بخش ۵۰ - حکایت آن شخص که گنج یافته بود
آن یکی شخصی به ناگه گنج یافت
از نشاط و شوق هر سو میشتافت
هر که را یک دم مصاحب میشدی
یا کسی پیشش به کاری آمدی
او همی گفتی که بی رنج و به رنج
ای خوشا حال ک س ی کو یافت گنج
هر که گنجی دید دولت یار شد
او ز عمر خویش برخوردار شد
هرچه می خواهد میسر می شود
کار عالم بر مراد او رود
احتیاجی نیست او را با کسی
فارغست از منت هر ناکسی
دایماً زینسان همی گفتی سخن
بود بی پروا ز طعن مرد و زن
هرکسی گفتی بدو کاین گنج کو
خود که دید آن گنج را آخر بگو
او همی گفتی که ای ساده دلان
یافتم من گنجهای بیکران
آن یکی گفتی که ممکن نیست این
کس نیابد گنجهای اینچنین
وان دگر گفتی که ممکن گرچه هست
نیست گنجی مر ترا ای خودپرست
تو کجا و دولت گنج از کجا
نیست در خور این سعادت مر ترا
او از این انکار مضطر می شدی
نعرۀ یا لیت قومی می زدی
چشم کو تا گنج بیند در جهان
گوش کو تا بشنود آواز آن
سر بسر عالم پر از گنج روان
خلق از فقر و ز فاقه در فغان
در میان آن کس که واقف شد ز گنج
دایماً از طعنۀ خلقان به رنج
آن یکی گویان که این زر اق گیج
می کند دعوی گنج و نیست هیچ
وان دگر گوید که دارد حب جاه
افترایی می کند او بر آله
تا فریبد او عوام الناس را
می نماید فربهی آماس را
آنکه باور کرد قول راستش
او ز گنج بیکران آراستش
او همی گوید ز گنج و جمله خلق
گشته از انکار غرقه تا به خلق
او ز استعباد و از انکارشان
گاه خوشدل بوده گه خاطر گران
عاقبت با خویش ت ن اندیشه کرد
دور کرد از خاطر خود گر د درد
گفت از اقرار و از انکارشان
نیست ما را عاقبت سود و زیان
خاطر خود را چرا دارم ملول
از پی انکار این قوم فضول
رغم انف این گروه بیخرد
می خور و می ده بهر کو می برد
دزد را کی ره توان دادن به گنج
هر چه باید آنچنان باید مرنج
هر کسی را سوی گنج ار ره بدی
هر گدایی اندرین ره شه شدی
پس ولو شاء کجا بودی صواب
حق کجا کردی و لکن خطاب
اهل صورت ره به معنی کی برند
کی گدایان سلطنت را درخورند
کار حق میدان که عین حکمت است
هر بلایی کو فرستد رحمت است
کی شناسد اهل حق جز حق شناس
مرد حق را چون شناسی حق شناس
ره به حق بیواسطه اهل خدا
چون نیابد کس بجز صاحب صفا
تا بیابی در حریم وصل راه
جای کن در سایۀ خاص اله
گنج خواهی پیش صاحب گنج شو
جز پی این منعمان جایی مرو
قول کامل را به جان تصدیق کن
گفتۀ حق دان تو علم من لدن
صدق و اخلاص است رهبر در طریق
وحی حق دان گفته های آن فریق
گر به فهمت درنیاید این سخن
نقص در فهم است نی در گفت من
آنچه مکشوفست بر جان و دلم
از ره صدق و یقین شد حاصلم
گر به راه وصل جانت عشق جوست
صدق پیش آور که ره یابی به دوست
ای که می جویی ز حق گنج بقا
دست زن در دامن اهل خدا
مخزن گنج معانی جان ماست
نقد عالم را ز ما جویی رواست
سر پنهان شد ز نقش ما عیان
علم عالم از کتاب ما بخوان
صورت ما پردۀ معنی بود
عقل پندار د که این دعوی بود
نیست این دعوی بیان معنی است
گفتۀ دعوی به معنی لاشی است
مرد معنی ز اهل دعوی و اشناس
کی توان این را به او کردن قیاس
زان همی گفتند قوم بیخبر
کانبیا هستند همچون ما بشر
صورت ظاهر همی دیدند و بس
غافل از معنی بدند آن قوم خس
دوستدار اهل حق ، اهل حق است
من احب القوم حکم مطلق است
مرد معنی کی بود صورت پرست
پای معنی گیر صورت ابترست
هر که او وابستۀ صورت شود
چون به معنی بنگری کافر بود
بگذر از نقش صور معنی نگر
گر همی خواهی شوی صاحبنظر
سالکان کز یقینی وارهند
در حقیقت دان که مردان رهند
راه وحدت آن جماعت می روند
کز وجود خویش فانی می شوند
چون بماند نیستی هستی نما
هست مطلق را ببینی در بقا
در حقیقت آن زمان عارف شوی
کز خودی خود بکل بیرون شوی
چون نباشی تو ، همه باشی یقین
حاصلت آید مقام العارفین
منتهای سیر سالک شد فنا
نیستی از خود بود عین بقا
من ندانم زین فنا و زین بقا
تا چه خواهی فهم کرد ای بی صفا
تا نگردد رهبرت قطب زمان
کی شود این حال پیش تو عیان
کی به گفت و گو توان دریافت این
حال باید تا شوی ز اهل یقین
هر کرا ذوقی ندادند از ازل
کی درین منزل بیابد او محل
آنچه مکشوفست بر اهل شهود
در عبارت شمه ای نتوان نمود
علم وحدانی نشد حاصل به کسب
سر این معنی به عشق آمد فحسب
گر نباشد عشق در راهت رفیق
کی شوی واقف ز اسرار طریق
رهبر ر ا ه طریقت عشق و بس
عاشقان را عشق شد فریادرس
درد عشق آمد دوای عاشقان
از غم عشقست عاشق شادمان
عشق آمد رهبر کشف و عیان
عشق بنماید ز وصل او نشان
چون علم بیرون زند سلطان عشق
می شود ملک خرد ویران عشق
شحنۀ گوی طریقت عشق بود
والی ملک حقیقت عشق بود
راه عشق آمد صراط مستقیم
عاشقانه رو درین ره مستقیم
عشق تعلیمت کند اسرار دین
عشق بنماید ترا راه یقین
عشق بگشاید نقاب از روی دوست
عشق آرد مر ترا تا کوی دوست
عشق آمد چون می و عالم سبو
مست این می دان چه جام و چه سبو
عشق جان را جانب بالا کشد
عاشقان را آورد سوی رشد
عشق دار دل عمارت می کند
سوی ملک جان اشارت می کند
عشق چون جانست و عالم همچو تن
خانۀ عشقست عالم بی سخن
بر جمال عشق عالم پرده ایست
گر نباشد عشق عالم مرده ایست
عشق ، جان و دل به یغما می برد
پردۀ ناموس عاشق می درد
عشق سازد عاشقان را عو ر نور
می کند آفاق را پر شر و شور
قبلۀ عاشق بغیر از عشق نیست
مقصد عشاق غیر از عشق چیست
کعبۀ جان کوی جانانست و بس
نیست مطلوب دلم جز یار کس
باش عاشق یا محب عاشقان
تا درآیی در ش م ار رهروان
دوستان اهل حق ، اهل حق است
من احب قوم حکم مطلق است
بخش ۴۹ - وصف الحال آنچه در روش اهل طریقت بر این فقیر روی نموده جه تنبیه طالبان و عاشقان ذکر کرده میشود.: چونکه درد عشق دامانم گرفتبخش ۵۱ - حکایت ابراهیم ادهم: شاه ملک دین و اقلیم یقین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن یکی شخصی به ناگه گنج یافت
از نشاط و شوق هر سو میشتافت
هوش مصنوعی: یک نفر ناگهان گنجی را پیدا کرد و از شادی و شوق، به هر سمت میدوید.
هر که را یک دم مصاحب میشدی
یا کسی پیشش به کاری آمدی
هوش مصنوعی: هر کسی را که یک لحظه همسفر میشدی یا در کنار او به کاری مشغول میشدی، بر او اثر میگذاشتی.
او همی گفتی که بی رنج و به رنج
ای خوشا حال ک س ی کو یافت گنج
هوش مصنوعی: او میگفت که خوشبختی در زندگی بدون تلاش و زحمت نیست، و اینکه کسی که به دست آوردن گنج و موفقیت را تجربه کرده، باید از رنجها و سختیها عبور کند.
هر که گنجی دید دولت یار شد
او ز عمر خویش برخوردار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که به گنج و ثروتی دست پیدا کند، از نعمت و خوشیهای زندگی بهرهمند میشود و زندگی بهتری را تجربه میکند.
هرچه می خواهد میسر می شود
کار عالم بر مراد او رود
هوش مصنوعی: هر چیزی که او بخواهد، به سادگی امکانپذیر میشود و همه امور بر وفق مراد او پیش میرود.
احتیاجی نیست او را با کسی
فارغست از منت هر ناکسی
هوش مصنوعی: نیازی به مقایسه او با دیگران نیست، چرا که از لطف و بخشش هر فرد بیارزشی بینیاز و مستقل است.
دایماً زینسان همی گفتی سخن
بود بی پروا ز طعن مرد و زن
هوش مصنوعی: او همیشه به این صورت سخن میگفت، بدون نگرانی از انتقاد و اذیت دیگران، چه از طرف مردان و چه از جانب زنان.
هرکسی گفتی بدو کاین گنج کو
خود که دید آن گنج را آخر بگو
هوش مصنوعی: هر کسی را که میپرسیدید این گنج کجاست، وقتی خودش آن گنج را دید، در نهایت به شما خواهد گفت.
او همی گفتی که ای ساده دلان
یافتم من گنجهای بیکران
هوش مصنوعی: او میگفت ای بیخبران، من به گنجینههای فراوانی دست یافتهام.
آن یکی گفتی که ممکن نیست این
کس نیابد گنجهای اینچنین
هوش مصنوعی: یکی گفت که این شخص نمیتواند گنجهای چنین ارزشمندی را پیدا کند.
وان دگر گفتی که ممکن گرچه هست
نیست گنجی مر ترا ای خودپرست
هوش مصنوعی: این شخص گفت که گرچه ممکن است، اما به نظر میرسد که گنجی برای تو وجود ندارد ای خودپسند.
تو کجا و دولت گنج از کجا
نیست در خور این سعادت مر ترا
هوش مصنوعی: تو از کجا و آن ثروت و خوشبختی که شایستهات باشد از کجا؟
او از این انکار مضطر می شدی
نعرۀ یا لیت قومی می زدی
هوش مصنوعی: او از این انکار شدیداً ناراحت میشد و فریاد میزد: ای کاش قوم من این را میدانستند.
چشم کو تا گنج بیند در جهان
گوش کو تا بشنود آواز آن
هوش مصنوعی: چشم خود را باز کن تا زیباییها و گنجینههای پنهان دنیا را ببینی و گوش خود را تیز کن تا صدای روشنگر و دلنشین آنها را بشنوی.
سر بسر عالم پر از گنج روان
خلق از فقر و ز فاقه در فغان
هوش مصنوعی: تمام جهان سرشار از ثروت و گنجینه است، در حالی که مردم به خاطر فقر و تنگدستی ناله و شکایت میکنند.
در میان آن کس که واقف شد ز گنج
دایماً از طعنۀ خلقان به رنج
هوش مصنوعی: کسی که از حقیقت و رازهای زندگی آگاه شود، دائماً از انتقادات و حرفهای مردم رنج میبرد.
آن یکی گویان که این زر اق گیج
می کند دعوی گنج و نیست هیچ
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر طلا یا ثروت به اشتباه به خود میبالد و ادعای مال و مکنت میکند، در واقع هیچ چیزی ندارد و فقط خود را گول میزند.
وان دگر گوید که دارد حب جاه
افترایی می کند او بر آله
هوش مصنوعی: یکی میگوید که افرادی هستند که به خاطر عشق به مقام و قدرت دروغ میگویند و به دیگران تهمت میزنند.
تا فریبد او عوام الناس را
می نماید فربهی آماس را
هوش مصنوعی: او با ظاهر فریبندهاش عامه مردم را فریب میدهد و خود را به گونهای نشان میدهد که گویی بسیار مهیب و بزرگ است.
آنکه باور کرد قول راستش
او ز گنج بیکران آراستش
هوش مصنوعی: کسی که به وعده راستین ایمان آورد، از گنجینهای بیانتها بهرهمند خواهد شد.
او همی گوید ز گنج و جمله خلق
گشته از انکار غرقه تا به خلق
هوش مصنوعی: او میگوید که به خاطر وجود گنج و ثروت، تمام خلق و مردم در انکار و نادانی غرق شدهاند.
او ز استعباد و از انکارشان
گاه خوشدل بوده گه خاطر گران
هوش مصنوعی: او گاهی از ظلم و انکار دیگران ناراحت میشود، اما در برخی مواقع هم دلش شاد است و احساس آرامش دارد.
عاقبت با خویش ت ن اندیشه کرد
دور کرد از خاطر خود گر د درد
هوش مصنوعی: در نهایت، به خود فکر کرد و از ذهنش رنج و درد را دور کرد.
گفت از اقرار و از انکارشان
نیست ما را عاقبت سود و زیان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ما از اظهار نظرها و نشان دادن موافقت یا مخالفت دیگران چیزی نمیفهمیم، زیرا در نهایت، نتیجه کار و پیامدهای آن هستند که اهمیت دارند.
خاطر خود را چرا دارم ملول
از پی انکار این قوم فضول
هوش مصنوعی: چرا باید ذهن خود را به خاطر نادیدهانگاری این مردم بیدلیل ناراحت کنم؟
رغم انف این گروه بیخرد
می خور و می ده بهر کو می برد
هوش مصنوعی: بغض و کینه این افراد نادان را فراموش کن و خودت را خوشحال نگهدار، زیرا لذت زندگی ارزش بیشتری دارد.
دزد را کی ره توان دادن به گنج
هر چه باید آنچنان باید مرنج
هوش مصنوعی: نباید به دزد اجازه داد که به گنجی نزدیک شود، زیرا برای دسترسی به هر چیزی نیازی به آرامش خاطر و ملاحظه نیست.
هر کسی را سوی گنج ار ره بدی
هر گدایی اندرین ره شه شدی
هوش مصنوعی: اگر کسی را به سوی گنج و ثروت راهنمایی کنی، هر بینوا و گدایی هم در این مسیر به مقام و جایگاه بزرگی دست پیدا میکند.
پس ولو شاء کجا بودی صواب
حق کجا کردی و لکن خطاب
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به آنچه که درست است عمل کنی، باید از خود رضایت و اراده نشان دهی، چون حق را نمیتوان با سخنان و ادعاها به دست آورد.
اهل صورت ره به معنی کی برند
کی گدایان سلطنت را درخورند
هوش مصنوعی: کسانی که تنها به ظواهر توجه دارند، چگونه میتوانند به عمق معانی دست یابند؟ آیا کسانی که در پی آرزوی سلطنتند، شایسته این مقاماند؟
کار حق میدان که عین حکمت است
هر بلایی کو فرستد رحمت است
هوش مصنوعی: هر اتفاقی که از سوی خداوند رخ میدهد، در واقع نشانهای از حکمت اوست و هر سختی یا مشکلی که پیش میآید، در حقیقت برکتی و نشانهای از رحمت اوست.
کی شناسد اهل حق جز حق شناس
مرد حق را چون شناسی حق شناس
هوش مصنوعی: هیچکس جز اهل حق، اهل حق را نمیشناسد. مردی که حق را بشناسد، چگونه اهل حق را میشناسد؟
ره به حق بیواسطه اهل خدا
چون نیابد کس بجز صاحب صفا
هوش مصنوعی: راهی که به حقیقت و حق میرسد، تنها برای کسانی است که دلهای پاک و صاف دارند؛ زیرا هیچ کس دیگری نمیتواند به آن راه دست یابد.
تا بیابی در حریم وصل راه
جای کن در سایۀ خاص اله
هوش مصنوعی: برای اینکه به وصال محبوب برسی، باید در سایه خاص خداوند جا پیدا کنی.
گنج خواهی پیش صاحب گنج شو
جز پی این منعمان جایی مرو
هوش مصنوعی: اگر جویای گنج و ثروت هستی، نزد کسی که صاحب آن گنج است برو و جز در این راه به جایی دیگر نرو.
قول کامل را به جان تصدیق کن
گفتۀ حق دان تو علم من لدن
هوش مصنوعی: بهخاطر داشته باش که به حرفهای درست ایمان بیاوری و آنها را بهخوبی بپذیری؛ زیرا علم من از منبعی الهی و معنوی حاصل شده است.
صدق و اخلاص است رهبر در طریق
وحی حق دان گفته های آن فریق
هوش مصنوعی: راستgی و صداقت، راهنمایی در مسیر الهام و وحی به شمار میآید و سخنان آن گروه را باید با توجه به این اصل سنجید.
گر به فهمت درنیاید این سخن
نقص در فهم است نی در گفت من
هوش مصنوعی: اگر این سخن را درک نکنی، مشکل از درک توست و نه از گفته من.
آنچه مکشوفست بر جان و دلم
از ره صدق و یقین شد حاصلم
هوش مصنوعی: آنچه بر دل و جانم روشن شده، حاصل راستگویی و اطمینان من است.
گر به راه وصل جانت عشق جوست
صدق پیش آور که ره یابی به دوست
هوش مصنوعی: اگر در راه وصال و محبت به کسی، عشق تو را میطلبد، صداقت و راستگویی را پیشه کن تا بتوانی به محبوبت برسیدی.
ای که می جویی ز حق گنج بقا
دست زن در دامن اهل خدا
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال جایگاه ابدی هستی، به اهل خدا روی آور و از وجودشان بهرهمند شو.
مخزن گنج معانی جان ماست
نقد عالم را ز ما جویی رواست
هوش مصنوعی: رایحههای عمیق و معانی ارزشمند در وجود ما نهفته است و کسانی که به جستجوی حقیقت و دانش میپردازند، حق دارند که از ما بهرهمند شوند و از این انتقال علم و معنا استفاده کنند.
سر پنهان شد ز نقش ما عیان
علم عالم از کتاب ما بخوان
هوش مصنوعی: علم عالم از نوشتههای ما پیداست و حقیقت ما در پس پردهای پنهان شده است.
صورت ما پردۀ معنی بود
عقل پندار د که این دعوی بود
هوش مصنوعی: چهره ما تنها نمایی از عمق حقیقت است و عقل در دامی از تصورات خود به اشتباه افتاده که این ادعا فقط یک خیال است.
نیست این دعوی بیان معنی است
گفتۀ دعوی به معنی لاشی است
هوش مصنوعی: این سخن به معنای حقانیت و واقعیات نیست، بلکه فقط ادعایی است که به شکل لفظی بیان شده و مفهوم عمیقتری ندارد.
مرد معنی ز اهل دعوی و اشناس
کی توان این را به او کردن قیاس
هوش مصنوعی: مرد واقعی و اهل معنا را نمیتوان با کسانی که فقط در ادعا هستند و آشنایی ظاهری دارند، مقایسه کرد.
زان همی گفتند قوم بیخبر
کانبیا هستند همچون ما بشر
هوش مصنوعی: مردم نادان میگفتند که پیامبران هم مثل ما انسانهای عادی هستند.
صورت ظاهر همی دیدند و بس
غافل از معنی بدند آن قوم خس
هوش مصنوعی: آنها فقط به ظاهر چیزها توجه میکردند و از معنای واقعی آن غافل بودند.
دوستدار اهل حق ، اهل حق است
من احب القوم حکم مطلق است
هوش مصنوعی: محبت به اهل حق، نشان از درستی و دیانت شخص دارد؛ زیرا کسی که قومی را دوست دارد، به طور کلی تحت تأثیر اصول و قوانین آن قوم قرار میگیرد.
مرد معنی کی بود صورت پرست
پای معنی گیر صورت ابترست
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که به ظاهر و شکل ظاهری وابسته نیست و به جای آن، به عمق و معنای واقعی چیزها توجه دارد. به این ترتیب، برای رسیدن به حقیقت و عمق، باید به معنای درونی امور توجه کرد، زیرا ظاهر تنها یک قشر بیارزش و ناپایدار است.
هر که او وابستۀ صورت شود
چون به معنی بنگری کافر بود
هوش مصنوعی: هر کسی که به ظاهر و شکل ظاهری چیزها وابسته باشد، زمانی که به عمق و معنا نگاه کند، به نوعی بیایمان و کافر خواهد بود.
بگذر از نقش صور معنی نگر
گر همی خواهی شوی صاحبنظر
هوش مصنوعی: به وجود و حقیقت چیزی توجه کن، نه به ظواهر آن. اگر میخواهی درک عمیقتری پیدا کنی و به شناختی واقعی برسید، باید از جنبههای سطحی و ظاهری بگذری.
سالکان کز یقینی وارهند
در حقیقت دان که مردان رهند
هوش مصنوعی: سالکانی که از یقین و ایمان دور میشوند، در واقع به حقیقت پی نخواهند برد و مطمئن باش که آنها در مسیر واقعی و صحیح قرار ندارند.
راه وحدت آن جماعت می روند
کز وجود خویش فانی می شوند
هوش مصنوعی: جماعتی که به سوی وحدت میرهند، خود را از وجود و وجودیتشان رها میکنند.
چون بماند نیستی هستی نما
هست مطلق را ببینی در بقا
هوش مصنوعی: وقتی که زایل نشود، وجود به خودنمایی میآید و تو میتوانی تمام حقایق را در دائمی بودن مشاهده کنی.
در حقیقت آن زمان عارف شوی
کز خودی خود بکل بیرون شوی
هوش مصنوعی: زمانی که واقعاً عارف شوی، آنگاه است که تمام وابستگیها و خودخواهیهای خود را رها کرده و به کلی از خود عبور میکنی.
چون نباشی تو ، همه باشی یقین
حاصلت آید مقام العارفین
هوش مصنوعی: وقتی تو در زندگی نیستی، همه چیز به طور قطعی به تو خواهد رسید و در نهایت به مقام شناخت و کمال میرسی.
منتهای سیر سالک شد فنا
نیستی از خود بود عین بقا
هوش مصنوعی: پس از آنکه سالک به کمال سیر و سلوک خود رسید، به نقطهای میرسد که با آگاهی از عدمیت خود، به نوعی باقی و جاودانگی میرسد. این بدان معنی است که فنا و ناپایداری در واقع به معنای از دست دادن خود نیست، بلکه به معنی رسیدن به حقیقتی است که ابدیت را در خود دارد.
من ندانم زین فنا و زین بقا
تا چه خواهی فهم کرد ای بی صفا
هوش مصنوعی: من نمیدانم از این فنا و بقا چه چیزی را میخواهی بفهمی، ای کسی که بیصفایی.
تا نگردد رهبرت قطب زمان
کی شود این حال پیش تو عیان
هوش مصنوعی: تا زمانی که رهبر تو محور زمان نشود، این حال (و وضعیت) چگونه میتواند برای تو آشکار و نمایان شود؟
کی به گفت و گو توان دریافت این
حال باید تا شوی ز اهل یقین
هوش مصنوعی: برای فهمیدن حالتی که در آن هستی، باید با افرادی که به یقین رسیدهاند، گفتوگو کنی.
هر کرا ذوقی ندادند از ازل
کی درین منزل بیابد او محل
هوش مصنوعی: هر کسی که از ابتدا لذت و ذوقی به او عطا نشده، چگونه میتواند در این دنیا به جایی مخصوص و ویژه دست یابد؟
آنچه مکشوفست بر اهل شهود
در عبارت شمه ای نتوان نمود
هوش مصنوعی: آنچه برای کسانی که درک عمیق دارند، روشن و آشکار است، نمیتوان به سادگی در چند کلمه و به صورت مختصر بیان کرد.
علم وحدانی نشد حاصل به کسب
سر این معنی به عشق آمد فحسب
هوش مصنوعی: دانش تنها از طریق تجربه و عشق به درک واقعی وحدت نمیرسد، بلکه باید با دل و احساس به آن دست یافت.
گر نباشد عشق در راهت رفیق
کی شوی واقف ز اسرار طریق
هوش مصنوعی: اگر عشق در مسیر تو نباشد، چگونه میتوانی از رازهای این راه آگاه شوی؟
رهبر ر ا ه طریقت عشق و بس
عاشقان را عشق شد فریادرس
هوش مصنوعی: رهبر، راهی را در مسیر عشق پیش میبرد و فقط عشق به عنوان نجاتدهندهای برای عاشقان میباشد.
درد عشق آمد دوای عاشقان
از غم عشقست عاشق شادمان
هوش مصنوعی: درد عشق برای عاشقان به عنوان درمانی است، زیرا غم عشق باعث شادی عاشق میشود.
عشق آمد رهبر کشف و عیان
عشق بنماید ز وصل او نشان
هوش مصنوعی: عشق به عنوان راهنمایی برای کشف و آشکارسازی آمده است و عشق به ما نشانههایی از پیوند با خود را نشان میدهد.
چون علم بیرون زند سلطان عشق
می شود ملک خرد ویران عشق
هوش مصنوعی: وقتی که عشق به اوج خود میرسد، دانایی و خرد آدمی را تحت تأثیر قرار میدهد و همه چیز را دگرگون میکند. در این حال، جلال و قدرت عشق بر عقل و دانش چیره میشود.
شحنۀ گوی طریقت عشق بود
والی ملک حقیقت عشق بود
هوش مصنوعی: شخصی که در مسیر عشق حرکت میکند، مانند ناظر و هدایت کنندهای است که بر سرزمین حقیقت عشق تسلط دارد.
راه عشق آمد صراط مستقیم
عاشقانه رو درین ره مستقیم
هوش مصنوعی: راه عشق به مانند یک مسیر مستقیم است، پس با علاقه و اشتیاق در این راه صاف و راست قدم بردارید.
عشق تعلیمت کند اسرار دین
عشق بنماید ترا راه یقین
هوش مصنوعی: عشق به تو آگاهی میدهد و معارف دین را به تو نشان میدهد و تو را به سوی حقیقت مطمئن هدایت میکند.
عشق بگشاید نقاب از روی دوست
عشق آرد مر ترا تا کوی دوست
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود که پرده از چهره محبوب برداشته شود و تو را به سوی محبوب راهنمایی کند.
عشق آمد چون می و عالم سبو
مست این می دان چه جام و چه سبو
هوش مصنوعی: عشق مانند شرابی به وجود آمد که همه عالم را سرمست کرده است. در این حالت، دیگر مهم نیست که چه چیزی در جام وجود دارد یا چه چیزی در سبو ریخته شده است.
عشق جان را جانب بالا کشد
عاشقان را آورد سوی رشد
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود که روح انسان به اوج برسد و عاشقان را به سمت کمال و پیشرفت هدایت میکند.
عشق دار دل عمارت می کند
سوی ملک جان اشارت می کند
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود که دل مانند یک ساختمان قوی و زیبا ساخته شود و این احساس به روح و جان انسان اشاره میکند و در آن تجلی مییابد.
عشق چون جانست و عالم همچو تن
خانۀ عشقست عالم بی سخن
هوش مصنوعی: عشق مانند جان است و جهان مانند بدن میباشد؛ بنابراین، جهان محل عشق است، و در آنجا هیچگونه سخنی وجود ندارد.
بر جمال عشق عالم پرده ایست
گر نباشد عشق عالم مرده ایست
هوش مصنوعی: زیبایی عشق همچون پردهای بر دنیای ما سایه افکنده است و اگر عشق نباشد، این دنیا همچون موجودی بی روح و مرده خواهد بود.
عشق ، جان و دل به یغما می برد
پردۀ ناموس عاشق می درد
هوش مصنوعی: عشق جان و دل را از انسان میگیرد و پردهی حیا و عفت عاشق را پاره میکند.
عشق سازد عاشقان را عو ر نور
می کند آفاق را پر شر و شور
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود عاشقان دچار حالتی عمیق و شورانگیز شوند و به نوعی، عشق روشنی و کیفیات خاصی به محیط اطراف میبخشد، به گونهای که دنیا را پر از هیاهو و جنب و جوش میکند.
قبلۀ عاشق بغیر از عشق نیست
مقصد عشاق غیر از عشق چیست
هوش مصنوعی: عاشقان فقط عشق را به عنوان هدف خود میدانند و هیچچیز دیگری برای آنها نمیتواند هدف یا مقصد باشد.
کعبۀ جان کوی جانانست و بس
نیست مطلوب دلم جز یار کس
هوش مصنوعی: کعبهای که در دل دارم تنها جایگاه محبوبم است و هیچکس دیگر برای دل من مطلوب نیست جز همان یار.
باش عاشق یا محب عاشقان
تا درآیی در ش م ار رهروان
هوش مصنوعی: اینجا به این نکته اشاره میشود که اگر عاشق هستی یا محبت میورزی به عاشقان، باید در جمع آنها قرار بگیری و به مسیر آنان بپیوندی تا به حقیقت و معنای عمیقتری برسید.
دوستان اهل حق ، اهل حق است
من احب قوم حکم مطلق است
هوش مصنوعی: دوستان حقجو کسانی هستند که به حقیقت و صداقت پایبندند. عشق به این افراد به معنای پذیرش اصول و قضاوت مطلق در زندگی است.