. اگر چیزی برای بردن در این مسیر داری، قدم بردار.
نفی خود کن آنگهی اثبات حق
بعد لااله بین آیات حق
هوش مصنوعی: خود را کنار بگذار و سپس وجود حقیقت را بپذیر. پس از آن، نشانه‌های حقیقت را بدون هیچ شکی ببین.
خویش را ایثار راه یار کن
جان خود از وصل برخوردار کن
هوش مصنوعی: خودت را فدای راه یار کن و جان خود را از دیدار او بهره‌مند ساز.
تو برون شو تا که یار آید درون
وصل بیچون را مجو در چند و چون
هوش مصنوعی: بیرون بیا تا محبوب بیاید. در جستجوی وصلی بی‌نقص و خالص نباش، بلکه به دنبال تفصیلات و شرایط نرو.
از حجاب خویش خود را وارهان
جانفشان شو جانفشان شو جانفشان
هوش مصنوعی: خودت را از ظلمت و موانع داخلی رهایی بده و به زندگی و احساسات حقیقی‌ات بپیوند. با شجاعت و فداکاری، به عمق وجودت دست پیدا کن و از زندگی جانفشان لذت ببر.
برفشان از هر دو عالم آستین
در مقام وحدت آ ایمن نشین
هوش مصنوعی: برفشان از دو جهان، آستین خود را در مقام اتحاد بالا بزن و ایمن بنشین.
گر روی راه خدا بیخود برو
دوست خواهی از خودی بیگانه شو
هوش مصنوعی: اگر در مسیر خداوند قدم بگذاری و از خودت فاصله بگیری، دوست واقعی پیدا خواهی کرد.
اصل طاعتهاست محو و نیستی
تا تو هستی کی شناسی نیستی
هوش مصنوعی: عملکردهای نیک و عبادات، زمانی معنا پیدا می‌کنند که خود را فراموش کنی و به حقیقتی بالاتر از خود پی ببری. وقتی تو در دنیا هستی، چطور می‌توانی عدم و نبودن را درک کنی؟
وارهان خود را ز قید خویشتن
مست وصلش کرد بر کونین تن
هوش مصنوعی: خود را از بند و限制‌های خود رها کن و به عشق او مست شو که این عشق همه وجودت را در بر می‌گیرد.