بخش ۵۹ - در بیان اموات
چار کون آمد ممات سالکان
آن یکی ابیض دوم اسود بدان
پس سیوم اخضر چهارم احمرست
شرح هر یک گر بگویم بهترست
موت ابیض جوع آمد زان سبب
که صفا یابد دل از وی بس عجب
هر که دایم بهر حق او گرسنه است
شد منور باطنش وین روشن است
هر که عادت کرد با کم خوارگی
شد دلش چون آینه یکبارگی
رو صفای دل ز کمخواری بجو
شد ز سیری رنگ دلها توبتو
هست کمخواری شعار اولیا
گشت سر صاحب دل از صفا
بعد ابیض موت اسود را شنو
ساز جان و دل درین معنی گرو
موت اسود شد تحمل بر اذا
صبر بر ایذا بود مرگ و عنا
چون بیابد نفس بر ایذا حرج
یافت او از موت اسود صد فرج
داند او ایذای خلقان فعل حق
چون ز حق بیند ز آتش نیست دق
بلکه لذت هاست او را در جفا
زانکه جور یار خوشتر از وفا
چونکه او فانی فی اللّه آمده است
هر چه بیند عین حق دانسته است
بعد اسود موت احمر گوش کن
تا بدانی سر علم من لدن
موت احمر شد خلاف نفس بد
خود مطیع اوست کم از دیو و دد
هر که او مرد از هوای نفس خویش
در حقیقت از همه خلق است بیش
ز آرزوی نفس هر کو مرده است
از حیات جاودان دل زنده است
گر بمیری تو ز جهل و از ضلال
زنده گردی از حیات ذوالجلال
مردگی اینجا به از صد زندگی
هر که میرد یابد او پایندگی
بعد احمر موت اخضر را نمود
اندرین مجلس چو عیش تازه بود
موت اخضر خود مرقع پوشی است
باده از جام قناعت نوشی است
چون قناعت کرد با خرقه کهن
سبز گردد باغ عیشش بی سخن
از جمال مطلق ذاتی حق
تازه رو گردد به حق گیرد سبق
از لباس فاخر او مستغنی است
جای گنج اندر دل ویرانی است
نقس ایشان را چوشد حاصل کمال
از پلاس افزایدش حسن و جمال
نیست حاجت مهر خان را رنگ و بو
فارغست از رنگ و بو روی نکو
هر که او را هست حسن جانفزا
رنگ مشاطه چه کار آید ورا
وانکه او را نیست روی همچو ماه
او به رنگ و بو همی گیرد پناه
تا به دام آرد مگر یک ساده دل
کو به مکر و حیله گردد مشتغل
نیست سلطان را تفاخر در لباس
هست یکسان پیش او صوف و پلاس
جود و تقوی شد لباس عارفان
نیست از صوف و پلاس او را زیان
هر چه کامل کرد عین حکمتست
وانچه می گوید بری از صنعتست
زندگی ومردنش بهر خداست
در دلش گنجایی غیر از کجاست
گر دلت با وصل جان شد آشنا
نیست در افعال و اقوالت خطا
گر نه ای در خورد وصل دوستان
سود و سرمایه بکل گردد زیان
چون ترا در بزم وصلش بار شد
جان پاکت محرم اسرار شد
شد غرض از آفرینش معرفت
کیست انسان آنکه دارد این صفت
معرفت اینجا نتیجۀ دیدنست
از گلستان رخش گل چیدنست
تا نگویی نیست عرفان گفت و گو
بهر عارف می بود دیدار او
شد نصیب عالمان گفت و شنود
قسم عارف ذوق حالست و شهود
در میان این دو فرق بیحدست
این به معنی خیر و این دیگر بدست
آن شنیده گوید و او دیده است
لاجرم زین رو جهان گردیده است
هر عمل کو بهر رویست و ریا
در حقیقت نیست مقبول خدا
طاعتی کان خلق بهر حق کنند
بیگمان بر دولت سرمد تنند
بندگی بهر رضای حق نکوست
بند ه ک ی باشد کسی کو غیرجوست
هر چه می کاری همان خواهی درود
گر مسلمانی و گر گبر و یهود
هر عمل کان با غرض آمیخته ست
قند و زهر آمد که با هم ریخته ست
در هر آن کاری که رویت با خداست
حق همی فرماید آن مقبول ماست
نیت خیر است اصل هر عمل
باش مخلص در ره حق بی دغل
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چار کون آمد ممات سالکان
آن یکی ابیض دوم اسود بدان
هوش مصنوعی: چهار رنگ وجود دارد که سالکان با آن مواجه میشوند: یکی سفید و دیگری سیاه. این مفهوم به مراحل مختلف زندگی اشاره دارد که هر کدام خاصیت و معنی خود را دارند.
پس سیوم اخضر چهارم احمرست
شرح هر یک گر بگویم بهترست
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که اگر به شرح هر یک از رنگها پرداخته شود، فهم بهتری از معنا و مفهوم آنها به دست میآید. به این ترتیب، رنگها میتوانند نمادهایی برای مفاهیم عمیقتر باشند و توضیحات دقیقتر در مورد هر کدام، روشنایی بیشتری بر این معانی خواهد افکند.
موت ابیض جوع آمد زان سبب
که صفا یابد دل از وی بس عجب
هوش مصنوعی: مرگ سفیدی در اثر گرسنگی به سراغ آمد، به همین دلیل است که دل از این موضوع پاکسازی میشود و این موضوع بسیار شگفتانگیز است.
هر که دایم بهر حق او گرسنه است
شد منور باطنش وین روشن است
هوش مصنوعی: هر کسی که همیشه برای حق و حقیقت تلاش کند و دچار گرسنگی روحی باشد، باطنش نورانی میشود و این موضوع واضح و مشهود است.
هر که عادت کرد با کم خوارگی
شد دلش چون آینه یکبارگی
هوش مصنوعی: هر کسی که به کمخوری عادت کند، دلش مانند یک آینه میشود و به سرعت تغییرات را نشان میدهد.
رو صفای دل ز کمخواری بجو
شد ز سیری رنگ دلها توبتو
هوش مصنوعی: با دل پاک و بیغرض، به دنبال زیباییها برو، زیرا خستگی و بیروحی باعث کمرنگ شدن رنگ و حال دلها میشود.
هست کمخواری شعار اولیا
گشت سر صاحب دل از صفا
هوش مصنوعی: دوستان و عارفان واقعی همواره در احوالات خود تواضع و بیپیرایگی نشان میدهند و دلهای پاک و صمیمی دارند.
بعد ابیض موت اسود را شنو
ساز جان و دل درین معنی گرو
هوش مصنوعی: پس از مرگ سپید، سیاه را بشنو؛ جان و دل خود را در این معنا فدای کن.
موت اسود شد تحمل بر اذا
صبر بر ایذا بود مرگ و عنا
هوش مصنوعی: مرگ در دنیای سخت و پر از رنج، به مانند تحمل یک درد و آزار است. اگر کسی بتواند با صبر و استقامت بر این آزارها غلبه کند، در واقع بر دشواریهای زندگی فائق آمده است.
چون بیابد نفس بر ایذا حرج
یافت او از موت اسود صد فرج
هوش مصنوعی: وقتی انسان خود را در دچار زحمت و آزار ببیند، در آن شرایط مرگ برایش به نوعی آزادی و رهایی از این آزار به حساب میآید.
داند او ایذای خلقان فعل حق
چون ز حق بیند ز آتش نیست دق
هوش مصنوعی: او میداند که آزار مردم از جانب خداوند چیست، و چون او حقیقت را ببیند، از آتش نمیترسد و دچار دردی نمیشود.
بلکه لذت هاست او را در جفا
زانکه جور یار خوشتر از وفا
هوش مصنوعی: شخصی از درد و سختی عشق لذت میبرد، زیرا به نظر او، تلخی رفتار محبوبش از وفای او جذابتر است.
چونکه او فانی فی اللّه آمده است
هر چه بیند عین حق دانسته است
هوش مصنوعی: او که به حالت فنا در خداوند رسیده است، هر چه ببیند را حقیقت مطلق و جلوهای از الحق میداند.
بعد اسود موت احمر گوش کن
تا بدانی سر علم من لدن
هوش مصنوعی: پس از تیره شدن و مرگ رنگ سرخ را بشنو، تا بدانی من از کجا علم را به دست آوردهام.
موت احمر شد خلاف نفس بد
خود مطیع اوست کم از دیو و دد
هوش مصنوعی: مرگ سرخ بهدلیل اینکه نفس بد انسان تسلیم آن شده است، کمتر از دیو و موجودات وحشی نیست.
هر که او مرد از هوای نفس خویش
در حقیقت از همه خلق است بیش
هوش مصنوعی: هر کسی که از خواستههای نفسانیاش دوری کند، در واقع از دیگران پیشی گرفته و برتری یافته است.
ز آرزوی نفس هر کو مرده است
از حیات جاودان دل زنده است
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر خواستههای دنیوی و مادی خود از زندگی واقعی و معنوی دور شده است، در واقع مرده است، اما دل انسانهایی که به زندگی جاودان و معنوی فکر میکنند، همچنان زنده و پر نشاط است.
گر بمیری تو ز جهل و از ضلال
زنده گردی از حیات ذوالجلال
هوش مصنوعی: اگر از جهل و گمراهی بمیری، به زندگی حقیقی و پر از عظمت خداوند زنده خواهی شد.
مردگی اینجا به از صد زندگی
هر که میرد یابد او پایندگی
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا کمتر از یک مرگ ارزش دارد؛ زیرا کسی که میمیرد، به جاودانگی و بقا دست پیدا میکند.
بعد احمر موت اخضر را نمود
اندرین مجلس چو عیش تازه بود
هوش مصنوعی: بعد از مرگ سرخ، زندگی سبز را در این مجلس نشان داد، چون که خوشی تازهای در کار بود.
موت اخضر خود مرقع پوشی است
باده از جام قناعت نوشی است
هوش مصنوعی: مرگ سبز تو مانند پوشش رنگارنگی است و باده از جام قناعت نوشیدن یعنی از داشتههای کم خود لذت بردن.
چون قناعت کرد با خرقه کهن
سبز گردد باغ عیشش بی سخن
هوش مصنوعی: وقتی که انسان با داشتههای کم و سادهاش رضایت نشان دهد، زندگیاش به شادی و خوشی خواهد رسید بدون نیاز به حرف و توضیح زیاد.
از جمال مطلق ذاتی حق
تازه رو گردد به حق گیرد سبق
هوش مصنوعی: از زیبایی بینظیر و ذات پاک خداوند، هر لحظه جلوهای تازه و نو پدید میآید که سبب تمایز و برتری میشود.
از لباس فاخر او مستغنی است
جای گنج اندر دل ویرانی است
هوش مصنوعی: او به لباس زیبا و گرانبهای خود نیازی ندارد، زیرا در دل او گنجی از احساسات و سرمایههای انسانی وجود دارد، حتی اگر ظاهرش ویران و نابسامان باشد.
نقس ایشان را چوشد حاصل کمال
از پلاس افزایدش حسن و جمال
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و کمال شخصیت انسانها اشاره دارد. به این معنا که وقتی انسان به کمال و زیبایی خودش میرسد، ویژگیهای مثبت و نیکو در او نمایان میشود. به عبارت دیگر، هرچه فرد بیشتر رشد کند و به کمال نزدیکتر شود، زیبایی و خوش اخلاقیاش نیز افزایش مییابد.
نیست حاجت مهر خان را رنگ و بو
فارغست از رنگ و بو روی نکو
هوش مصنوعی: نیازی به زیبایی و ظاهر جذاب نیست؛ او از زیباییهای ظاهری بینیاز است و به لطافت چهرهاش توجهی ندارد.
هر که او را هست حسن جانفزا
رنگ مشاطه چه کار آید ورا
هوش مصنوعی: هر کسی که چهرهاش زیبا و دلرباست، نیازی به آرایشگر ندارد.
وانکه او را نیست روی همچو ماه
او به رنگ و بو همی گیرد پناه
هوش مصنوعی: کسی که چهرهاش مانند ماه نیست، اما با رنگ و عطرش پناه میدهد.
تا به دام آرد مگر یک ساده دل
کو به مکر و حیله گردد مشتغل
هوش مصنوعی: شاید کسی که ساده دل است به دام بیفتد و به خاطر فریب و نیرنگ مشغول شود.
نیست سلطان را تفاخر در لباس
هست یکسان پیش او صوف و پلاس
هوش مصنوعی: سلطان هیچ تفاخر و برتری در لباس خود ندارد، زیرا در برابر او، صوفی و کسی که عبا بر دوش دارد، همه یکسان هستند.
جود و تقوی شد لباس عارفان
نیست از صوف و پلاس او را زیان
هوش مصنوعی: بخشندگی و پرهیزگاری، لباس عارفان شده است، و داشتن صوف و پلاس برای او ارزشی ندارد.
هر چه کامل کرد عین حکمتست
وانچه می گوید بری از صنعتست
هوش مصنوعی: هر چیزی که به کمال رسیده، نشانهای از حکمت است و آنچه بیان میشود، خالی از هرگونه ترفند و هنر مصنوعی است.
زندگی ومردنش بهر خداست
در دلش گنجایی غیر از کجاست
هوش مصنوعی: زندگی و مرگ او تنها برای خداوند است و در دل او جایی برای چیز دیگری ندارد.
گر دلت با وصل جان شد آشنا
نیست در افعال و اقوالت خطا
هوش مصنوعی: اگر قلبت با وصال جان آشنا شد، در رفتار و سخنانت اشتباهی نخواهی داشت.
گر نه ای در خورد وصل دوستان
سود و سرمایه بکل گردد زیان
هوش مصنوعی: اگر در ارتباط با دوستان، بهره و فایدهای نباشد، تمام سود و سرمایه به زیان تبدیل خواهد شد.
چون ترا در بزم وصلش بار شد
جان پاکت محرم اسرار شد
هوش مصنوعی: زمانی که در مراسم نزدیکی به معشوق حضور یافتی، جان پاکت به رازهای پنهان او دست یافت.
شد غرض از آفرینش معرفت
کیست انسان آنکه دارد این صفت
هوش مصنوعی: هدف از آفرینش چیست؟ آیا انسان همان کسی نیست که دارای معرفت و دانش است؟
معرفت اینجا نتیجۀ دیدنست
از گلستان رخش گل چیدنست
هوش مصنوعی: شناخت و آگاهی در اینجا حاصل تماشای زیبایی و جمال چهره معشوق است، مانند چیدن گل از باغی زیبا.
تا نگویی نیست عرفان گفت و گو
بهر عارف می بود دیدار او
هوش مصنوعی: اگر نگویی که عرفان وجود ندارد، گفت و گو درباره آن برای عارف معنی پیدا میکند و دیدار او با حقیقت ممکن میشود.
شد نصیب عالمان گفت و شنود
قسم عارف ذوق حالست و شهود
هوش مصنوعی: علمای دین در بحث و گفتگو با یکدیگر مشغولند، اما عارفان درک واقعی زندگی و لحظات روحانی را تجربه میکنند.
در میان این دو فرق بیحدست
این به معنی خیر و این دیگر بدست
هوش مصنوعی: میان این دو تفاوتی بیحد و حصر وجود دارد؛ یکی نشاندهنده خوبی است و دیگری نشاندهنده بدی.
آن شنیده گوید و او دیده است
لاجرم زین رو جهان گردیده است
هوش مصنوعی: آن که فقط شنیده، میگوید و کسی که دیده، میداند. به همین دلیل، جهان به این شکل تغییر کرده است.
هر عمل کو بهر رویست و ریا
در حقیقت نیست مقبول خدا
هوش مصنوعی: هر عملی که به خاطر ظاهر و ریا انجام شود، در حقیقت نزد خداوند پذیرفته نیست.
طاعتی کان خلق بهر حق کنند
بیگمان بر دولت سرمد تنند
هوش مصنوعی: افرادی که برای رضای خداوند عبادت و بندگی میکنند، قطعا به نعمت و خوشبختی ابدی دست خواهند یافت.
بندگی بهر رضای حق نکوست
بند ه ک ی باشد کسی کو غیرجوست
هوش مصنوعی: بندگی و غلامی برای جلب رضایت خداوند کار خوبی است، اما کسی که جز خواستههای خدا را در نظر بگیرد، بندگی واقعی را انجام نداده است.
هر چه می کاری همان خواهی درود
گر مسلمانی و گر گبر و یهود
هوش مصنوعی: هر چه عمل کنی، همان نتیجه را خواهی گرفت، چه مسلمان باشی و چه غیری مسلمان یا یهودی.
هر عمل کان با غرض آمیخته ست
قند و زهر آمد که با هم ریخته ست
هوش مصنوعی: هر کاری که با هدف و منظور خاصی انجام شود، مانند قند و زهر است که وقتی با هم مخلوط شوند، نتیجهاش ترکیبی از شیرینی و تلخی خواهد بود.
در هر آن کاری که رویت با خداست
حق همی فرماید آن مقبول ماست
هوش مصنوعی: هر اقدامی که با نیت خالص و در جهت رضایت خداوند انجام شود، برای ما پذیرفتنی و مقبول است.
نیت خیر است اصل هر عمل
باش مخلص در ره حق بی دغل
هوش مصنوعی: آرزو و نیت خوب، پایه و اساس هر عملی است. در مسیر حق، باید صادق و خالص باشی و از فریب و نیرنگ دوری کنی.